🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
ارسلان: دیانا حوصله شوخی ندارم ها
دیانا: ارسلان خیلی بدی
ارسلان: دیانا
دیانا: ارسلان بزار بگم من خب ...
ارسلان: خب چی ؟
دیانا: بیبی چک رو جلوش گرفتم و چشامو بستم
ارسلان: دیانا
دیانا: امم
ارسلان: تو حامله ای ؟
دیانا: آره
ارسلان: دیانا رو بغل کردم و انداختمش رو تخت
دیانا: ارسلان آروم
ارسلان: الان ینی من بابا میشم ؟
دیا: اوهوم
ارسلان: خوابیدم کنار دیانا و دستمو گذاشتم رو شیکمش
دیانا: ارسلان میخوام پاشم
ارسلان: نخیر بگیر بخواب
دیانا: ارسلان باید به بچه ها شیرینی بدی ها
ارسلان: پس پاشو بریمم
دیانا: رفتیم بیرون که همه جلو در صف کشیده بودن و به ما نگاه میکردن
ممد : شیرینی میخوایم
ارسلان: برو بابا الان از کجام شیرینی در بیارم شب
متین : بابا این ارسلان خسیسه بچه دار شده شیرینی هم نمیده
ارسلان: گفتم میدم اما شب
ممد : چی میدی
ارسلان: پا 😂🦶
ممد : زهر مار نمکدون
دیانا: بسه دیگه ارسلان بریم براش لباس بخریم ؟
ارسلان: بریم
پانیذ : الان نه شما که نمیدونید پسره یا دختر
ارسلان: دختره من مطمئنم
دیانا: ارسلان نگو
نیکا : این متین هم اولش فکر میکرد دختره
دیانا: دیدی
ارسلان: دیانا حوصله شوخی ندارم ها
دیانا: ارسلان خیلی بدی
ارسلان: دیانا
دیانا: ارسلان بزار بگم من خب ...
ارسلان: خب چی ؟
دیانا: بیبی چک رو جلوش گرفتم و چشامو بستم
ارسلان: دیانا
دیانا: امم
ارسلان: تو حامله ای ؟
دیانا: آره
ارسلان: دیانا رو بغل کردم و انداختمش رو تخت
دیانا: ارسلان آروم
ارسلان: الان ینی من بابا میشم ؟
دیا: اوهوم
ارسلان: خوابیدم کنار دیانا و دستمو گذاشتم رو شیکمش
دیانا: ارسلان میخوام پاشم
ارسلان: نخیر بگیر بخواب
دیانا: ارسلان باید به بچه ها شیرینی بدی ها
ارسلان: پس پاشو بریمم
دیانا: رفتیم بیرون که همه جلو در صف کشیده بودن و به ما نگاه میکردن
ممد : شیرینی میخوایم
ارسلان: برو بابا الان از کجام شیرینی در بیارم شب
متین : بابا این ارسلان خسیسه بچه دار شده شیرینی هم نمیده
ارسلان: گفتم میدم اما شب
ممد : چی میدی
ارسلان: پا 😂🦶
ممد : زهر مار نمکدون
دیانا: بسه دیگه ارسلان بریم براش لباس بخریم ؟
ارسلان: بریم
پانیذ : الان نه شما که نمیدونید پسره یا دختر
ارسلان: دختره من مطمئنم
دیانا: ارسلان نگو
نیکا : این متین هم اولش فکر میکرد دختره
دیانا: دیدی
۳۰.۰k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.