mylovr blood پارت۱۱
꧁11꧂
چشمامو باز کردم ،نگاه به ساعت انداختم نزدیکای ۴:۳۰بعداز ظهر بود خیلی گشنم بود ، رفتم موهای بلند و لختما شونه کردم و به سمت اشپزخونه رفتم ، بعد از اینکه غذاخوردم رفتم یکی یکی دخترا رو بیدار کردم
بلاخره با کلی غر غر کردن بیدار شدن
جیسو#
رو کاناپه نشسته بودم داشتم با گوشیم ور میرفتم که موبایل لیسا زنگ خورد کنجکاو شدم بدونم کیه و داره چی میگه ، اخیش بلاخره تموم شد حرف زدنش منتظر بودم تا لیسا بگه کی بود و چی گفت🤔
لیسا#
بعد از قط کردن تلفن دخترا رو صدا زدم همشون نشسته بودن و کنجکاو بودن ببینن من چی میخوام بگم ،خوب دخترا سانا بهم زنگ زدو گفت بخاطر اینکه فردا روز اخر دانشگاس یه پارتیه دورهمی با دانشجوهای کلاسمون میگیریم
رزی:وااوو خیلی عالیه که مگه نه
جیسو: اهوم معرکس خیلی هیجان دارم
جنی: اووم اره خیلی خوبه اما دخترا ما که لباس خوبی نداریم که بریم چیکار کنیم؟
لیسا:ای بابا اینکه نگرانی نداره میریم خرید میکنیم نظرتون چیه؟
جیسو:اخه با کدوم پول ،اها حتما میخوای بریم از گنج باباهامون مقداری پول بر داریم بریم خرید کنیم؟
رزی:جیسو خانم الکی شلوغش نکن درسته پول نداریم خوب نمیریم به پارتی بخاطر یه پارتی که نباید الکی خودتونو ناراحت کنید بجاش خودمون یه جشن کوچیک میگیریم تو خونه
لیسا:اه بسه بسه خیلی دارین رو مخم میرین من خودم فکر همجاشو کردم شما ها پس انداز دارین منم مقداری پس انداز کردم تازه یادتونه به یه نفر پول قرض دادیم میریم ازش میگیریم و در ضمن من بجز اون پس اندازم هنوز پول دارم نگران نباشید خوب حالا بیخیال برید شام درست کنید که گشنمه صبح باهم میریم خرید _______________________بعد از شام همه رفتیم به اتاقامون و خوابیدیم___________________
جنی#
از خواب بیدار شدم و دست صورتمو شستم و رفتم تا صبحانه بخورم ........ بعد از صبحانه اماده شدیم و رفتیم خیابون تاخرید کنیم __________________
بعد از خرید امدیم خونه ناهارمونا همون بیرون خوردیم (نودل) خوب کم کم داشت شب میشد باید اماده میشدیم به دخترا گفتم که اماده بشید
(نیم ساعت بعد)
کامل اماده شدیم(لباساشونو میزارم) و رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم پیش به سوی پارتی ، تو راه کلی با دخترا خندیدیم، تا بلاخره رسیدیم.
یه ویلای بزرگ و شیک واقعا خیلی بزرگ و شیک بود معلومه خوب سانا دختر پولداری بود خوب بایدم همچین جایی زندگی کنه اصلا بیخیال
با دخترا وارد خونه شدیم داخلش مثل قصر بود خیلی قشنگ بود
رزی#
وارد سالن شدیم که سانا امد بهمون خوش آمد گویی گفت و تا سر میز راهنماییمون کرد ......... اوه شت پسرام انگار دعوت شدن ، ولی جیهوب همراشون نبود چرا؟اه اصلا به من چه ،ولی خدایی خیلی خوشگل پوشیده بودن (عکساشونو میزارم )
جنی#
نیم ساعتی میشد که امده بودیم و من داشتم حرص میخوردم حتما میپرسید چرا اره ، ای خدا من چم شده یعنی دارم حسودی میکنم من از سانا زیاد خوشم نمیاد هرچندم خوشگله اما ازش خوشم نمیاد زیاد ،
سانا هی خودشا به تهیونگ میچسپوند خیلی زورم داده بود دلم میخواست لهش کنم ،وایسا ببینم اصلا چرا من باید حسودی کنم به سانا مگه برام مهمه ........هرچی فکر میکنم نمیتونم بیخیال بشم بهتره یکم خودما با نوشیدنی سرگرم کنم اما بهتره زیاد نخورم
لیسا#
مشغول خوردن نوشیدنی بودم که کوک داشت میومد سمتم
کوک#
لیسا واقعا خوشگل شده بود امشب کلا دختر خوشگلیه
رفتم سمت لیسا و بهش سلام کردم که جوابمو داد داشتیم باهم نوشیدنی میخوردیم
لیسا#
همه ی دخترا پسرا رفتن که برقصن منم نگاشون میکردم که کوک بهم پیشنهاد رقص داد و منم با کمال پرویی همراهیش کردم مشغول رقصیدن باهم بودیم که کوک در گوشم گفت امشب خیلی خوشگل شدی که دلم میخواد خونتو بخورم گرمیه نفساش به گردنم میخورد حس عجیبی داشتم یه نگاهی به لبام انداخت و بعد به چشمامم نگاه کرد که لباشو چسپوند به لبام منم همراهیش کردم
رزی#
وقتی جیمین بهم پیشنهاد رقص داد منم قبول کردم
مشغول رقصیدن بودیم که دستش و از رو کمرم کم کم اورد رو پام و اروم اروم دستشو و بالا و پایین کرد اون یه دستشو هم اورد رو صورتم وگردنمو میمکید و بوس میکرد منم همینجوری کپ کرده بود م واتتتتت(کوک:فاخ)
ببخشید ۳۰ تا لایک شد میزارم کامنتم زیاد
چشمامو باز کردم ،نگاه به ساعت انداختم نزدیکای ۴:۳۰بعداز ظهر بود خیلی گشنم بود ، رفتم موهای بلند و لختما شونه کردم و به سمت اشپزخونه رفتم ، بعد از اینکه غذاخوردم رفتم یکی یکی دخترا رو بیدار کردم
بلاخره با کلی غر غر کردن بیدار شدن
جیسو#
رو کاناپه نشسته بودم داشتم با گوشیم ور میرفتم که موبایل لیسا زنگ خورد کنجکاو شدم بدونم کیه و داره چی میگه ، اخیش بلاخره تموم شد حرف زدنش منتظر بودم تا لیسا بگه کی بود و چی گفت🤔
لیسا#
بعد از قط کردن تلفن دخترا رو صدا زدم همشون نشسته بودن و کنجکاو بودن ببینن من چی میخوام بگم ،خوب دخترا سانا بهم زنگ زدو گفت بخاطر اینکه فردا روز اخر دانشگاس یه پارتیه دورهمی با دانشجوهای کلاسمون میگیریم
رزی:وااوو خیلی عالیه که مگه نه
جیسو: اهوم معرکس خیلی هیجان دارم
جنی: اووم اره خیلی خوبه اما دخترا ما که لباس خوبی نداریم که بریم چیکار کنیم؟
لیسا:ای بابا اینکه نگرانی نداره میریم خرید میکنیم نظرتون چیه؟
جیسو:اخه با کدوم پول ،اها حتما میخوای بریم از گنج باباهامون مقداری پول بر داریم بریم خرید کنیم؟
رزی:جیسو خانم الکی شلوغش نکن درسته پول نداریم خوب نمیریم به پارتی بخاطر یه پارتی که نباید الکی خودتونو ناراحت کنید بجاش خودمون یه جشن کوچیک میگیریم تو خونه
لیسا:اه بسه بسه خیلی دارین رو مخم میرین من خودم فکر همجاشو کردم شما ها پس انداز دارین منم مقداری پس انداز کردم تازه یادتونه به یه نفر پول قرض دادیم میریم ازش میگیریم و در ضمن من بجز اون پس اندازم هنوز پول دارم نگران نباشید خوب حالا بیخیال برید شام درست کنید که گشنمه صبح باهم میریم خرید _______________________بعد از شام همه رفتیم به اتاقامون و خوابیدیم___________________
جنی#
از خواب بیدار شدم و دست صورتمو شستم و رفتم تا صبحانه بخورم ........ بعد از صبحانه اماده شدیم و رفتیم خیابون تاخرید کنیم __________________
بعد از خرید امدیم خونه ناهارمونا همون بیرون خوردیم (نودل) خوب کم کم داشت شب میشد باید اماده میشدیم به دخترا گفتم که اماده بشید
(نیم ساعت بعد)
کامل اماده شدیم(لباساشونو میزارم) و رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم پیش به سوی پارتی ، تو راه کلی با دخترا خندیدیم، تا بلاخره رسیدیم.
یه ویلای بزرگ و شیک واقعا خیلی بزرگ و شیک بود معلومه خوب سانا دختر پولداری بود خوب بایدم همچین جایی زندگی کنه اصلا بیخیال
با دخترا وارد خونه شدیم داخلش مثل قصر بود خیلی قشنگ بود
رزی#
وارد سالن شدیم که سانا امد بهمون خوش آمد گویی گفت و تا سر میز راهنماییمون کرد ......... اوه شت پسرام انگار دعوت شدن ، ولی جیهوب همراشون نبود چرا؟اه اصلا به من چه ،ولی خدایی خیلی خوشگل پوشیده بودن (عکساشونو میزارم )
جنی#
نیم ساعتی میشد که امده بودیم و من داشتم حرص میخوردم حتما میپرسید چرا اره ، ای خدا من چم شده یعنی دارم حسودی میکنم من از سانا زیاد خوشم نمیاد هرچندم خوشگله اما ازش خوشم نمیاد زیاد ،
سانا هی خودشا به تهیونگ میچسپوند خیلی زورم داده بود دلم میخواست لهش کنم ،وایسا ببینم اصلا چرا من باید حسودی کنم به سانا مگه برام مهمه ........هرچی فکر میکنم نمیتونم بیخیال بشم بهتره یکم خودما با نوشیدنی سرگرم کنم اما بهتره زیاد نخورم
لیسا#
مشغول خوردن نوشیدنی بودم که کوک داشت میومد سمتم
کوک#
لیسا واقعا خوشگل شده بود امشب کلا دختر خوشگلیه
رفتم سمت لیسا و بهش سلام کردم که جوابمو داد داشتیم باهم نوشیدنی میخوردیم
لیسا#
همه ی دخترا پسرا رفتن که برقصن منم نگاشون میکردم که کوک بهم پیشنهاد رقص داد و منم با کمال پرویی همراهیش کردم مشغول رقصیدن باهم بودیم که کوک در گوشم گفت امشب خیلی خوشگل شدی که دلم میخواد خونتو بخورم گرمیه نفساش به گردنم میخورد حس عجیبی داشتم یه نگاهی به لبام انداخت و بعد به چشمامم نگاه کرد که لباشو چسپوند به لبام منم همراهیش کردم
رزی#
وقتی جیمین بهم پیشنهاد رقص داد منم قبول کردم
مشغول رقصیدن بودیم که دستش و از رو کمرم کم کم اورد رو پام و اروم اروم دستشو و بالا و پایین کرد اون یه دستشو هم اورد رو صورتم وگردنمو میمکید و بوس میکرد منم همینجوری کپ کرده بود م واتتتتت(کوک:فاخ)
ببخشید ۳۰ تا لایک شد میزارم کامنتم زیاد
۴۲.۹k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.