part☆21☆
part☆21☆
(یک دقیقه تا انفجار بمب)
جونکوک:ا.ت من تو رو خیلی دوست داشتم هق هق
ا.ت: سوسک سفید هق هق
جونکوک:حافظه برگشت من دلم یه ذره شده بود برای سوسک سفید گفتنت
ا.ت:منم دلم تنگ شده برای مگس سفید گفتنت هق هق
جونکوک: من یه بار تو رو از دست دادم نمیخوام دوباله از دستت بدم هق هق
جونکوک:تو مثل خورشیدی و من ماه که هیچ وقت قرار نیست ببینمت من ماهی هستم که عاشق خورشید شده
ا.ت:منم خورشیدی هستم که عاشق ماه شده
👩💼ده سانیه تا انفجار
ا.ت :دوست دارم
جونکوک:من دوست ندارم ............ من دیوانه وار عاشقتم
👩💼سه دو یک 💥💥💥💥
(یک ماه بعد)
«تو این یک ماه جونکوک افسرده شده بود و همین طور جیسو و دو هفته دیگه عروسی جیسوعه و تهونگ خبر ندارن دو هفته دیگه تولد جیسو و فکر میکنه تولدش گزشته »
تهونگ:جونکوکا تو نباید آنقدر زود شکسته بشی
جونکوک: اگه عشق خودت بود چی میشدی
تهیونگ:من انتقام خون عشقمو میگرفتم
جونکوک:اینجوری عشقت زنده میشد دلت خنک میشد پس شاد میشدی (غمگین)
تهیونگ:پسر تو چرا اینجوری شدی
(نا امید)
جیسو:علو تهیونگ(مست)
تهیونگ:چی شد کجایی
جیسو:نمیدونم کجام هق هق
تهیونگ: کجایی حالت خوبه
جیسو: من دختر بدی هستم
تهیونگ:نه قربونت برم بگو کجایی گریه نکن(بغض)
جیسو:اگه بد نیستم چرا خونوادم منو بزور میخوام شوهر بدن ها هق هق چرا ا.ت پیشم نیست چرا ا.ت منو با آب سر بیدار نمیکنه هق هق چرا دوباله ا.ت نیست باهاش جر بحث کنم ها هق هق
(بچه به جان مامانم منم تو این صحنه رمانم بغز کرده تصورش واقا غمگینه)
تهونگ: عزیزم من قربونت چشات بشم بگو کجایی بیام من نمیدونم چیکار کنم جونکوک از اون ور افسردگی ولش نمیکنه تو هم از این ور نگرانم خودتو نکشی بگو کجایی بیام پشت
جیسو: اومدم رود خونه هان جایی که هر روز با ا.ت قدم میزدم
تهیونگ: کاری نکن تا من بیام
(بیست دقیقه بعد)
تهیونگ:جیسو جونم گریه نکن زمان همه چیو درست میکنه
جیسو:زمان فقط درد برات سنگین میکنه و قراره در آینده هی درد دوباله یادت بیاد و برات تازه بشه
(دو روز بعد)
جونگ هیون(پدر کوک): پسرم امشب یه مهمونی بزرگ و تو مجبوری بیایی و خشگل خشگل میکنی
جونکوک:بابا من نمیام
جونگ هیون: جونکوک پارک جیهوپ رییس مهمونی و تو باید دلشو ببری این همه سال زحمت کشیدم دلشو به دست بیارم که تو رو بهش نزدیک کنم همین که گفتم اگه نیایی من میدونم تو
پایان
(یک دقیقه تا انفجار بمب)
جونکوک:ا.ت من تو رو خیلی دوست داشتم هق هق
ا.ت: سوسک سفید هق هق
جونکوک:حافظه برگشت من دلم یه ذره شده بود برای سوسک سفید گفتنت
ا.ت:منم دلم تنگ شده برای مگس سفید گفتنت هق هق
جونکوک: من یه بار تو رو از دست دادم نمیخوام دوباله از دستت بدم هق هق
جونکوک:تو مثل خورشیدی و من ماه که هیچ وقت قرار نیست ببینمت من ماهی هستم که عاشق خورشید شده
ا.ت:منم خورشیدی هستم که عاشق ماه شده
👩💼ده سانیه تا انفجار
ا.ت :دوست دارم
جونکوک:من دوست ندارم ............ من دیوانه وار عاشقتم
👩💼سه دو یک 💥💥💥💥
(یک ماه بعد)
«تو این یک ماه جونکوک افسرده شده بود و همین طور جیسو و دو هفته دیگه عروسی جیسوعه و تهونگ خبر ندارن دو هفته دیگه تولد جیسو و فکر میکنه تولدش گزشته »
تهونگ:جونکوکا تو نباید آنقدر زود شکسته بشی
جونکوک: اگه عشق خودت بود چی میشدی
تهیونگ:من انتقام خون عشقمو میگرفتم
جونکوک:اینجوری عشقت زنده میشد دلت خنک میشد پس شاد میشدی (غمگین)
تهیونگ:پسر تو چرا اینجوری شدی
(نا امید)
جیسو:علو تهیونگ(مست)
تهیونگ:چی شد کجایی
جیسو:نمیدونم کجام هق هق
تهیونگ: کجایی حالت خوبه
جیسو: من دختر بدی هستم
تهیونگ:نه قربونت برم بگو کجایی گریه نکن(بغض)
جیسو:اگه بد نیستم چرا خونوادم منو بزور میخوام شوهر بدن ها هق هق چرا ا.ت پیشم نیست چرا ا.ت منو با آب سر بیدار نمیکنه هق هق چرا دوباله ا.ت نیست باهاش جر بحث کنم ها هق هق
(بچه به جان مامانم منم تو این صحنه رمانم بغز کرده تصورش واقا غمگینه)
تهونگ: عزیزم من قربونت چشات بشم بگو کجایی بیام من نمیدونم چیکار کنم جونکوک از اون ور افسردگی ولش نمیکنه تو هم از این ور نگرانم خودتو نکشی بگو کجایی بیام پشت
جیسو: اومدم رود خونه هان جایی که هر روز با ا.ت قدم میزدم
تهیونگ: کاری نکن تا من بیام
(بیست دقیقه بعد)
تهیونگ:جیسو جونم گریه نکن زمان همه چیو درست میکنه
جیسو:زمان فقط درد برات سنگین میکنه و قراره در آینده هی درد دوباله یادت بیاد و برات تازه بشه
(دو روز بعد)
جونگ هیون(پدر کوک): پسرم امشب یه مهمونی بزرگ و تو مجبوری بیایی و خشگل خشگل میکنی
جونکوک:بابا من نمیام
جونگ هیون: جونکوک پارک جیهوپ رییس مهمونی و تو باید دلشو ببری این همه سال زحمت کشیدم دلشو به دست بیارم که تو رو بهش نزدیک کنم همین که گفتم اگه نیایی من میدونم تو
پایان
۲.۴k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.