تک پارتی جونگکوک هپی اند
سریع کفشامو پوشیدم و از خونه زدم بیرون
دقیقا سر موقع رسیدم سر قرار ، روی نیمکتی که کنار چمن ها بود نشستم و منتظر اومدنش موندم
عجیب بود ، اولین بار بود دیر کرده بود ، همیشه زودتر از من سر قرار بود
چشمامو بستم و موهامو به باد سپردم ، صدای وزیدن باد بهم حس آرامش میداد
صدای قدم های یه نفر رو شنیدم ، سریع چشمامو باز کردم و به اطرافم نگاه کردم....
پسر قد بلند با تیپ دارک و چهره ی فوق العاده جذاب ، خودشه....اون جونگکوک منه!!
نزدیکم شد و حالا بی اختیار لبخند روی لبام نشست ، وقتی اون پسر کنارم بود حتی توان مقاومت و قهر کردن در برابرش رو نداشتم مهم نبود چقدر دیر کرده ، اونقدری عاشقش بودم که تا عمر عمر اینجا منتظر بمونم...
دستشو رو گونت کشید و گفت:
_دیر کردم بیبی گرل؟
+تا هروقت که لازم بود منتظرت میموندم جونگکوکا
_دلیل دیر اومدنمو نمیپرسی؟
لبخندی زدی و مشکوک نگاهش کردی
+آیا من جرات دارم از یه رئیس مافیا دلیل دیر اومدنشو بپرسم؟؟؟
جونگکوک اخم ساختگی کرد و گفت:
_هیچوقت از من نترس ا/ت ،من هرگز به تو آسیب نمیزنم
سرتو به نشونه ی تایید بالا و پایین کردی و گفتی:
+خب چرا دیر کردی؟
دستشو توی جیب کتش برد و جعبه ای رو درآورد و به سمتت گرفت...
_بازش کن ا/ت
+این چیه؟
_گفتم بازش کن
با باز کردن جعبه ساعت خاصی رو دیدی که تا به حال ندیده بودی...
_تاوقتی این ساعت کار کنه ما باهمیم ..... اگر از کار بیوفته ما رابطمون تموم میشه...
اونشب گذشت و تو هنوز درگیر اون حرف جونگکوک بودی
اگر این ساعت از کار بیوفته رابطتون تموم میشه
منظورش چی بود؟؟یعنی میخاست ترکت کنه؟میخاست برای تموم کردم رابطتون امادت کنه؟
اون روز خیلی ناراحت شدی و میگفتی فکرش حتی به کات کردن و جدایی هم رفته
واسه همین رفتم ساعت فروشی کلی باطری بخرم ، هروقت یکیش تموم شد بدون اینکه جونگکوک بفهمه یکی دیگشو میندازم اینطوری هیچوقت رابطمون تموم نمیشه
مرد ساعت فروشی وقتی ساعتمو دید گفت:
این ساعت با باطری کار نمیکنه خانم ، با نبض کار میکنه هیچ وقت از دستتون درش نیارید ، تا وقتی این دستتون باشه و نبضتون بزنه کار میکنه
این ساعت وقتی متوقف میشه که زنده نباشید ، همچنین فقط با نبض شما کار میکنه ، بعد از اینکه دستتون کردید دیگه با نبض هیچکس دیگه ای به غیر از خودتون کار نمیکنه.....
The End
دقیقا سر موقع رسیدم سر قرار ، روی نیمکتی که کنار چمن ها بود نشستم و منتظر اومدنش موندم
عجیب بود ، اولین بار بود دیر کرده بود ، همیشه زودتر از من سر قرار بود
چشمامو بستم و موهامو به باد سپردم ، صدای وزیدن باد بهم حس آرامش میداد
صدای قدم های یه نفر رو شنیدم ، سریع چشمامو باز کردم و به اطرافم نگاه کردم....
پسر قد بلند با تیپ دارک و چهره ی فوق العاده جذاب ، خودشه....اون جونگکوک منه!!
نزدیکم شد و حالا بی اختیار لبخند روی لبام نشست ، وقتی اون پسر کنارم بود حتی توان مقاومت و قهر کردن در برابرش رو نداشتم مهم نبود چقدر دیر کرده ، اونقدری عاشقش بودم که تا عمر عمر اینجا منتظر بمونم...
دستشو رو گونت کشید و گفت:
_دیر کردم بیبی گرل؟
+تا هروقت که لازم بود منتظرت میموندم جونگکوکا
_دلیل دیر اومدنمو نمیپرسی؟
لبخندی زدی و مشکوک نگاهش کردی
+آیا من جرات دارم از یه رئیس مافیا دلیل دیر اومدنشو بپرسم؟؟؟
جونگکوک اخم ساختگی کرد و گفت:
_هیچوقت از من نترس ا/ت ،من هرگز به تو آسیب نمیزنم
سرتو به نشونه ی تایید بالا و پایین کردی و گفتی:
+خب چرا دیر کردی؟
دستشو توی جیب کتش برد و جعبه ای رو درآورد و به سمتت گرفت...
_بازش کن ا/ت
+این چیه؟
_گفتم بازش کن
با باز کردن جعبه ساعت خاصی رو دیدی که تا به حال ندیده بودی...
_تاوقتی این ساعت کار کنه ما باهمیم ..... اگر از کار بیوفته ما رابطمون تموم میشه...
اونشب گذشت و تو هنوز درگیر اون حرف جونگکوک بودی
اگر این ساعت از کار بیوفته رابطتون تموم میشه
منظورش چی بود؟؟یعنی میخاست ترکت کنه؟میخاست برای تموم کردم رابطتون امادت کنه؟
اون روز خیلی ناراحت شدی و میگفتی فکرش حتی به کات کردن و جدایی هم رفته
واسه همین رفتم ساعت فروشی کلی باطری بخرم ، هروقت یکیش تموم شد بدون اینکه جونگکوک بفهمه یکی دیگشو میندازم اینطوری هیچوقت رابطمون تموم نمیشه
مرد ساعت فروشی وقتی ساعتمو دید گفت:
این ساعت با باطری کار نمیکنه خانم ، با نبض کار میکنه هیچ وقت از دستتون درش نیارید ، تا وقتی این دستتون باشه و نبضتون بزنه کار میکنه
این ساعت وقتی متوقف میشه که زنده نباشید ، همچنین فقط با نبض شما کار میکنه ، بعد از اینکه دستتون کردید دیگه با نبض هیچکس دیگه ای به غیر از خودتون کار نمیکنه.....
The End
۱۴۴.۱k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.