خسته ام ... از زندگی خسته ام
خسته ام ... از زندگی خسته ام
مدتیست زیر لب چیزی می گویم تا شاید سرنوشت آن را برایم محقق کند
روزهاست پشت پنجره می نشینم واز میان دالان تنهایی منتظر می نشینم
چشم می چرخانم ، از این کوچه به آن کوچه
نه درخت برایم سبز است و نه آسمان آبیست
من به آن اهمیت نمی دهم
من به دنبال تصویری میگردم که مدتهاست گم کرده ام
تصویری دلچسب
تصویری از جنس تو
به دنبال صدای توام تا با طنین گرمت بگویی سلام من آمدم ....
آه... لعنت بر این زندگی
هیچ کار از او ساخته نیست
فقط از او تو را می خواهم ولی همین کار را هم نمیتواند انجام دهد
به ناچار چشمانم را میبندم و از پنجره خیال به تو فکر میکنم
میبینی خیالت بیش تر از تو دوستم دارد
می آید ، می ایستد و لبخند میزند
خوب بلد است چطور دلبری کند
همچون خودت عاشقانه مرا در آغوش می کشد و می بوسد ....
می دانی ؟ راستش را بخواهی خیالت خوب است اما کافی نیست
تو که میدانی من چقدر حریص و طمع کارم
من تو واقعی را می خواهم ....
چشم هایم را باز می کنم و از انتهای وجودم فریاد میزنم
آه..... کجایی ای تصویر دلخواه من؟
مدتیست زیر لب چیزی می گویم تا شاید سرنوشت آن را برایم محقق کند
روزهاست پشت پنجره می نشینم واز میان دالان تنهایی منتظر می نشینم
چشم می چرخانم ، از این کوچه به آن کوچه
نه درخت برایم سبز است و نه آسمان آبیست
من به آن اهمیت نمی دهم
من به دنبال تصویری میگردم که مدتهاست گم کرده ام
تصویری دلچسب
تصویری از جنس تو
به دنبال صدای توام تا با طنین گرمت بگویی سلام من آمدم ....
آه... لعنت بر این زندگی
هیچ کار از او ساخته نیست
فقط از او تو را می خواهم ولی همین کار را هم نمیتواند انجام دهد
به ناچار چشمانم را میبندم و از پنجره خیال به تو فکر میکنم
میبینی خیالت بیش تر از تو دوستم دارد
می آید ، می ایستد و لبخند میزند
خوب بلد است چطور دلبری کند
همچون خودت عاشقانه مرا در آغوش می کشد و می بوسد ....
می دانی ؟ راستش را بخواهی خیالت خوب است اما کافی نیست
تو که میدانی من چقدر حریص و طمع کارم
من تو واقعی را می خواهم ....
چشم هایم را باز می کنم و از انتهای وجودم فریاد میزنم
آه..... کجایی ای تصویر دلخواه من؟
۳.۵k
۲۶ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.