پارت ۴

خانم چا: ا/ت برو اورژانس رو زنگ بزن
بعد از ۱۵ دقیقه اومدن و بردنش بیمارستان همه چی تقریبا داشت اروم میشد کع رئیس با تته پته اومد سمتم
رئیس بار: آاا ا/ت ت.ووو میتونی برقصی؟
من رئیس؟ خیر من... نمتونم
رئیس بار: باید بری امروز باید یکی رو بالای استیج ببریم.
اما خب ‌... رئیس من نمیتونم جلوی بقیه برقصم *سرشو میندازه پایین*
رئیس بار: اما بی اما بهت دوبرابر حقوقتو میدم باید بری رو سنت همین که گفتم

هوففف به من چه نمیتونم جلوی مهمونامون برقصم بدتر خراب میکنم نباید قبول میکردم وای
تو فکر خودم بودم که گریمر اونجا صدام کرد یه لبای بهم داد و کمی صورتمو آرایش کرد منتظر این بودم که اسممو بخونم بعد از اینکه رئیس معرفیم کرد نفس عمیقی کشیدم و پله های سنت رو بالا رفتم اما چی؟ چرا فقط یدونه تماشاچی بود؟ نور ها روی من بود پس بنابر این نمیتونستم خوب اون شخص رو تشخیص بدم اما چیزی که معلوم بود مردی با لباسای مشکی کاملا پوشیده بود عصای بزرگ با دسته ی نقره ای داشت و باعث می‌شد با اینکه فقط اون بود بیشتر معذب بشم...

بچه ها این پارت عم نوشتم فقط شاید فک کنید خیلی حوصله سر بره اما من خیلی هیجان انگیزش میکنم و تازه اولشه قراره خیلی طولانی و قشنگ بشه و بای بایییی تونستم بازم مینویسم😊