پارت یک : پادشاه من
از زبان ا.ت
صبح ساعت ۶ بیدار شدم وایی امروز تاریخ داشتیم
من نه از تارخ خوشم میومد نه بدم هوف
کلا معلوم نیست با خودم چند چندم
بلند شدم و رفتم سوریس بهداشتی کارهام رو انجام دادم
برگشتم یه ریمل و تینت ساده زدم موهامم شونه کردم و ازاد گذاشتم
فرم مدرسمم پوشیدمش کیفمم برداشتم و رفتم مدرسه مثل همیشه یونای شلغم دم در مدرسه منتظرم بود
یونا : هی دختره ی کرفس دوساعت منو دم در مدرسه علاف کردی چه گهی میخوردی تو خونه
ا.ت : اولن سلام هویج جونم دومن امروز ۲۰ دیقه زودتر از همیشه اومدم
یونا : راس میگی خب ولش کن بیا بریم کلاس امروز قراره اقای پارک بیاد درباره ی تاریخ امپراطور جئون بزنه
ا.ت : امپراطور جئون همون امپراطور معروف که تو شایستگی برای سلطنت نظیر نداره
یونا : ارع من دیشب یکم پیش مطالعه داشتم در باره ی امپراطور جئون این واقعا مرد محشریه میگن یه پسرم داشته که خیلی
خوشگل و باجذبه بوده ولی خیلی سرد و خشک
ا.ت : بیخیالش بیا بریم
و رفتن سر کلاس و اقای پارک اومد تو
اقای پارک : سلام بچه ها روزتون بخیر امروز ......... ( و زر زد و درسشو داد )
بعد از مدرسه
یونا : ا.ت خواهش میکنم بیا ب یم کاراکوئه
ا.ت : یونا خواهش میکنم امروز واقعا خستم فردا میریم کاراکوئه قول میدم
یونا : هوف باشع پس من برم چون اگه دیر برسم خونه مامانم جرم میدم
ا.ت : سلام بع خاله جون برسون خداحافظ
و رفتم خونه
یکم رامیون خوردم
و رفتم روی تلوزیون خوابیدم خوابم خیلی عجیب بود همش ناله یه دختر بود که میگفت بیا نجاتم بده بیا بیا
تا اینکه حس کردم روحم از بدنم کشیده شده و دیگه توی تاریکیه مطلق رفتم
وقتی بیدار شدم صدای گریه و پچ پچ میومد وادفاک مگه مردم که دارن ناله میکنن اه
تا چشمامو واز کردم از چیزی که دیدم از تعجی خشکم زدم
صبح ساعت ۶ بیدار شدم وایی امروز تاریخ داشتیم
من نه از تارخ خوشم میومد نه بدم هوف
کلا معلوم نیست با خودم چند چندم
بلند شدم و رفتم سوریس بهداشتی کارهام رو انجام دادم
برگشتم یه ریمل و تینت ساده زدم موهامم شونه کردم و ازاد گذاشتم
فرم مدرسمم پوشیدمش کیفمم برداشتم و رفتم مدرسه مثل همیشه یونای شلغم دم در مدرسه منتظرم بود
یونا : هی دختره ی کرفس دوساعت منو دم در مدرسه علاف کردی چه گهی میخوردی تو خونه
ا.ت : اولن سلام هویج جونم دومن امروز ۲۰ دیقه زودتر از همیشه اومدم
یونا : راس میگی خب ولش کن بیا بریم کلاس امروز قراره اقای پارک بیاد درباره ی تاریخ امپراطور جئون بزنه
ا.ت : امپراطور جئون همون امپراطور معروف که تو شایستگی برای سلطنت نظیر نداره
یونا : ارع من دیشب یکم پیش مطالعه داشتم در باره ی امپراطور جئون این واقعا مرد محشریه میگن یه پسرم داشته که خیلی
خوشگل و باجذبه بوده ولی خیلی سرد و خشک
ا.ت : بیخیالش بیا بریم
و رفتن سر کلاس و اقای پارک اومد تو
اقای پارک : سلام بچه ها روزتون بخیر امروز ......... ( و زر زد و درسشو داد )
بعد از مدرسه
یونا : ا.ت خواهش میکنم بیا ب یم کاراکوئه
ا.ت : یونا خواهش میکنم امروز واقعا خستم فردا میریم کاراکوئه قول میدم
یونا : هوف باشع پس من برم چون اگه دیر برسم خونه مامانم جرم میدم
ا.ت : سلام بع خاله جون برسون خداحافظ
و رفتم خونه
یکم رامیون خوردم
و رفتم روی تلوزیون خوابیدم خوابم خیلی عجیب بود همش ناله یه دختر بود که میگفت بیا نجاتم بده بیا بیا
تا اینکه حس کردم روحم از بدنم کشیده شده و دیگه توی تاریکیه مطلق رفتم
وقتی بیدار شدم صدای گریه و پچ پچ میومد وادفاک مگه مردم که دارن ناله میکنن اه
تا چشمامو واز کردم از چیزی که دیدم از تعجی خشکم زدم
۸.۸k
۰۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.