Miracle = معجزه
Part 2
همون طور با ی قیافه سرد نگام میکرد ، دوباره تعظیم کوتاهی کردم و خواستم برم که گفت :
_ دردم گرفت ... چجوری جبرانش میکنی؟
نگاه متعجبی بهش کردم و گفتم
+ بله؟...منظورتو متوجه نمیشم
اخماش رفت توی هم و با داد و عصبانیت جوابمو داد
_ یاااا... سرت مثل سنگ سفت بود و خورد به سینم ... میخواستی درد نگیره؟؟؟ در قبالش چی بهم میدی؟؟؟
لبخندی زدم و آروم گفتم
+ خب....واقعاً متاسفم....واقعاً فکر نمیکردم کلم انقدر سفت باشه و اینکه.....چیز خاصی مد نظرت هست برای جبران کردن؟
_ شنیدم پدرت رئیس جمهوره
بزور جلوی خندمو گرفتم
+ خب؟
_ باید خیلی پولدار باشی
+ این مسئله.....چه ربطی به شغل پدرم داره؟
یه لحظه کلافه شد و با قیافه پوکر جوابمو داد
_ هی...پدرت کشور رو اداره میکنه...لابد پول پارو میکنه...
حرفشو قطع کردم تا بیشتر از این دوچار سوء تفاهم نشه
+ صبر کن ی لحظه ... آره خونواده ی پولداری دارم ... ولی اونجوری که فکر میکنی نیست حالا جدا از این حرفا...الان خواستت اینه که مثل تو فیلما پول زیادی بهت بدم؟ مثلا 1 میلیون دلار؟
جمله آخرم رو با خنده ی مسخره مانندی گفتم
_ ولی من نگفتم پول میخوام
+ خب پس زود تر خواستت رو بگو تا کل مدرسه با نگاهاشون مارو نخوردن ، به محض اینکه این حرف رو زدم همه ی بچه های داخل حیاط به خودشون اومدن به کار خودشون مشغول شدن...
_خرج سه ماه شکمم با تو
چی گفت؟ خرج سه ماه شکمش؟ یعنی قراره سه ماه هرچی خورد رو پولشو من بدم؟ با تعجب نگاش کردم
_ چیه؟ نکنه انتظار داشتی ازت جواهر یا خونه بخوام؟
+ ن...نه...فقط...یعنی آره...یکم غیر منتظره بود...فقط انتظار اون کلمه سه ماه رو نداشتم
_ بعد از کلاس میای قراردادمونو امضاء میکنی
و رفت ، منم همین طوری هاج واج به رفتنش نگا میکردم... قرارداد؟ یعنی انقدر شکمش واسش مهمه؟ بیخیال...مگه چقدر میخوره؟ پولشو میدم...هرچی باشه بهتر از اینه که کار
دیگه ای بکنه یا درخواست دیگه داشته باشه ، ولی هنوز توی شک بودم...
این پسر چقدر رک حرفشو میزنه...
برگشتم پیش دخترا و سِیلی از سئوالاتشون شروع شد... قبل از اینکه اوج بگیرن و منوغرق حرفاشون کنن ، وسط حرفشون پریدم و ماجرا رو براشون گفتم.... و قبل از این که سوال دیگه ای بپرسن زنگ خورد و ما هر کدوم سمت کلاس خودمون رفتیم...آیگو شانس آوردم
پارت بعدی رو آپ کردم لاوام لایک ، فالو و کامنت یادتون نره💜💜
همون طور با ی قیافه سرد نگام میکرد ، دوباره تعظیم کوتاهی کردم و خواستم برم که گفت :
_ دردم گرفت ... چجوری جبرانش میکنی؟
نگاه متعجبی بهش کردم و گفتم
+ بله؟...منظورتو متوجه نمیشم
اخماش رفت توی هم و با داد و عصبانیت جوابمو داد
_ یاااا... سرت مثل سنگ سفت بود و خورد به سینم ... میخواستی درد نگیره؟؟؟ در قبالش چی بهم میدی؟؟؟
لبخندی زدم و آروم گفتم
+ خب....واقعاً متاسفم....واقعاً فکر نمیکردم کلم انقدر سفت باشه و اینکه.....چیز خاصی مد نظرت هست برای جبران کردن؟
_ شنیدم پدرت رئیس جمهوره
بزور جلوی خندمو گرفتم
+ خب؟
_ باید خیلی پولدار باشی
+ این مسئله.....چه ربطی به شغل پدرم داره؟
یه لحظه کلافه شد و با قیافه پوکر جوابمو داد
_ هی...پدرت کشور رو اداره میکنه...لابد پول پارو میکنه...
حرفشو قطع کردم تا بیشتر از این دوچار سوء تفاهم نشه
+ صبر کن ی لحظه ... آره خونواده ی پولداری دارم ... ولی اونجوری که فکر میکنی نیست حالا جدا از این حرفا...الان خواستت اینه که مثل تو فیلما پول زیادی بهت بدم؟ مثلا 1 میلیون دلار؟
جمله آخرم رو با خنده ی مسخره مانندی گفتم
_ ولی من نگفتم پول میخوام
+ خب پس زود تر خواستت رو بگو تا کل مدرسه با نگاهاشون مارو نخوردن ، به محض اینکه این حرف رو زدم همه ی بچه های داخل حیاط به خودشون اومدن به کار خودشون مشغول شدن...
_خرج سه ماه شکمم با تو
چی گفت؟ خرج سه ماه شکمش؟ یعنی قراره سه ماه هرچی خورد رو پولشو من بدم؟ با تعجب نگاش کردم
_ چیه؟ نکنه انتظار داشتی ازت جواهر یا خونه بخوام؟
+ ن...نه...فقط...یعنی آره...یکم غیر منتظره بود...فقط انتظار اون کلمه سه ماه رو نداشتم
_ بعد از کلاس میای قراردادمونو امضاء میکنی
و رفت ، منم همین طوری هاج واج به رفتنش نگا میکردم... قرارداد؟ یعنی انقدر شکمش واسش مهمه؟ بیخیال...مگه چقدر میخوره؟ پولشو میدم...هرچی باشه بهتر از اینه که کار
دیگه ای بکنه یا درخواست دیگه داشته باشه ، ولی هنوز توی شک بودم...
این پسر چقدر رک حرفشو میزنه...
برگشتم پیش دخترا و سِیلی از سئوالاتشون شروع شد... قبل از اینکه اوج بگیرن و منوغرق حرفاشون کنن ، وسط حرفشون پریدم و ماجرا رو براشون گفتم.... و قبل از این که سوال دیگه ای بپرسن زنگ خورد و ما هر کدوم سمت کلاس خودمون رفتیم...آیگو شانس آوردم
پارت بعدی رو آپ کردم لاوام لایک ، فالو و کامنت یادتون نره💜💜
۵۳.۰k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.