ᴀʙᴀɴᴅᴏɴᴇᴅ ʜᴏᴜꜱᴇₚ₄
⁴
که يهو يکي از اون هيولا ها به کلي حمله کرد و کلي افتاد روي زمين کاي
کاي ويو
کلي زخمي شده بود بايد کمکش مي کردم
اونچا يه گوي ديدم و برش داشتم همه حواسشون به کلي بود بخاطر همين منو نديدن خيلي بي اختيار گوي از دستم افتاد اما من مي خواستم باهاش اون هيولا رو بزنم ميدونستم بيفايده است ولي نمي تونستم هيچ کاري نکنم تا از دستم افتاد سرچر يه عربده اي کشيد و کم کم محو شد هم خودش و همه هيولاهايي که اونجا بودن تعجب کردم فهميد زندگي سرچر بسته به اون گوي بود ولي مهم نبود الان فقط کلي نبايد آسيب ميدي اتاق خيلي تاريک بود طوري که به سختي ميشد ديد فقط چند تا آتيش روشن بود دوييدم سمت کلي ديدم داره به سحتي با اون اندو حرف ميزنه و اون کم کم داره تبديل به انسان ميشه برام خيلي عجيب بود راجب اندو ها شنيده بودم اونا قبلا انسان بودن و قبيله اي بودن که آدم خوار شدن و انسانايي مثل خودشون خوردن کم کم يادشون رفته بود که انسانن و بخاطر همين هم تبديل به هيولاهايي شده بودن که فقط استخوان هاي برآمده و فروفته داشتن ولي وقتي حرف هاي کلي رو شنيدم اون خيلي مهربون بود داشت با اون حرف ميزد و اون هيولا يادش اومده بود که قبلا يه انسان بوده و دل داشته اون هيولا يه دختر خيلي خوشگل بود اما نه به زيبايي کلي اما الان ما سه نفر کجا بوديم ؟؟
شايد اون ميدونست
رفتم سمتشون و کلي رو بلند کردم و گفتم که بايد از اينجا بريم ظاهرا زندگي اون سرچر و همدست هاش تو اون گوي بوده
و اون دختره حرفمو با سر تاييد کرد
و گفت درسته راستي اسم من ليندا کرين واقعا از کاري که باهات کردم معذرت ميخوام من نميدونستم که ... و زد زير گريه
و گفت اين داستان برمي گرده به چنديدن سال پيش که دوست هميشگيم به هيولا تبديل شد و من هم بخاطر اينکه مثل اون باشم مجبور شدم خودمو گم کنم من واقعا عذر مي خوام
کلي با مهربوني گفت : اسم من هم کلي نيلواي و هيچ اشکالي نداره خوب ميشم فقط اگه کاي بذارتم زمين
کاي : اگه بذارمت رو زمين چطوري ميخواي راه بري خوشگله
کلي: خوشگله عمته درست صدام بزن
کاي : يه خنده ريزي کرد و به کلي گفت عمرا اگه بذارمت زمين حالت خوب نيست
کلي : باشه پس اگه خوابم برد تقصير توئه چون مثل چي خستم
کاي شونه بالا انداخت و به ليندا گفت که راه رو نشونمون بده
سه تايي با هم رفتيم تو جنگل و رفتيم به شهرمون به ليندا گفتم که جايي داره که بمونه و ان گفت که آره و شمارشو روي يه برگه نوشت
کاي ويو
رفتم خونه و چون آدرس خونه کلي رو نميدوستم گذاشتمش روي تخت تا استراحت کته خوابش برده بود منم رفتم تو اتاق خودم و خوابيدم و يه خواب خيلي عجيب ديدم ...
بچه هاا بقيش هم جالبه ولي واقعا حمايت نميکنيد شرط نميذارم اما حمايت کنيد
اميدوارم خوشتون اومده باشه
راستي سرچر يه موجديه که در چنگل ميزيسته
چقد کتابي گفتمش :)
و کامل مشکيه مثل روح و ...
فک کنم همين قدر اطلاعات کافيه خودمم زياد دربارش نمي دونم
که يهو يکي از اون هيولا ها به کلي حمله کرد و کلي افتاد روي زمين کاي
کاي ويو
کلي زخمي شده بود بايد کمکش مي کردم
اونچا يه گوي ديدم و برش داشتم همه حواسشون به کلي بود بخاطر همين منو نديدن خيلي بي اختيار گوي از دستم افتاد اما من مي خواستم باهاش اون هيولا رو بزنم ميدونستم بيفايده است ولي نمي تونستم هيچ کاري نکنم تا از دستم افتاد سرچر يه عربده اي کشيد و کم کم محو شد هم خودش و همه هيولاهايي که اونجا بودن تعجب کردم فهميد زندگي سرچر بسته به اون گوي بود ولي مهم نبود الان فقط کلي نبايد آسيب ميدي اتاق خيلي تاريک بود طوري که به سختي ميشد ديد فقط چند تا آتيش روشن بود دوييدم سمت کلي ديدم داره به سحتي با اون اندو حرف ميزنه و اون کم کم داره تبديل به انسان ميشه برام خيلي عجيب بود راجب اندو ها شنيده بودم اونا قبلا انسان بودن و قبيله اي بودن که آدم خوار شدن و انسانايي مثل خودشون خوردن کم کم يادشون رفته بود که انسانن و بخاطر همين هم تبديل به هيولاهايي شده بودن که فقط استخوان هاي برآمده و فروفته داشتن ولي وقتي حرف هاي کلي رو شنيدم اون خيلي مهربون بود داشت با اون حرف ميزد و اون هيولا يادش اومده بود که قبلا يه انسان بوده و دل داشته اون هيولا يه دختر خيلي خوشگل بود اما نه به زيبايي کلي اما الان ما سه نفر کجا بوديم ؟؟
شايد اون ميدونست
رفتم سمتشون و کلي رو بلند کردم و گفتم که بايد از اينجا بريم ظاهرا زندگي اون سرچر و همدست هاش تو اون گوي بوده
و اون دختره حرفمو با سر تاييد کرد
و گفت درسته راستي اسم من ليندا کرين واقعا از کاري که باهات کردم معذرت ميخوام من نميدونستم که ... و زد زير گريه
و گفت اين داستان برمي گرده به چنديدن سال پيش که دوست هميشگيم به هيولا تبديل شد و من هم بخاطر اينکه مثل اون باشم مجبور شدم خودمو گم کنم من واقعا عذر مي خوام
کلي با مهربوني گفت : اسم من هم کلي نيلواي و هيچ اشکالي نداره خوب ميشم فقط اگه کاي بذارتم زمين
کاي : اگه بذارمت رو زمين چطوري ميخواي راه بري خوشگله
کلي: خوشگله عمته درست صدام بزن
کاي : يه خنده ريزي کرد و به کلي گفت عمرا اگه بذارمت زمين حالت خوب نيست
کلي : باشه پس اگه خوابم برد تقصير توئه چون مثل چي خستم
کاي شونه بالا انداخت و به ليندا گفت که راه رو نشونمون بده
سه تايي با هم رفتيم تو جنگل و رفتيم به شهرمون به ليندا گفتم که جايي داره که بمونه و ان گفت که آره و شمارشو روي يه برگه نوشت
کاي ويو
رفتم خونه و چون آدرس خونه کلي رو نميدوستم گذاشتمش روي تخت تا استراحت کته خوابش برده بود منم رفتم تو اتاق خودم و خوابيدم و يه خواب خيلي عجيب ديدم ...
بچه هاا بقيش هم جالبه ولي واقعا حمايت نميکنيد شرط نميذارم اما حمايت کنيد
اميدوارم خوشتون اومده باشه
راستي سرچر يه موجديه که در چنگل ميزيسته
چقد کتابي گفتمش :)
و کامل مشکيه مثل روح و ...
فک کنم همين قدر اطلاعات کافيه خودمم زياد دربارش نمي دونم
۱.۸k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.