I wish I never saw it. (پارت 16)
ت ا: ناراحت بهش گفتم چرا همش مشکی میگیری... نظر منو نمیپرسی؟
جیمین: چون رنگ مشکی به تنت میشینه سفیدی بدنتو نشون میده... نظر من نظره توعه هرچی انتخاب میکنم باید خوشت بیاد
ت ا: نه خیرم... نمیخوام از کجا معلوم هرچی تو بخوای منم دوست دارم
جیمین: همینجوری که راه میرفت به پاساژا نگاه میکرد... از رنگ ابی خوشت میاد عاشق شکولاتی از طبیعت خوشت میاد... از لباس جذب خوشت میاد سوشی دوست نداری... بهم نگاه کرد بازم بگم؟
ت ا: گلومو صاف کردم... نه خیر نیازی نیست
لبخندی زد رفت سمت رستوران نزدیک پاساژ... کجا میریم
جیمین: داریم میریم یه چیزی بخوریم
رفتیم تو نشستیم پوشت یه میز... چی میخوری؟
ت ا: نمیدونم... خودت یه چیزی سفارش بده
گارسون اومد غذارو سفارش داد احساس کردم یکی داره نگاهم میکنه برگشتم چندتا پسر سر میز نشسته بود یکی از پسرا بهم زل زده بود چشم غره ای رفتم غذارو اوردن شروع کردم خوردن بازم انگار یکی داره نگاه میکنه
برگشتم سمت همون پسره داشت نگاهم میکرد به جیمین نگاه کردم داشت غذا میخورد دیگه نمیتونستم نگاهه هیزشو تحمل کردم به خودم جرعت دادم
ت ا: جیمین
جیمین: هوم
ت ا: او... اون پسره داره نگاهم میکنه رد نگاهمو گرفت اخماش رفت تو هم با اعصبانیت گفت
جیمین: بیا جای من بشین
بلند شدم جامو عوض کردم مشغول شدم جیمین همینجوری اخم کرده بود غذامون تموم شد جیمین بهم گفت برم تو ماشین خودش میاد با تردید سوئیچ ماشین گرفتم اومدم بیرون سوار ماشین شدم ده دقیقه ای شد جیمین بلخره اومد سوار شد به دستش نگاه کردم خونی بود
ت ا: د... دستت... چیزی شده؟
جیمین: نه
جیمین: چون رنگ مشکی به تنت میشینه سفیدی بدنتو نشون میده... نظر من نظره توعه هرچی انتخاب میکنم باید خوشت بیاد
ت ا: نه خیرم... نمیخوام از کجا معلوم هرچی تو بخوای منم دوست دارم
جیمین: همینجوری که راه میرفت به پاساژا نگاه میکرد... از رنگ ابی خوشت میاد عاشق شکولاتی از طبیعت خوشت میاد... از لباس جذب خوشت میاد سوشی دوست نداری... بهم نگاه کرد بازم بگم؟
ت ا: گلومو صاف کردم... نه خیر نیازی نیست
لبخندی زد رفت سمت رستوران نزدیک پاساژ... کجا میریم
جیمین: داریم میریم یه چیزی بخوریم
رفتیم تو نشستیم پوشت یه میز... چی میخوری؟
ت ا: نمیدونم... خودت یه چیزی سفارش بده
گارسون اومد غذارو سفارش داد احساس کردم یکی داره نگاهم میکنه برگشتم چندتا پسر سر میز نشسته بود یکی از پسرا بهم زل زده بود چشم غره ای رفتم غذارو اوردن شروع کردم خوردن بازم انگار یکی داره نگاه میکنه
برگشتم سمت همون پسره داشت نگاهم میکرد به جیمین نگاه کردم داشت غذا میخورد دیگه نمیتونستم نگاهه هیزشو تحمل کردم به خودم جرعت دادم
ت ا: جیمین
جیمین: هوم
ت ا: او... اون پسره داره نگاهم میکنه رد نگاهمو گرفت اخماش رفت تو هم با اعصبانیت گفت
جیمین: بیا جای من بشین
بلند شدم جامو عوض کردم مشغول شدم جیمین همینجوری اخم کرده بود غذامون تموم شد جیمین بهم گفت برم تو ماشین خودش میاد با تردید سوئیچ ماشین گرفتم اومدم بیرون سوار ماشین شدم ده دقیقه ای شد جیمین بلخره اومد سوار شد به دستش نگاه کردم خونی بود
ت ا: د... دستت... چیزی شده؟
جیمین: نه
۱۳۸.۰k
۱۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.