Little lady
p1
در سالن رو باز کردم و وارد شدم. سلامی دادم و شروع به عوض کردن کفشای معمولیم با کفشای ورزشیم و بدون لژم کردم.
+به به! بلاخره خانم تشریف اوردن... میدونی چقدر اینجا منتظرت موندممممممممم؟؟؟
_ دویونگ... حرص نخور... صورتت چروک میشه...
با قیافه ی پوکر بهم زل زد
+درد
انگشت شست و اشارش رو روی چشماش گذاشت و فشار داد.
+سه ساعت دیگه اجرا داریم بعد تو... توووووووو داری حاضر جوابی میکنی؟؟؟!!! باید تمرین کنیم تا برنده شیمممممممم!!!
سرم رو بالا گرفتم و نگاهش کردم.
_آروم باش بابا... طوری نمیشه... آخیشششش تموم شد.
کفش معمولیم رو توی جا کفشی سالن گذاشتم و سمت اسپیکر کوچیک کنار آینه رفتم.
با افسوس نگام کرد
+زیادی بیخیالی تو دیگه.
جوابش رو ندادم. گوشیم رو از توی جیبم برداشتم. رمزش رو زدم و رفتم داخل آهنگام. آهنگ رقصمون رو پلی کردم و صداشو تا آخر بردم بالا. البته صدای چندان بلندی نداشت.
_نمیخوای بیاییییییی؟
سرش رو با تاسف تکون داد و خندید.
+من باید از دست تو چیکار کنم؟
خندیدم. به سمتم اومد و منتظر شد تا تیکه ای که باهاش میرقصیدیم شروع شه...
.
.
.
بزارید از اول براتون تعریف کنم تا بفهمید که من کیم؟ دویونگ کیه؟
.
.
.
__________________________
با تموم توانی که داشتم می دویدم. بالاخره از اون یتیم خونه فرار کرده بودم.
؟:بگیریدش! اونجاست!
نمیدونستم دارم کجا میرم و فقط میدوییدم. اشکام از ترس سرازیر شده بود.
چشمم به یه پارک خورد. بی اختیار به سمتش رفتم و پشت یکی از سرسره ها قایم شدم.
؟:کجا رفت؟؟؟ اگه پیداش نکنید پوست همتونو میکنم!
زانوهام رو بغل گرفته بودم و چشمام رو از ترس روی هم میفشردم...
در سالن رو باز کردم و وارد شدم. سلامی دادم و شروع به عوض کردن کفشای معمولیم با کفشای ورزشیم و بدون لژم کردم.
+به به! بلاخره خانم تشریف اوردن... میدونی چقدر اینجا منتظرت موندممممممممم؟؟؟
_ دویونگ... حرص نخور... صورتت چروک میشه...
با قیافه ی پوکر بهم زل زد
+درد
انگشت شست و اشارش رو روی چشماش گذاشت و فشار داد.
+سه ساعت دیگه اجرا داریم بعد تو... توووووووو داری حاضر جوابی میکنی؟؟؟!!! باید تمرین کنیم تا برنده شیمممممممم!!!
سرم رو بالا گرفتم و نگاهش کردم.
_آروم باش بابا... طوری نمیشه... آخیشششش تموم شد.
کفش معمولیم رو توی جا کفشی سالن گذاشتم و سمت اسپیکر کوچیک کنار آینه رفتم.
با افسوس نگام کرد
+زیادی بیخیالی تو دیگه.
جوابش رو ندادم. گوشیم رو از توی جیبم برداشتم. رمزش رو زدم و رفتم داخل آهنگام. آهنگ رقصمون رو پلی کردم و صداشو تا آخر بردم بالا. البته صدای چندان بلندی نداشت.
_نمیخوای بیاییییییی؟
سرش رو با تاسف تکون داد و خندید.
+من باید از دست تو چیکار کنم؟
خندیدم. به سمتم اومد و منتظر شد تا تیکه ای که باهاش میرقصیدیم شروع شه...
.
.
.
بزارید از اول براتون تعریف کنم تا بفهمید که من کیم؟ دویونگ کیه؟
.
.
.
__________________________
با تموم توانی که داشتم می دویدم. بالاخره از اون یتیم خونه فرار کرده بودم.
؟:بگیریدش! اونجاست!
نمیدونستم دارم کجا میرم و فقط میدوییدم. اشکام از ترس سرازیر شده بود.
چشمم به یه پارک خورد. بی اختیار به سمتش رفتم و پشت یکی از سرسره ها قایم شدم.
؟:کجا رفت؟؟؟ اگه پیداش نکنید پوست همتونو میکنم!
زانوهام رو بغل گرفته بودم و چشمام رو از ترس روی هم میفشردم...
۱۳.۸k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.