p31
جنک:مطمئنی اینو میخوای؟
ته:دیقا
جنک:اوک...
ته:میرم پیش بندایا
جنک:بدو برو پیش عشقت
ته:خفه بابا
جنک:(خنده)
ب:
تو اتاقم بودم که اجوما برام خوراکی اورد
همینطوری داشتم به فیلم نگاه میکردم که اتاقم باز شد و کریستال اومد تو
ب:کری.اوه..اوه(سرفه)
کریستال:ارومباش ...اههه دوباره چه غلطی خوردی؟
ب:هیچی به مولا
ک:پس چرا زندانیت کرده بابات؟
ب:خب(همچی رو میگه)
ک:خب...نقشه ای که کشیدیم کلا به چوخش رفته جیمینمیدونی که...
ب:رفته کالیفرنیا
ک:...ناراحتی؟
ب:میشه دربارش حرفنزنیم
ک:باشه ناراحت نباش
ب:هوم(بغض)
ک:بغض نداریم
ب:(لبخند)
ک:حالا باید برم شاید الان بابات بیاد
ب:باش برو خدافض
ک:بای بای
ب:
کریستال رفت و بعد چند ساعت یکی به پنجره سنگ پرتاب میکرد وقتی بازش کردم کوک؟
ب:کوک اینجا چیکار میکنی
کوک:کریستال گف تنبیه شدی اومدم حال و هوات رو بررسی کنم
ب: خدایی؟
کوک:اره خدایی
ب:(خنده)
کوک:(لبخند خرگوشی)
کوک:زل زدن_
ب:....
کوک:یه چی بفرست بیام بالا
ب: چچی بفرستم
کوک:نمیدونم پتو فلان رو بهم گره بزن
ب:اوک...
ب:بیا
کوک:
رفته بودم پارک که دیدم یکی داره مدیه میکنه کریستال؟
کوک:کریستال حالت خوبه
ک:خوبم
کوک:اخه گریه میکنی
ک:...به خودممربوطه
کوک:نمیشه بگی؟
ک:نه
کوک:اوک...منم میرم
ک:خدافض
ک:راستی بندایا تو اتاقش تنبیه شده برو بهش سر بزن باید نزاریم اونجا تنهه بمونه....اون از تنهایی متنفره
کوک:ب باش
کوک:
رفتم دم پنجره اتاقش سنگارو پرتاپ میکردم که باز کنه وقتی باز کرد لباسش یه لباس خواب پشمالو بود اخییی
گوسفندجرررر ولی خوشگله ها....خدایی خوشگله ماشالله دارم چیمیگم برام اونچیزایی که گره کرده بود رو فرستاد رفتم بالا اتاقش تمش بنفش و سفید بود(اتاق منم اونطوریه)
کوک:اتاقت خوشمله ها
ب:اره
کوک:بیا گیم بزنیم
ب:واقعا؟
کوک:اره
ب:واو ...تعجب داره
کوک:اهمم.....میشه یادمنندازی
ب:اوک
ب:
با کوک شروع کردیمگیم زدن هیچ کدوم رو برنده نشدم
ب:این دیگه چیه اههه
کوک:ها چیه ناراحت شدی گوزو(خنده)
ب:زهر
کوک:باشه باشه قهر نکن
ب:وایسا ...تو شیرموز دوست داشتی نه
کوک:اره چطور
ب:وایسا
ب:اجومااااااا
اجوما:جانم
ب:میشه به لحظه بیای؟
اجوما:اومدم
ب:
وقتی اجوما در رو باز کرد کوک رو دید هز شکه داشت غش میکرد
ب:اجوما؟خوبی
اجوما:این چطوری اومد اینجا؟
اگه ۴۲ رو تا شب رد کنه شب میزارم
ته:دیقا
جنک:اوک...
ته:میرم پیش بندایا
جنک:بدو برو پیش عشقت
ته:خفه بابا
جنک:(خنده)
ب:
تو اتاقم بودم که اجوما برام خوراکی اورد
همینطوری داشتم به فیلم نگاه میکردم که اتاقم باز شد و کریستال اومد تو
ب:کری.اوه..اوه(سرفه)
کریستال:ارومباش ...اههه دوباره چه غلطی خوردی؟
ب:هیچی به مولا
ک:پس چرا زندانیت کرده بابات؟
ب:خب(همچی رو میگه)
ک:خب...نقشه ای که کشیدیم کلا به چوخش رفته جیمینمیدونی که...
ب:رفته کالیفرنیا
ک:...ناراحتی؟
ب:میشه دربارش حرفنزنیم
ک:باشه ناراحت نباش
ب:هوم(بغض)
ک:بغض نداریم
ب:(لبخند)
ک:حالا باید برم شاید الان بابات بیاد
ب:باش برو خدافض
ک:بای بای
ب:
کریستال رفت و بعد چند ساعت یکی به پنجره سنگ پرتاب میکرد وقتی بازش کردم کوک؟
ب:کوک اینجا چیکار میکنی
کوک:کریستال گف تنبیه شدی اومدم حال و هوات رو بررسی کنم
ب: خدایی؟
کوک:اره خدایی
ب:(خنده)
کوک:(لبخند خرگوشی)
کوک:زل زدن_
ب:....
کوک:یه چی بفرست بیام بالا
ب: چچی بفرستم
کوک:نمیدونم پتو فلان رو بهم گره بزن
ب:اوک...
ب:بیا
کوک:
رفته بودم پارک که دیدم یکی داره مدیه میکنه کریستال؟
کوک:کریستال حالت خوبه
ک:خوبم
کوک:اخه گریه میکنی
ک:...به خودممربوطه
کوک:نمیشه بگی؟
ک:نه
کوک:اوک...منم میرم
ک:خدافض
ک:راستی بندایا تو اتاقش تنبیه شده برو بهش سر بزن باید نزاریم اونجا تنهه بمونه....اون از تنهایی متنفره
کوک:ب باش
کوک:
رفتم دم پنجره اتاقش سنگارو پرتاپ میکردم که باز کنه وقتی باز کرد لباسش یه لباس خواب پشمالو بود اخییی
گوسفندجرررر ولی خوشگله ها....خدایی خوشگله ماشالله دارم چیمیگم برام اونچیزایی که گره کرده بود رو فرستاد رفتم بالا اتاقش تمش بنفش و سفید بود(اتاق منم اونطوریه)
کوک:اتاقت خوشمله ها
ب:اره
کوک:بیا گیم بزنیم
ب:واقعا؟
کوک:اره
ب:واو ...تعجب داره
کوک:اهمم.....میشه یادمنندازی
ب:اوک
ب:
با کوک شروع کردیمگیم زدن هیچ کدوم رو برنده نشدم
ب:این دیگه چیه اههه
کوک:ها چیه ناراحت شدی گوزو(خنده)
ب:زهر
کوک:باشه باشه قهر نکن
ب:وایسا ...تو شیرموز دوست داشتی نه
کوک:اره چطور
ب:وایسا
ب:اجومااااااا
اجوما:جانم
ب:میشه به لحظه بیای؟
اجوما:اومدم
ب:
وقتی اجوما در رو باز کرد کوک رو دید هز شکه داشت غش میکرد
ب:اجوما؟خوبی
اجوما:این چطوری اومد اینجا؟
اگه ۴۲ رو تا شب رد کنه شب میزارم
۲۱.۵k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.