جرعت و حقیقت ... part 33 ... آخر
( من تا حالا ازدواج نکردم ببینم ازدواج چجوریه دیگه خودتون تصور کنید )
چند سال بعد
همین طور که اون دو نفر در آغوش گرم هم به خواب فرو رفته بودن تخت تکون خورد و یه موجود کوچولو رفت وسطشون و از هم جداشون کرد رفت روی شکم کوک نشست و بپر بپر میکرد
درسته بچه ی پنج سالشون بود
بچه : باباییییییی ... بیدال شووووو ... پاشوووو ... من دشنمه ... لطباااا ... مامانی گابه ( دقت بفرمایید که نمیگه گاو میگه خواب خودم تا حالا بچه نداشتم ببینم چجوری حرف میزنه دیگه به بزرگی خودتون اگه بد بود ببخشید )
و بله دیگه به هزار زور زحمت اون دوتا را جدا کرد و بلندشون کرد برد تا بهش صبحونه بدن
و این پایان نیست
شروع یه زندگی پر هیجان و عالی برای اون دونفره
پایان
خودم گریم گرفت
اگه در خواستی تک پارتی و چند پارتی یا هر در خواستی دیگه ای داشتید می تونید تو کامنتا یا ناشناسم بگید مینویسم
ممنون از حمایتتون
چند سال بعد
همین طور که اون دو نفر در آغوش گرم هم به خواب فرو رفته بودن تخت تکون خورد و یه موجود کوچولو رفت وسطشون و از هم جداشون کرد رفت روی شکم کوک نشست و بپر بپر میکرد
درسته بچه ی پنج سالشون بود
بچه : باباییییییی ... بیدال شووووو ... پاشوووو ... من دشنمه ... لطباااا ... مامانی گابه ( دقت بفرمایید که نمیگه گاو میگه خواب خودم تا حالا بچه نداشتم ببینم چجوری حرف میزنه دیگه به بزرگی خودتون اگه بد بود ببخشید )
و بله دیگه به هزار زور زحمت اون دوتا را جدا کرد و بلندشون کرد برد تا بهش صبحونه بدن
و این پایان نیست
شروع یه زندگی پر هیجان و عالی برای اون دونفره
پایان
خودم گریم گرفت
اگه در خواستی تک پارتی و چند پارتی یا هر در خواستی دیگه ای داشتید می تونید تو کامنتا یا ناشناسم بگید مینویسم
ممنون از حمایتتون
۸.۲k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.