lovelly killer last part 1
جیمین ویو:
از چشام اشک جاری شده بودو متعجب سرجام ایستاده بودم...ا/ت افتاده بود زمین و سوجون به حالت نمایشی خودشو نگران ا/ت نشون میداد چاقو رو به طرفی پرت کردم و کنار ا/ت رو ی زمین زانو زدم اما همون لحظه نگهبانا بلندم کردنو بردنم
ا/ت داشت میمرد....اینو از چشماش که منو دنبال میکردن ...و از قفسه سینه ای که ...دیگه به سختی بالا و پایین میرفت میفهمیدم...
اینو از چشایی که ازش اشک میریخت میفهمیدم...
راوی ویو:
ا/ت به اتاق عمل برده شد
خونریزیه داخل کرده بود پزشکا همه تلاششونو برای بهوش اوردنش کردن...اما...اون مغزش از کار افتاده بود...مرگ مغزی...هیچ کسی نمیدونست کی بهوش میاد و چی میشه
و سوجون اون عوضی...هر روز با ایجاد کردن خطوطی روی دست ا/ت برای اینکه خون بیشتری از دست بده بهوش اومدنشو به تاخیر مینداخت
نمیتونستم کار ا/ت رو تموم کنه چون دوسش داشت...از طرفیم میدونست اگه بهوش بیاد همه چیو لو میده..
پس میخواست توی همین حالت نگهش داره تا تا ابد مال خودش باشه!
یه روز وقتی وارد اتاق ا/ت شد..دید چشمای ا/ت باز شده و با وحشت به اون نگاه میکنه
متاسفمی زیر لب گفت....و اینبار رگ ا/ت رو با چاقو برید و فرار کرد...خون همه جا پخش شد و ا/ت دوباره به حالت قلبش برگشت پرستارا دستشو بخیه زدن
و در مورد جیمین...
اونم وضعیت خوبی نداشت
خبری از ا/ت نداشت...نه نه نه اشتباه نکنید!
سوجون همیشه میومد و برای جیمین توضیح میداد که با ا/ت چیکار میکنه
که چطور هر روز کاری میکنه ا/ت خون از دست بده
تا بدنش ضعیفو ضعیف تر بشع
که چطور میخواد ذره ذره ا/ت رو بکشه
که چطور تونسته حکم اعدام جیمینو بگیره!
اره درست شنیدین جیمین تا ۸ ماه دیگه اعدام میشد ...و فقط ا/ت میتونست نجاتش بده...ا/ت ای که الان روی تخت بیمارستان در خوابی عمیق بود و سوجون داشت رگشو برای بار دوم میبرید و ا/ت داشت خونریزی میکرد...اونم با وجود کم خونیه عجیبی که داشت
سوجون از بیمارستان رفت
و صدای صوت کر کننده ی دستگاه خبر از قطع شدن ضربان قلب ا/ت میداد.....!
قلبی که تا الان هم فقط برای نجات جیمین میتپید.....!
نه چیزی دیگه.....!
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
پایان.
______________________________________
خو این سد اندش بود
الا هپیشم میزارم
از چشام اشک جاری شده بودو متعجب سرجام ایستاده بودم...ا/ت افتاده بود زمین و سوجون به حالت نمایشی خودشو نگران ا/ت نشون میداد چاقو رو به طرفی پرت کردم و کنار ا/ت رو ی زمین زانو زدم اما همون لحظه نگهبانا بلندم کردنو بردنم
ا/ت داشت میمرد....اینو از چشماش که منو دنبال میکردن ...و از قفسه سینه ای که ...دیگه به سختی بالا و پایین میرفت میفهمیدم...
اینو از چشایی که ازش اشک میریخت میفهمیدم...
راوی ویو:
ا/ت به اتاق عمل برده شد
خونریزیه داخل کرده بود پزشکا همه تلاششونو برای بهوش اوردنش کردن...اما...اون مغزش از کار افتاده بود...مرگ مغزی...هیچ کسی نمیدونست کی بهوش میاد و چی میشه
و سوجون اون عوضی...هر روز با ایجاد کردن خطوطی روی دست ا/ت برای اینکه خون بیشتری از دست بده بهوش اومدنشو به تاخیر مینداخت
نمیتونستم کار ا/ت رو تموم کنه چون دوسش داشت...از طرفیم میدونست اگه بهوش بیاد همه چیو لو میده..
پس میخواست توی همین حالت نگهش داره تا تا ابد مال خودش باشه!
یه روز وقتی وارد اتاق ا/ت شد..دید چشمای ا/ت باز شده و با وحشت به اون نگاه میکنه
متاسفمی زیر لب گفت....و اینبار رگ ا/ت رو با چاقو برید و فرار کرد...خون همه جا پخش شد و ا/ت دوباره به حالت قلبش برگشت پرستارا دستشو بخیه زدن
و در مورد جیمین...
اونم وضعیت خوبی نداشت
خبری از ا/ت نداشت...نه نه نه اشتباه نکنید!
سوجون همیشه میومد و برای جیمین توضیح میداد که با ا/ت چیکار میکنه
که چطور هر روز کاری میکنه ا/ت خون از دست بده
تا بدنش ضعیفو ضعیف تر بشع
که چطور میخواد ذره ذره ا/ت رو بکشه
که چطور تونسته حکم اعدام جیمینو بگیره!
اره درست شنیدین جیمین تا ۸ ماه دیگه اعدام میشد ...و فقط ا/ت میتونست نجاتش بده...ا/ت ای که الان روی تخت بیمارستان در خوابی عمیق بود و سوجون داشت رگشو برای بار دوم میبرید و ا/ت داشت خونریزی میکرد...اونم با وجود کم خونیه عجیبی که داشت
سوجون از بیمارستان رفت
و صدای صوت کر کننده ی دستگاه خبر از قطع شدن ضربان قلب ا/ت میداد.....!
قلبی که تا الان هم فقط برای نجات جیمین میتپید.....!
نه چیزی دیگه.....!
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
پایان.
______________________________________
خو این سد اندش بود
الا هپیشم میزارم
۱۰.۶k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.