My wild mafia پارت 8و9
برگشتم پشتمو دیدم ی پسره بود گفت
پسره: به چ پرنسس خوشگلی نظرت چیه امشب س شب رویایی داشته باشیم ها؟
ات: برو اونور پسره پرو
جیمین رفته بود چند تا نوشیدنی بیاره پسره نزدیکم شد کک
جیمین رفتم نوشیدنی بیارم ب ات گفتم اینجا بمونه تا بیام داشتم میرفتم پیش ات ک دیدم ی پسره داره بدنشو لمس میکنه هعی نزدیکش میشه ات از قیافش هم میشد فهمید ترسیده خونم ب جوش اومد رفتم سمتش شروع کردم کتک زدن پسره
ات
داشت نزدیکم میشد هم میترسیدم هم استرس اینو داشتم ک جیمین بیاد این صحنرو ببینه بدختممم باید فاتحمو بخونم تو فکر بودم ک دیدم جیمین داره پسررو کتک میزنه رفتم سمتش تا جلوشو بچیرم برگشت سمتم با نگاه ترسناکی گفت
جیمین: بهتره دخالت نکنی برا تو هم دارم
پسره: اوو معلومه پرنسسو ب اجبار نگه داشتی نظرت چیه بدیش ب من حداقل زندگیش خیلی خوب میشه نه نیش خند زد
جیمین: دهنتووو ببند پسرههه عوضی الان باهات کاری ندارم تا میتونی دنبال جای مخفی بگرد ک پیدات نکنم وگرنه قتلت صادره عوضی
رفتم سمت ات از ترس داشت میلرزید دست خودم نبود رفتم سمتش بغلش کردم خیلی احساس خوبی بود
ات
میترسیدم جیمین باهام کاری بکنه یدفعه دیدم داره میاد سمتم تپش قلبم رفت بالا اومد سمتم بغلم کرد تعجب کردم قلبم فکنم وایساده بود این چ حسی داشت ارامش ذوق استرس نمیدونم تاحالا این حسو تجربه نداشتم شاید داشتم چرا حس میکنم این بغلو قبلا تجربش کردم
جیمین
تا بخودم اومدم از بغلش در اومدم صورتش پر تعجب بود خندم گرفت
ات: تو تو... الان مطمئنی حالت خوبه 😳
جیمین با حالت جدی گفت
جیمین: فقط برای این بغلت کردم ک جای دستای اون پسر روت نمونه حالا هم بسه بیا بریم
ات: بش
رفتیم سمت ماشین رسیدیم عمارت همه اعضا بوذن سلام کردم رفتم بالا لباسمو با ی شلوارک و نیم تنه عوض کردم موهامم باز گذاشتم ولو شدم رو تخت ک در باز شد اجوما بود منو صدا کرد برای شام
رفتم پایین همه منو نگاه میکردن رفتم داشتم میشستم ک با داد جیمین لرز خفیفی کرد بدنم وایسادم داشت میومد سمتم
دستمو کشید برد تو اتاق حرفاشو شمرده شمرده میزد
جیمین: از.. این بب... بعد با همچین: لباسایی نمیای پایین مفهوم شد 😠
ات: چرا چ مشکلی داره نکنه قانون داری با لباس مجلسی بریم پایین کلمه اخرای حرفو با صدای بلند گفتم
جیمین: تو هنوز قانونو یاد نگرفتی مثل اینکه یادت رفته صدا بلند کردن تو این عمارت ممنوعه
ات: باداد گفتم به همههه چیزم گیر میدی مگه شوهرمی اصلا من دوست دارم لخت برم پایین ب تو چ
جیمین کوبوندم ب دیوار فکنم کمرم شکست از درد کمرم صورتمو جمع کردمو اخی گفتم جیمین اروم در گوشم گفت
جیمین: خیلی دوست داری شوهرت باشم ها هنوز دیر نشده بعد ازدواجمونم ی بچه توت بکارم نظرت
ات
با اون حرفش حرصم گرفت از زیر دستش اومدم بیر ک نیش خند زد
جیمین: سریع لباستو عوض کن بیا پایی
ات: گگگ پرو باشه الان میام برو بیرون
جیمین: من ک همه جاتو دیدم نمیرم
ات: جیمیننننن برو بیروننن هلش دادم بیرون درو بستم
جیمین
با کاراش قلبم ذوب میشه مثل بچگیاش لوسه بعد تصادفی ک کرد نصف حافظشو از دست داد ک تمام خاطراتش با منم یادش نیست هوففف رفتم پایین
شوگا: زیادی ب ات گیر نمیدی جوری رفتار میکنی انگار عاشقشی یادت نرفته ک قرار انتقام بگیری
جیمین: یادم هست و دارم انتقام میگیرم مثل پدرش اول خیلی خوب رفتار میکنم بعد انتقاممو شروع میکنم
شوگا: اوک
ات
لباسمو عوض کردم رفتم پایین سر میز
غذارو ک خوردیم بچه ها پیشنهاد دادن بریم استخر منم دوست داشتم برم پس رفتم پیش جیمین ک بعدا عصبی نشه
ات: جیمین جونم
جیمین: جونم حالت خوبه چی میخوای بگی
با حالت مظلوم گفتم
ات: میشه منم برم استخر لطفا 🥺🥺
جیمین دلم ضعف رفت براش گفتم بره ولی لباس باز نپوشه ات پرید بغلم گونمو بوس کرد گفت
ات: وایی میسیی جیمیننن باشه قول میدم بایی
رفتش من مات ب روبروم نگاه کردم بعد فهمیدم چی شد خندم گرفت ات واقعا شبیه ی بچه پرو شر بود 😂😅😍
امیدوارم دوست داشته باشید
پسره: به چ پرنسس خوشگلی نظرت چیه امشب س شب رویایی داشته باشیم ها؟
ات: برو اونور پسره پرو
جیمین رفته بود چند تا نوشیدنی بیاره پسره نزدیکم شد کک
جیمین رفتم نوشیدنی بیارم ب ات گفتم اینجا بمونه تا بیام داشتم میرفتم پیش ات ک دیدم ی پسره داره بدنشو لمس میکنه هعی نزدیکش میشه ات از قیافش هم میشد فهمید ترسیده خونم ب جوش اومد رفتم سمتش شروع کردم کتک زدن پسره
ات
داشت نزدیکم میشد هم میترسیدم هم استرس اینو داشتم ک جیمین بیاد این صحنرو ببینه بدختممم باید فاتحمو بخونم تو فکر بودم ک دیدم جیمین داره پسررو کتک میزنه رفتم سمتش تا جلوشو بچیرم برگشت سمتم با نگاه ترسناکی گفت
جیمین: بهتره دخالت نکنی برا تو هم دارم
پسره: اوو معلومه پرنسسو ب اجبار نگه داشتی نظرت چیه بدیش ب من حداقل زندگیش خیلی خوب میشه نه نیش خند زد
جیمین: دهنتووو ببند پسرههه عوضی الان باهات کاری ندارم تا میتونی دنبال جای مخفی بگرد ک پیدات نکنم وگرنه قتلت صادره عوضی
رفتم سمت ات از ترس داشت میلرزید دست خودم نبود رفتم سمتش بغلش کردم خیلی احساس خوبی بود
ات
میترسیدم جیمین باهام کاری بکنه یدفعه دیدم داره میاد سمتم تپش قلبم رفت بالا اومد سمتم بغلم کرد تعجب کردم قلبم فکنم وایساده بود این چ حسی داشت ارامش ذوق استرس نمیدونم تاحالا این حسو تجربه نداشتم شاید داشتم چرا حس میکنم این بغلو قبلا تجربش کردم
جیمین
تا بخودم اومدم از بغلش در اومدم صورتش پر تعجب بود خندم گرفت
ات: تو تو... الان مطمئنی حالت خوبه 😳
جیمین با حالت جدی گفت
جیمین: فقط برای این بغلت کردم ک جای دستای اون پسر روت نمونه حالا هم بسه بیا بریم
ات: بش
رفتیم سمت ماشین رسیدیم عمارت همه اعضا بوذن سلام کردم رفتم بالا لباسمو با ی شلوارک و نیم تنه عوض کردم موهامم باز گذاشتم ولو شدم رو تخت ک در باز شد اجوما بود منو صدا کرد برای شام
رفتم پایین همه منو نگاه میکردن رفتم داشتم میشستم ک با داد جیمین لرز خفیفی کرد بدنم وایسادم داشت میومد سمتم
دستمو کشید برد تو اتاق حرفاشو شمرده شمرده میزد
جیمین: از.. این بب... بعد با همچین: لباسایی نمیای پایین مفهوم شد 😠
ات: چرا چ مشکلی داره نکنه قانون داری با لباس مجلسی بریم پایین کلمه اخرای حرفو با صدای بلند گفتم
جیمین: تو هنوز قانونو یاد نگرفتی مثل اینکه یادت رفته صدا بلند کردن تو این عمارت ممنوعه
ات: باداد گفتم به همههه چیزم گیر میدی مگه شوهرمی اصلا من دوست دارم لخت برم پایین ب تو چ
جیمین کوبوندم ب دیوار فکنم کمرم شکست از درد کمرم صورتمو جمع کردمو اخی گفتم جیمین اروم در گوشم گفت
جیمین: خیلی دوست داری شوهرت باشم ها هنوز دیر نشده بعد ازدواجمونم ی بچه توت بکارم نظرت
ات
با اون حرفش حرصم گرفت از زیر دستش اومدم بیر ک نیش خند زد
جیمین: سریع لباستو عوض کن بیا پایی
ات: گگگ پرو باشه الان میام برو بیرون
جیمین: من ک همه جاتو دیدم نمیرم
ات: جیمیننننن برو بیروننن هلش دادم بیرون درو بستم
جیمین
با کاراش قلبم ذوب میشه مثل بچگیاش لوسه بعد تصادفی ک کرد نصف حافظشو از دست داد ک تمام خاطراتش با منم یادش نیست هوففف رفتم پایین
شوگا: زیادی ب ات گیر نمیدی جوری رفتار میکنی انگار عاشقشی یادت نرفته ک قرار انتقام بگیری
جیمین: یادم هست و دارم انتقام میگیرم مثل پدرش اول خیلی خوب رفتار میکنم بعد انتقاممو شروع میکنم
شوگا: اوک
ات
لباسمو عوض کردم رفتم پایین سر میز
غذارو ک خوردیم بچه ها پیشنهاد دادن بریم استخر منم دوست داشتم برم پس رفتم پیش جیمین ک بعدا عصبی نشه
ات: جیمین جونم
جیمین: جونم حالت خوبه چی میخوای بگی
با حالت مظلوم گفتم
ات: میشه منم برم استخر لطفا 🥺🥺
جیمین دلم ضعف رفت براش گفتم بره ولی لباس باز نپوشه ات پرید بغلم گونمو بوس کرد گفت
ات: وایی میسیی جیمیننن باشه قول میدم بایی
رفتش من مات ب روبروم نگاه کردم بعد فهمیدم چی شد خندم گرفت ات واقعا شبیه ی بچه پرو شر بود 😂😅😍
امیدوارم دوست داشته باشید
۶۰.۹k
۱۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.