وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن p⁸
ا.ت گل رو از بین انگشت های تتو دار جونگ کوک برداشت و با لبخند استرسی جواب داد: جونگ کوک ، این گل .... خب.. خیلی برام ارزشمنده، ممنونم و اینکه.... بابت همه کارا ممنونم ... من... من بهت خبر میدم حتما!
ا.ت از پشت میز بلند شد و گوشه دامنش رو توی دستش چنگ زد و ادامه داد: خ..خب دیگه
من می..میرم بای
ا.ت بعد از گفتن حرفش مستقیم به سمت در خروجی رفت و از رستوران خارج شد، نفسش رو استرسی بیرون داد... لبش رو روی هم فشرد و به سمت جایی که تهیونگ ایستاده بود رفت
ا.ت تقریبا نزدیک تهیونگ شده بود و کاملا تو دایره دید تهیونگ بود
تهیونگ بعد از دیدن ا.ت دستاش رو باز کرد و چند قدمی به سمت ا.ت رفت
ا.ت روی دامنش دستی کشید تا چروکی که بر اثر چنگ زدن به وجود اومده رو از بین ببره
تهیونگ ا.ت رو توی بغلش کشید و پرسید: خب، فرشته کوچولو....چرا پنچر شدی؟چیشده؟
ا.ت همونطور که توی بغل تهیونگ بود شروع کرد به توضیح دادن اتفاقات داخل رستوران .......
تهیونگ با صورتی قرمز و رگ گردن بیرون زده بازو های ا.ت رو بین دست هاش گرفت و با لحن عصبی شروع به حرف زدن کرد: که بهت وقت داده تا بهش جواب بدی؟ بعد انتظار داره جوابت. اون باشه؟ هه! باید بزار دم کوزه آبشو بخوره هه هه ، عمرا ،اصلا نمیزارم..
ا.ت ! تو بگو من یا جئون؟ ها؟
ا.ت از رنگ قرمز صورت تهیونگ ترسیده بود، حق هم داشت ، تهیونگ داشت با چشمایی که برقی از سر عصبانیت داشتن نگاهش میکرد ..
هر کس دیگه ایی جای ا.ت بود، از ترس بیهوش میشد
لای لای لاییییی
بالاخره گذاشتم
میدونم ادمین بدیممم
نظرتون رو تو کامنتا بگید
پارت بعدی رو هم تا چند دقیقه دیگه میزارم
دوستون دارم
بای
ا.ت از پشت میز بلند شد و گوشه دامنش رو توی دستش چنگ زد و ادامه داد: خ..خب دیگه
من می..میرم بای
ا.ت بعد از گفتن حرفش مستقیم به سمت در خروجی رفت و از رستوران خارج شد، نفسش رو استرسی بیرون داد... لبش رو روی هم فشرد و به سمت جایی که تهیونگ ایستاده بود رفت
ا.ت تقریبا نزدیک تهیونگ شده بود و کاملا تو دایره دید تهیونگ بود
تهیونگ بعد از دیدن ا.ت دستاش رو باز کرد و چند قدمی به سمت ا.ت رفت
ا.ت روی دامنش دستی کشید تا چروکی که بر اثر چنگ زدن به وجود اومده رو از بین ببره
تهیونگ ا.ت رو توی بغلش کشید و پرسید: خب، فرشته کوچولو....چرا پنچر شدی؟چیشده؟
ا.ت همونطور که توی بغل تهیونگ بود شروع کرد به توضیح دادن اتفاقات داخل رستوران .......
تهیونگ با صورتی قرمز و رگ گردن بیرون زده بازو های ا.ت رو بین دست هاش گرفت و با لحن عصبی شروع به حرف زدن کرد: که بهت وقت داده تا بهش جواب بدی؟ بعد انتظار داره جوابت. اون باشه؟ هه! باید بزار دم کوزه آبشو بخوره هه هه ، عمرا ،اصلا نمیزارم..
ا.ت ! تو بگو من یا جئون؟ ها؟
ا.ت از رنگ قرمز صورت تهیونگ ترسیده بود، حق هم داشت ، تهیونگ داشت با چشمایی که برقی از سر عصبانیت داشتن نگاهش میکرد ..
هر کس دیگه ایی جای ا.ت بود، از ترس بیهوش میشد
لای لای لاییییی
بالاخره گذاشتم
میدونم ادمین بدیممم
نظرتون رو تو کامنتا بگید
پارت بعدی رو هم تا چند دقیقه دیگه میزارم
دوستون دارم
بای
۱۲.۲k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.