☆ BRAVE 3> ☆
☆ BRAVE 3> ☆
[Part ۱ ]
صبح با صدای مادرت از خواب ناز بیدار شدی .
لارا : پاشووو ، صبح شده . روز اول مدرسه نباید دیر برسی[داره پرده ی اتاقتو باز میکنه]
ا/ت : اممم ، مامان نمیشه بیشتر بخوابمممم[خواب آلود ]
لارا : اگه میخوای دیر برسی چرا که نه ؟
ا/ت : خب خوبه [روشو میکنه انور]
لارا : باشه ، فقط ازم نخوا که بزارم برای مهمونی شب لباس مود علاقه تو بپوشی
ا/ت : مامان گلم چرا زود تر نگفتی اصلا خیلی بده آدم دیر مدرسه اش برسه مگه نه؟ [سریع از رخت خواب بلند میشه]
لارا : ای دختر خدا بگم چیکارت کنه [خنده ] من دیگه میرم سریع حاضر شو برو
ا/ت : چشم ملکه هوانگ[تعظیم پرنسس ی]
مادرت از اتاقت رفت بیرون با خوشحالی به سمت wc رفتی و کارهای لازم رو کردی ، لباساتو مورد علاقه تو پوشیدی و تیر کمونی که پدرت توی بچگی بهت داده بود رو روی کولت گذاشتی ، به سمت پایین رفتی .
ا/ت : مامانی ، بابایی من دارم میرمممم
چانگ : زود برگردیا
ا/ت : چشم باباییی
سوار اسبت شدی و به سمت مدرسه روندی .
بلخره رسیده بودی همه ی دخترا داشتن با چشاشون میخوردنت ، از اسبت کلافه پیاده شدی و موهات رو به عقب هدایت کردی حتی بهشون نگاه هم هم نکردی و یک راست به سمت جایی که تیر کمون تمرین میکنن رفتی ، پسری پشت بهت جلوی یکی از هدف ها وایساده بود
شرط پارت بعد
۲۵:« لایک ❤️
[Part ۱ ]
صبح با صدای مادرت از خواب ناز بیدار شدی .
لارا : پاشووو ، صبح شده . روز اول مدرسه نباید دیر برسی[داره پرده ی اتاقتو باز میکنه]
ا/ت : اممم ، مامان نمیشه بیشتر بخوابمممم[خواب آلود ]
لارا : اگه میخوای دیر برسی چرا که نه ؟
ا/ت : خب خوبه [روشو میکنه انور]
لارا : باشه ، فقط ازم نخوا که بزارم برای مهمونی شب لباس مود علاقه تو بپوشی
ا/ت : مامان گلم چرا زود تر نگفتی اصلا خیلی بده آدم دیر مدرسه اش برسه مگه نه؟ [سریع از رخت خواب بلند میشه]
لارا : ای دختر خدا بگم چیکارت کنه [خنده ] من دیگه میرم سریع حاضر شو برو
ا/ت : چشم ملکه هوانگ[تعظیم پرنسس ی]
مادرت از اتاقت رفت بیرون با خوشحالی به سمت wc رفتی و کارهای لازم رو کردی ، لباساتو مورد علاقه تو پوشیدی و تیر کمونی که پدرت توی بچگی بهت داده بود رو روی کولت گذاشتی ، به سمت پایین رفتی .
ا/ت : مامانی ، بابایی من دارم میرمممم
چانگ : زود برگردیا
ا/ت : چشم باباییی
سوار اسبت شدی و به سمت مدرسه روندی .
بلخره رسیده بودی همه ی دخترا داشتن با چشاشون میخوردنت ، از اسبت کلافه پیاده شدی و موهات رو به عقب هدایت کردی حتی بهشون نگاه هم هم نکردی و یک راست به سمت جایی که تیر کمون تمرین میکنن رفتی ، پسری پشت بهت جلوی یکی از هدف ها وایساده بود
شرط پارت بعد
۲۵:« لایک ❤️
۱۶.۶k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.