۱.
(بچه ها میزان پارت ها بستگی به حمایتتون داره و اگه حمایت نباشه وسط فیک هم که باشه پاک میکنم ، بوس ** در ضمن این فیک صحنه های استرسی داره 😅💔)
ا.ت ویو
قدم هامو تند تر کردم ،، امروز دیر میرسم به بیمارستان .
بعد از قدم های پی در پی و تند ، در نزدیکی بیمارستان قدم هامو اروم تر کردم .
از پله ها بالا رفتم که استاد چان جلوم سبز شد
استاد: خانم ا.ت ؟ فکر نمیکنید دیر رسیدید ؟ کلی بیمار داریم .
اه حالم دیگه داره از این بهم میخوره
- استاد احیانا اخبار نگاه نمیکنید . امروز تیم ملی کره فوتبال داره و مردم دارن به ورزشگاه میرن .
استاد: بسه زبون ریزی ! اتاق ۴۴۹ .
بدم میاد حرفشو کامل نمیکنه ، قدم هامو دوباره تند کردم و رسیدم به اتاق پرستار ، وارد شدم و درو بستم ، نفس عمیقی کشیدم . لباسامو با روپوش پرستاری عوض کردم . تا چند وقت دیگه مدرک دکتریم میاد ... خوشحالم .. خیلی ...
داشتم کارت و تو گردنم مینداختم که در باز شد و کونگ اومد داخل :
کونگ : هی ات دیر رسیدی ...
- میدونم چان مزخرف ...
کونگ : ولش کن اینارو ، بیا یه مریض اورژانسی داریم گلوله خورده استاد گفت کارِ خودته .
- هوففف باشه ، به بیمار اتاق ۴۴۹ سر بزن تو .
بعد از چند مین وارد فضای پرسرصدا بیمارستان شدم ، چتری هامو مرتب کردم همونطور که تند راه میرفتم ..
رسیدم به بخش پرستاری
- کدوم بیمار گلوله خورده ؟
بخش: اتاق عمل سالن ۲ .
دوباره تند تر رفتم و وارد اتاق عمل شدم ، رو پوشو دستک...
(با استاد چان بعد از ۴ ساعت بیرون اومدیم
استاد: افرین ات کارت خوب بود
-همیشه خوبه ..
یکم استراحت کردم و وارد اتاق همون بیمار که گلوله خورده بود شدم .. تو عمل نتونستم بهش دقت کنم ، یه مرد جوون ، با موهای مشکی و یک دست پره تتو ... یه اقای پیر هم کنارش ویک مرد جوون تر هم کنارش وایستاده بودن .
مردپیر: ممنون از زحماتتون خانوم *تعظیمکرد*
مردکنارش: جیهو هستم ! ممنون از کمکتون .*تعظیم کرد*
- خواهش میکنم وظیفم بود .. فقط اگه لطف کنید برید بیرون من وضعیت بیمار و کنترل کنم شماهم تا شب استراحت کنید حتما استرس زیادی و تحمل کردید .
مرد پیر : ممنون از لطفتون
جیهو: *تعظیم*
و رفتند
نزدیک تر شدم . عرق کرده بود ، انگار داره خواب یا کابوس میبینه ،، دستمال کنار تخت و برداشتم و پیشونیشو پاک کردم که حالت هاش عجیب تر شد و بازو هامو گرفت و کشید تو بغلش ....
( خب عزيزانم این پارت و گذاشتم اگه لایک و کامنتتون بالا باشه شرط نمیزارم 💋🕶)
ا.ت ویو
قدم هامو تند تر کردم ،، امروز دیر میرسم به بیمارستان .
بعد از قدم های پی در پی و تند ، در نزدیکی بیمارستان قدم هامو اروم تر کردم .
از پله ها بالا رفتم که استاد چان جلوم سبز شد
استاد: خانم ا.ت ؟ فکر نمیکنید دیر رسیدید ؟ کلی بیمار داریم .
اه حالم دیگه داره از این بهم میخوره
- استاد احیانا اخبار نگاه نمیکنید . امروز تیم ملی کره فوتبال داره و مردم دارن به ورزشگاه میرن .
استاد: بسه زبون ریزی ! اتاق ۴۴۹ .
بدم میاد حرفشو کامل نمیکنه ، قدم هامو دوباره تند کردم و رسیدم به اتاق پرستار ، وارد شدم و درو بستم ، نفس عمیقی کشیدم . لباسامو با روپوش پرستاری عوض کردم . تا چند وقت دیگه مدرک دکتریم میاد ... خوشحالم .. خیلی ...
داشتم کارت و تو گردنم مینداختم که در باز شد و کونگ اومد داخل :
کونگ : هی ات دیر رسیدی ...
- میدونم چان مزخرف ...
کونگ : ولش کن اینارو ، بیا یه مریض اورژانسی داریم گلوله خورده استاد گفت کارِ خودته .
- هوففف باشه ، به بیمار اتاق ۴۴۹ سر بزن تو .
بعد از چند مین وارد فضای پرسرصدا بیمارستان شدم ، چتری هامو مرتب کردم همونطور که تند راه میرفتم ..
رسیدم به بخش پرستاری
- کدوم بیمار گلوله خورده ؟
بخش: اتاق عمل سالن ۲ .
دوباره تند تر رفتم و وارد اتاق عمل شدم ، رو پوشو دستک...
(با استاد چان بعد از ۴ ساعت بیرون اومدیم
استاد: افرین ات کارت خوب بود
-همیشه خوبه ..
یکم استراحت کردم و وارد اتاق همون بیمار که گلوله خورده بود شدم .. تو عمل نتونستم بهش دقت کنم ، یه مرد جوون ، با موهای مشکی و یک دست پره تتو ... یه اقای پیر هم کنارش ویک مرد جوون تر هم کنارش وایستاده بودن .
مردپیر: ممنون از زحماتتون خانوم *تعظیمکرد*
مردکنارش: جیهو هستم ! ممنون از کمکتون .*تعظیم کرد*
- خواهش میکنم وظیفم بود .. فقط اگه لطف کنید برید بیرون من وضعیت بیمار و کنترل کنم شماهم تا شب استراحت کنید حتما استرس زیادی و تحمل کردید .
مرد پیر : ممنون از لطفتون
جیهو: *تعظیم*
و رفتند
نزدیک تر شدم . عرق کرده بود ، انگار داره خواب یا کابوس میبینه ،، دستمال کنار تخت و برداشتم و پیشونیشو پاک کردم که حالت هاش عجیب تر شد و بازو هامو گرفت و کشید تو بغلش ....
( خب عزيزانم این پارت و گذاشتم اگه لایک و کامنتتون بالا باشه شرط نمیزارم 💋🕶)
۹.۰k
۲۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.