من زنے را می شناسم ڪه هیچ گاه در انتظار ظهور دستے براے بر
من زنے را میشناسم ڪه هیچگاه در انتظار ظهور دستے براے برآوردن آرزوهاش نماند، خودش بلند شد، یڪتنه ایستاد و براے آرزوهاے خودش آستین بالا زد و ذره ذره موفق شد.
من زنے را میشناسم ڪه هم ظریف بود، هم محڪم، هم تڪیهگاه بود، هم تڪیه زدن به شانههاے مردانهاے را دوست داشت. هم گریه میڪرد، هم میخندید، هم دوست داشت،
هم دوستداشتنے بود.
من زنے را میشناسم ڪه هم ڪودڪانه شیطنت میڪرد، هم بالغانه مدیریت. هم سربهزیر بود، هم جسور. هم عاشق بود، هم فارغ.
من زنے را میشناسم ڪه آرام بود و آرامش را بهقدر دایرهے تأثیر خودش تڪثیر میڪرد. زنے ڪه زیباترین بود، هم درونے و هم بیرونے و متناسب با شرایط، درستترین حرفها را میزد و اصیلترین رفتارها را داشت.
من زنے را میشناسم ڪه مستقلانه میزیست و مستقلانه اقدام میڪرد، ڪه ڪمک میگرفت اما همیشه اول و آخر، روے توانمندیهاے خودش حساب میڪرد. ڪه سنگفرشهاے یک خیابان معمولے با خیابانهاے پاریس براش فرقے نمیڪرد و حال دلش با تابش آفتاب و تماشاے گیاه و پرندهها و ڪتابها و موسیقے خوب میشد. ڪه براے حال خوب خودش میجنگید و لایههاے زمخت عادت و روزمرگے را ڪنار میزد و از لابلاے جزئیات ساده و دست و پاگیر حیات، دلپذیرترین دلخوشیها را براے خودش بیرون میڪشید و عمیقا ذوق میڪرد.
من زنے را میشناسم ڪه حضورش حال جهان را بهتر میڪرد.
ڪه عمیق بود و وسیع بود و با گیاهان و با آسمان و با اقیانوسهاے آرام و در نوسان، نسبت #نریمان_پناهی
من زنے را میشناسم ڪه هم ظریف بود، هم محڪم، هم تڪیهگاه بود، هم تڪیه زدن به شانههاے مردانهاے را دوست داشت. هم گریه میڪرد، هم میخندید، هم دوست داشت،
هم دوستداشتنے بود.
من زنے را میشناسم ڪه هم ڪودڪانه شیطنت میڪرد، هم بالغانه مدیریت. هم سربهزیر بود، هم جسور. هم عاشق بود، هم فارغ.
من زنے را میشناسم ڪه آرام بود و آرامش را بهقدر دایرهے تأثیر خودش تڪثیر میڪرد. زنے ڪه زیباترین بود، هم درونے و هم بیرونے و متناسب با شرایط، درستترین حرفها را میزد و اصیلترین رفتارها را داشت.
من زنے را میشناسم ڪه مستقلانه میزیست و مستقلانه اقدام میڪرد، ڪه ڪمک میگرفت اما همیشه اول و آخر، روے توانمندیهاے خودش حساب میڪرد. ڪه سنگفرشهاے یک خیابان معمولے با خیابانهاے پاریس براش فرقے نمیڪرد و حال دلش با تابش آفتاب و تماشاے گیاه و پرندهها و ڪتابها و موسیقے خوب میشد. ڪه براے حال خوب خودش میجنگید و لایههاے زمخت عادت و روزمرگے را ڪنار میزد و از لابلاے جزئیات ساده و دست و پاگیر حیات، دلپذیرترین دلخوشیها را براے خودش بیرون میڪشید و عمیقا ذوق میڪرد.
من زنے را میشناسم ڪه حضورش حال جهان را بهتر میڪرد.
ڪه عمیق بود و وسیع بود و با گیاهان و با آسمان و با اقیانوسهاے آرام و در نوسان، نسبت #نریمان_پناهی
۷.۰k
۱۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.