وقت نواختن ویالون...(𝕡𝕒𝕣𝕥𝟜)
یه دفعه زیر دست و پاش خالی شد، با چرخیدن پی در پی فهمید داخل هوا ولش کرده، داشت به سمت زمین کشیده میشد، هیچ کس نبود که به حالش بخنده...
.
کم کم داشت به زمین نزدیک میشد ولی یه دفعه هوا وایستاد و فقط صدای دوتا بال از نزدیکیش اومد، فکر کرد دوباره کمکش کرده ولی با دیدن دوتا بار طوسی رنگ که هی به جلو و عقب بدنش میاد فهمید داره پرواز میکنه، آروم برگشت و دید پسر توی ارتفاع ده متری خودش داره پرواز میکنه، اون خیلی بی تفاوت بود، با سرعت اومد سمتش با کشیدن دست های به بالش بال هاش رو قطع کرد، ولی بلافاصله دوباره از کمرش گرفت.
+تو دلت نمی خواد بمیری، اگه دلت می خواست بمیری از پر داخل سرت که گذاشتم استفاده نمیکردی!(دوباره اوج گرفت و به سمت جلو حرکت کرد)
یه جیغ خفیفی کشید و دوباره خودش رو به سینش چسبوند، چشماش بسته بود ولی تا خودآگاه باز شدن، با دیدن ماه نیمه ای که دقیقا جلوش بود و ابر ها اطرافش رو گرفته بود شگفت زده لبخندی اومد روی صورتش، اون بی تفاوت داشت به ماه نگاه میکرد و فقط اومده بود تا چندتا گاماندورا ی ضعیف شکار کنه(گاماندورا یه مدل آدم های هستن که پشتشون بال دارن الان جونگکوک هم گاماندورا هستش)
با ول کردن روزیتا داخل هوا دوباره بال های طوسی رنگ از پشتش به پرواز در اومد، روزیتا خوب بلد نبود پرواز کنه و فقط می تونست یه جا بمونه.
_کجا میری؟
جونگکوک اصلا به حرفش گوش نداد و فقط رفت داخل ابر های خیلی بزرگ، یه دفعه صدای جیغ مانندی اومد، ولی مثل جیغ عقاب بود، با صدای رعد و برق به خاطر ترسش شروع به پرواز کردن کرد، اشک هاشو دوباره شروع به حلقه زدن داخل چشم هاش شد، فکر میکرد که جونگکوک ولش کرده، البته اونقدر هم مهم نبود براش، با پرواز کردن به سمت جلو، صدای فشار هوا داخل گوش هاش اکو شد.
یه دفعه بدون اینکه خودش بخواد خود به خود بال هایش به سمت اون ابر های بزرگ حرکت کرد، یه جیغ خفه کشید و دستاش رو داخل هوا تکون داد، رفت داخل ابر ها و رطوبت زیادی که داخل ابر ها بود رو حس کرد، کل صورتش مرطوب شده بود و آب از کنار گونه هاش قلتید و به سمت پایین اوج گرفت ولی بعد از چند ثانیه اون آب اومد جلوی صورتش و تبدیل به پر شد و به سمت زمین چرخید، روزیتا قبل از اینکه از دیدرس اش خارج بشه با سرعت گرفتش، بازم با سرعت به سمت جلو به پرواز در اومد و دیگه هیچ چیزی حس نکرد...
#بی_تی_اس.
#کیپاپ.
#نامجون.
#بلکپینک.
#وی.
#جیمین.
#جونگکوک.
#جین.
#آهنگ.
#موسیقی.
#جنی.
#لیسا.
#جیسو.
#رزی.
بچه ها امتحان ها شروع شده من نمی تونم زیااد پست بزارم
.....
بای
.
کم کم داشت به زمین نزدیک میشد ولی یه دفعه هوا وایستاد و فقط صدای دوتا بال از نزدیکیش اومد، فکر کرد دوباره کمکش کرده ولی با دیدن دوتا بار طوسی رنگ که هی به جلو و عقب بدنش میاد فهمید داره پرواز میکنه، آروم برگشت و دید پسر توی ارتفاع ده متری خودش داره پرواز میکنه، اون خیلی بی تفاوت بود، با سرعت اومد سمتش با کشیدن دست های به بالش بال هاش رو قطع کرد، ولی بلافاصله دوباره از کمرش گرفت.
+تو دلت نمی خواد بمیری، اگه دلت می خواست بمیری از پر داخل سرت که گذاشتم استفاده نمیکردی!(دوباره اوج گرفت و به سمت جلو حرکت کرد)
یه جیغ خفیفی کشید و دوباره خودش رو به سینش چسبوند، چشماش بسته بود ولی تا خودآگاه باز شدن، با دیدن ماه نیمه ای که دقیقا جلوش بود و ابر ها اطرافش رو گرفته بود شگفت زده لبخندی اومد روی صورتش، اون بی تفاوت داشت به ماه نگاه میکرد و فقط اومده بود تا چندتا گاماندورا ی ضعیف شکار کنه(گاماندورا یه مدل آدم های هستن که پشتشون بال دارن الان جونگکوک هم گاماندورا هستش)
با ول کردن روزیتا داخل هوا دوباره بال های طوسی رنگ از پشتش به پرواز در اومد، روزیتا خوب بلد نبود پرواز کنه و فقط می تونست یه جا بمونه.
_کجا میری؟
جونگکوک اصلا به حرفش گوش نداد و فقط رفت داخل ابر های خیلی بزرگ، یه دفعه صدای جیغ مانندی اومد، ولی مثل جیغ عقاب بود، با صدای رعد و برق به خاطر ترسش شروع به پرواز کردن کرد، اشک هاشو دوباره شروع به حلقه زدن داخل چشم هاش شد، فکر میکرد که جونگکوک ولش کرده، البته اونقدر هم مهم نبود براش، با پرواز کردن به سمت جلو، صدای فشار هوا داخل گوش هاش اکو شد.
یه دفعه بدون اینکه خودش بخواد خود به خود بال هایش به سمت اون ابر های بزرگ حرکت کرد، یه جیغ خفه کشید و دستاش رو داخل هوا تکون داد، رفت داخل ابر ها و رطوبت زیادی که داخل ابر ها بود رو حس کرد، کل صورتش مرطوب شده بود و آب از کنار گونه هاش قلتید و به سمت پایین اوج گرفت ولی بعد از چند ثانیه اون آب اومد جلوی صورتش و تبدیل به پر شد و به سمت زمین چرخید، روزیتا قبل از اینکه از دیدرس اش خارج بشه با سرعت گرفتش، بازم با سرعت به سمت جلو به پرواز در اومد و دیگه هیچ چیزی حس نکرد...
#بی_تی_اس.
#کیپاپ.
#نامجون.
#بلکپینک.
#وی.
#جیمین.
#جونگکوک.
#جین.
#آهنگ.
#موسیقی.
#جنی.
#لیسا.
#جیسو.
#رزی.
بچه ها امتحان ها شروع شده من نمی تونم زیااد پست بزارم
.....
بای
۲۲.۰k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.