(پژمرده)P.19
کوک*ویو
(شب ساعت 8)
جلوی عمارت ا/تینا منتظر ا/ت هستم
مین سو*ویو
جانکوک رو تعقیب کردم.
جلوی عمارت ا/ت هست سوارش کرد
بعدشم رفتن به خونه باغ ما.
نمیدونم برم نرم چیکار کنم الان که دیگه ا/ت پیشنهاد پس نیازی به من نیست
ولی خب فوضولیم اجازه نمیده که نرم
رفتم اونجا خودم رو قایم کردم و داشتم میدیدمشون
کوک*ویو
رسیدیم به خونه باغ نشسته بودیم
ا/ت:جانکوک میخوام بهت یچیزی بگم که نمیدونم خوشحال میشی یا نه اصلا تودم خودم باباتش نمیدونم باید چیکار کنم
کوک:من قبلش باید بهت یچیزی بگم
ا/ت:بگو
کوک:ا/ت من تورو نمیخوام
چانسو*ویو
داشتم تماشاشون میکردم جانکوک داره بهش میگه حس خوبی دارم از این موضوع ا/ت اگر برای من نشه
برای کسی دیگه ای هم نمیشه
ا/ت*ویو
ا/ت:نمیفهمم تو داری چی میگی این شوخی
کوک:نه،من با کسی شوخی ندارم،کل این مدت داشتم باهات بازی میکردم
کوک:دیگه نمیخوام ببینمت ا/ت از اینجا برو
ا/ت:تو چطور تونستی باهام اینکار رو کنی،تو اصلا به این فکر کردی که چقد عاشقت شدم
کوک:همه فیلم بود قصد من این بود دیگه نمیخوام حرف بزنم
ا/ت:خیلی خوب فیلم بازی کردی تبریک میگم ولی اینو بدون تو زندگی من دیگه تویی ووجود نداری(با گریه)
کوک*ویو
ا/ت با گریه از اونجا رفت،وقتی که رفت
من شروع کردم به گریه کردن،اون دیگه منو نمیبخشه خیلی زیاده روی کردم
من یا اشتباه کردم یا اینکه درست کردم چون اگر با ا/ت اینکار رو نمیکردم
چانسو رو از دست میدادم
چانسو*ویو
ا/ت که رفت من رفتم جلوی جانکوک
و جلوش داشتم دست می دم
چانسو:افرین به تو کار خوبی کردی
کوک:تو اینجا چیکار میکنی عوضی
چانسو:تو ا/ت رو به من باختی
کوک:میکشمت اشغال(وقتی این رو گفت جانکوک با عصبانیت محکم زد توی دهنش)
چانسو:اینو میزارم به حساب بد بخت بودنت
کوک:تو دردت چیه حالا که ا/ت رو گرفتی برو دیگه اینجا برو چرا وایسادی،پسر من مگه داداشت نیستم
چانسو:داداشم بودی،بعد از ا/ت دیگه نبودی
(شب ساعت 8)
جلوی عمارت ا/تینا منتظر ا/ت هستم
مین سو*ویو
جانکوک رو تعقیب کردم.
جلوی عمارت ا/ت هست سوارش کرد
بعدشم رفتن به خونه باغ ما.
نمیدونم برم نرم چیکار کنم الان که دیگه ا/ت پیشنهاد پس نیازی به من نیست
ولی خب فوضولیم اجازه نمیده که نرم
رفتم اونجا خودم رو قایم کردم و داشتم میدیدمشون
کوک*ویو
رسیدیم به خونه باغ نشسته بودیم
ا/ت:جانکوک میخوام بهت یچیزی بگم که نمیدونم خوشحال میشی یا نه اصلا تودم خودم باباتش نمیدونم باید چیکار کنم
کوک:من قبلش باید بهت یچیزی بگم
ا/ت:بگو
کوک:ا/ت من تورو نمیخوام
چانسو*ویو
داشتم تماشاشون میکردم جانکوک داره بهش میگه حس خوبی دارم از این موضوع ا/ت اگر برای من نشه
برای کسی دیگه ای هم نمیشه
ا/ت*ویو
ا/ت:نمیفهمم تو داری چی میگی این شوخی
کوک:نه،من با کسی شوخی ندارم،کل این مدت داشتم باهات بازی میکردم
کوک:دیگه نمیخوام ببینمت ا/ت از اینجا برو
ا/ت:تو چطور تونستی باهام اینکار رو کنی،تو اصلا به این فکر کردی که چقد عاشقت شدم
کوک:همه فیلم بود قصد من این بود دیگه نمیخوام حرف بزنم
ا/ت:خیلی خوب فیلم بازی کردی تبریک میگم ولی اینو بدون تو زندگی من دیگه تویی ووجود نداری(با گریه)
کوک*ویو
ا/ت با گریه از اونجا رفت،وقتی که رفت
من شروع کردم به گریه کردن،اون دیگه منو نمیبخشه خیلی زیاده روی کردم
من یا اشتباه کردم یا اینکه درست کردم چون اگر با ا/ت اینکار رو نمیکردم
چانسو رو از دست میدادم
چانسو*ویو
ا/ت که رفت من رفتم جلوی جانکوک
و جلوش داشتم دست می دم
چانسو:افرین به تو کار خوبی کردی
کوک:تو اینجا چیکار میکنی عوضی
چانسو:تو ا/ت رو به من باختی
کوک:میکشمت اشغال(وقتی این رو گفت جانکوک با عصبانیت محکم زد توی دهنش)
چانسو:اینو میزارم به حساب بد بخت بودنت
کوک:تو دردت چیه حالا که ا/ت رو گرفتی برو دیگه اینجا برو چرا وایسادی،پسر من مگه داداشت نیستم
چانسو:داداشم بودی،بعد از ا/ت دیگه نبودی
۱۱.۸k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.