‹☆When he was your friend's brother2☆›
‹☆When he was your friend's brother2☆›
‹☆part_³☆›
جیا رو رسوندم بردمش بالا عروسکش و دادم دستش و اومدم درم قفل کردم رفتم سوار ماشین شدم رفتم سمت کافه پیش شرکت رسیدم پیاده شدم وارد کافه شدم و رفتم سر میز آقای سوهو(رئیس شرکتی که میخواد باهاش قرارداد ببنده) نشست بود و منم نشستم باهم سلام و احوال پرسی کردیم و رفتم سر اصل مطلب بعد چند دقیقه حرف زدم بلاخره راضی شد و قرار داد بستیم من خداحافظی کردم و رفتم سری سوار ماشین شدم و رفتم خونه چون جیا خونه تنها بود میترسیدم سری رانندگی کردم که زود تر برسم رسیدم پیاده شدم و رفتم در خونه رو باز کردم رفتم داخل دیدمش داره با عروسکاش بازی میکنه
ات: سلام جیا
جیا: مامانیی
اومد و پرید بغلم
ات: ببخشید تنهات گذاشتم
جیا: اشکال نداره مامانی
تو همون لحظه گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود
ات: الو؟
تهیونگ: الو ات
ات: بله
تهیونگ: در و باز کن پشت درم
ات: یاااا اومدم
سری رفتم در باز کزدم اومدیم بالا
ات: تهیونگ میگفتی میومد فرودگاه گفتی میای ولی نگفتی کی
تهیونگ: گفتم سوپرایزت کنم
جیا: عمووو
جیا پرید تو بغل تهیونگ
تهیونگ: آخ... دلم برات تنگ شده بود
جیا: منم عمو.. مامان که گفت قراره بیای کلی خوشحال شدم
تهیونگ: منم خوشحال بیام میخوام بیام تو رو ببینم
ات: ت.. تهیونگ
تهیونگ: هوم
ات: خ.. خبری از جونگکوک نیست
تهیونگ: ات... او... اون هنوزم داره دنبالت میگرده
ات: چرا.. چرا همش دنبالم میگرده.. که من دوباره برگردم... اشتباه میکنه... بعد از خیانتی که به من کرد عمرا برگردم پیشش
جیا: عمو بیا بریم پارک
ات: جیا عمو الان خسته هست باید بزاری استراحت کنه بعد فردا شب میریم چطوره
جیا: باشه
ات: وای خدا قربونت برم من
جونگکوک ویو
رفتم سر قرارم با اون پسره میخواستیم هم کاری کنیم ولی من نخواستم و اومدم رفتم خونه اصلا حوصله نداشتم رفتم و لباسام و در آوردم و رفتم حمام آب و باز کردم و رفتم زیر دوش... یعنی کجایی ات؟ الان چطوری؟ بچمون و نگه داشتی؟ اگه هستش میدونه من باباشم؟ یا میدونه بابا داره؟ اگه میدونستی من بهت خیانت نکردم میتونستیم خانواده خوبی بشیم اما بهم گوش نکردی بعد کلی فکر کردن از حموم اومدم بیرون لباس خونگی پوشیدم و رفتم پشت میز کارم شروع کردم کار کردن
1 ساعت بعد
صدا زنگ گوشیم باعث شد دست از کار کردن بکشم با دیدن اسمش که نوشته بود تهیونگ جواب دادم
جونگکوک: بله(سرد)
تهیونگ: خب گفتی رسیدم رنگ بزنم رسیدم
جونگکوک: کجا میمونی(سرد)
تهیونگ: امم.. ام.. خ.. خب... ت.. تو هتل
جونگکوک: چرا لکنت گرفتی(سرد)
تهیونگ: چون.....
ببین کی اومده
های
امروز براتون بیشتر پارت میزارم
‹☆part_³☆›
جیا رو رسوندم بردمش بالا عروسکش و دادم دستش و اومدم درم قفل کردم رفتم سوار ماشین شدم رفتم سمت کافه پیش شرکت رسیدم پیاده شدم وارد کافه شدم و رفتم سر میز آقای سوهو(رئیس شرکتی که میخواد باهاش قرارداد ببنده) نشست بود و منم نشستم باهم سلام و احوال پرسی کردیم و رفتم سر اصل مطلب بعد چند دقیقه حرف زدم بلاخره راضی شد و قرار داد بستیم من خداحافظی کردم و رفتم سری سوار ماشین شدم و رفتم خونه چون جیا خونه تنها بود میترسیدم سری رانندگی کردم که زود تر برسم رسیدم پیاده شدم و رفتم در خونه رو باز کردم رفتم داخل دیدمش داره با عروسکاش بازی میکنه
ات: سلام جیا
جیا: مامانیی
اومد و پرید بغلم
ات: ببخشید تنهات گذاشتم
جیا: اشکال نداره مامانی
تو همون لحظه گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود
ات: الو؟
تهیونگ: الو ات
ات: بله
تهیونگ: در و باز کن پشت درم
ات: یاااا اومدم
سری رفتم در باز کزدم اومدیم بالا
ات: تهیونگ میگفتی میومد فرودگاه گفتی میای ولی نگفتی کی
تهیونگ: گفتم سوپرایزت کنم
جیا: عمووو
جیا پرید تو بغل تهیونگ
تهیونگ: آخ... دلم برات تنگ شده بود
جیا: منم عمو.. مامان که گفت قراره بیای کلی خوشحال شدم
تهیونگ: منم خوشحال بیام میخوام بیام تو رو ببینم
ات: ت.. تهیونگ
تهیونگ: هوم
ات: خ.. خبری از جونگکوک نیست
تهیونگ: ات... او... اون هنوزم داره دنبالت میگرده
ات: چرا.. چرا همش دنبالم میگرده.. که من دوباره برگردم... اشتباه میکنه... بعد از خیانتی که به من کرد عمرا برگردم پیشش
جیا: عمو بیا بریم پارک
ات: جیا عمو الان خسته هست باید بزاری استراحت کنه بعد فردا شب میریم چطوره
جیا: باشه
ات: وای خدا قربونت برم من
جونگکوک ویو
رفتم سر قرارم با اون پسره میخواستیم هم کاری کنیم ولی من نخواستم و اومدم رفتم خونه اصلا حوصله نداشتم رفتم و لباسام و در آوردم و رفتم حمام آب و باز کردم و رفتم زیر دوش... یعنی کجایی ات؟ الان چطوری؟ بچمون و نگه داشتی؟ اگه هستش میدونه من باباشم؟ یا میدونه بابا داره؟ اگه میدونستی من بهت خیانت نکردم میتونستیم خانواده خوبی بشیم اما بهم گوش نکردی بعد کلی فکر کردن از حموم اومدم بیرون لباس خونگی پوشیدم و رفتم پشت میز کارم شروع کردم کار کردن
1 ساعت بعد
صدا زنگ گوشیم باعث شد دست از کار کردن بکشم با دیدن اسمش که نوشته بود تهیونگ جواب دادم
جونگکوک: بله(سرد)
تهیونگ: خب گفتی رسیدم رنگ بزنم رسیدم
جونگکوک: کجا میمونی(سرد)
تهیونگ: امم.. ام.. خ.. خب... ت.. تو هتل
جونگکوک: چرا لکنت گرفتی(سرد)
تهیونگ: چون.....
ببین کی اومده
های
امروز براتون بیشتر پارت میزارم
۱۹.۶k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.