دلهره
part 63
همین کار ادامه داشت تا وقتی که اون بیست دقیقه گذشت
وسایل ها رو توی کیف گذاشتم و از کلاس خارج شدم
یه نگاه به گوشی انداختم خیلی گرسنم بود از صبح تا الا فقط یه فنجون قهوه خورده بودم
و خب اونقدر وقت نداشتم که برم خونه و غذا درست کنم پس بهتر بود برم یه رستوران خوب
پس ماشینو روشن کردم و به سمت یه رستوران که همون نزدیکی ها بود رفتم
وارد رستوران شدم
و به سمت یه میز رفتم منو رو برداشتم و چند تا چیز سفارش دادم و منتظر اماده شدن غذا ها شدم
تو این فاصله گوشی رو برداشتم و سرگرم اون شدم
اما با صدای مردی از گوشی رو کنار گذاشتم اول فکر کردم گارسونه اما گارسون نبود
_ فکر نمیکردم اینجا ببینمت
_ شما اونوقت ؟
_ اوه راست میگی یادم رفت خودمو معرفی کنم البته فکر کنم تو خوب منو بشناسی مگه نه
_ ولی یادم نمیاد شما رو جایی دیده باشم
_ اتفاقا دیده ولی با این قیافه ندیدی
بزار خودمو معرفی کنم من همون به قول شما هیولام حالا یادت اومد
_ چی تو ...
تو اینجا چیکار میکنی
_ همینطوری مثل تو اومده بودم برای خوردن غذا ولی تو رو دیدم
با تو حرفایی دارم که فکر کنم بهتر باشه الا بهت بگم
_ که اینطور باشه میشنوم
_ چه عجله ای حالا وایسا یواش یواش شروع میکنم
_ زیاد حال و حوصله ندارم باید بعد از خوردن نهار زود برم خونه
_ خب باشه زود مسئله رو جمع میکنم
راستی با نوئل خوشمیگذره دیگه
_ با حرفش نیشخندی میزنم
پس بگو اومدنت بخاطر اونه چیه باز میخوای اذیتش کنی مثل اون شیش سال خسته نشدی فقط بلدی به مردم اسیب بزنی
_قبل از اینکه حرفی بزنی قبلش به حرفام خوب گوش کن
_ همونقدر که نوئل رو دوست داری منم دوستش دارم
فکر کردی چرا گذاشتم بیاد پیشت چونوخوشحالیش رو به بودن کنارم ترجیح دادم فکر کردی من دوست نداشتم نوئل پیشم باشه ولی من اونو دوست داشتم بهتر بگم عاشقش بودم ولی نزاشتم این دوست داشتن کورم کنه و مثل گذشته خودخواه باشم اینبار گذاشتم طوری باشه که باعث خوشحالی اون باشه فهمیدم که وقتی پیشته خوشحاله
و نمیخواستم این خوشحالی رو ازش بگیرم و از خودم گذشتم ولی ..
_ خوبه خودت میدونی با کارات چقدر اذیتش کردی چقدر با عث آزارش شدی
و خوبه که بلاخره سر عقل اومدی
ولی کاشکی قبل از اینکه اونکار ها رو کنی یکم فکر میکردی
مثلا وقتی پدرشو کشتی فکر نمیکردی که این کار باعث نابود شون نوئل میشه
_ این بحثش جداست تهیونگ و بهتر بگن یه بحث مفصل اون ماجرا ها بهتره یه وقت سر فرصت برات همشونو توضیح میدم ولی فکر نکنم الا وقتش باشه
_ نه مشکلی نیست میخوام همه چیز رو امروز بفهمم البته اگه مشکلی نباشه
_ اگه تو میخوای باشه
اما بگو از کجا میخوای بدونی
همین کار ادامه داشت تا وقتی که اون بیست دقیقه گذشت
وسایل ها رو توی کیف گذاشتم و از کلاس خارج شدم
یه نگاه به گوشی انداختم خیلی گرسنم بود از صبح تا الا فقط یه فنجون قهوه خورده بودم
و خب اونقدر وقت نداشتم که برم خونه و غذا درست کنم پس بهتر بود برم یه رستوران خوب
پس ماشینو روشن کردم و به سمت یه رستوران که همون نزدیکی ها بود رفتم
وارد رستوران شدم
و به سمت یه میز رفتم منو رو برداشتم و چند تا چیز سفارش دادم و منتظر اماده شدن غذا ها شدم
تو این فاصله گوشی رو برداشتم و سرگرم اون شدم
اما با صدای مردی از گوشی رو کنار گذاشتم اول فکر کردم گارسونه اما گارسون نبود
_ فکر نمیکردم اینجا ببینمت
_ شما اونوقت ؟
_ اوه راست میگی یادم رفت خودمو معرفی کنم البته فکر کنم تو خوب منو بشناسی مگه نه
_ ولی یادم نمیاد شما رو جایی دیده باشم
_ اتفاقا دیده ولی با این قیافه ندیدی
بزار خودمو معرفی کنم من همون به قول شما هیولام حالا یادت اومد
_ چی تو ...
تو اینجا چیکار میکنی
_ همینطوری مثل تو اومده بودم برای خوردن غذا ولی تو رو دیدم
با تو حرفایی دارم که فکر کنم بهتر باشه الا بهت بگم
_ که اینطور باشه میشنوم
_ چه عجله ای حالا وایسا یواش یواش شروع میکنم
_ زیاد حال و حوصله ندارم باید بعد از خوردن نهار زود برم خونه
_ خب باشه زود مسئله رو جمع میکنم
راستی با نوئل خوشمیگذره دیگه
_ با حرفش نیشخندی میزنم
پس بگو اومدنت بخاطر اونه چیه باز میخوای اذیتش کنی مثل اون شیش سال خسته نشدی فقط بلدی به مردم اسیب بزنی
_قبل از اینکه حرفی بزنی قبلش به حرفام خوب گوش کن
_ همونقدر که نوئل رو دوست داری منم دوستش دارم
فکر کردی چرا گذاشتم بیاد پیشت چونوخوشحالیش رو به بودن کنارم ترجیح دادم فکر کردی من دوست نداشتم نوئل پیشم باشه ولی من اونو دوست داشتم بهتر بگم عاشقش بودم ولی نزاشتم این دوست داشتن کورم کنه و مثل گذشته خودخواه باشم اینبار گذاشتم طوری باشه که باعث خوشحالی اون باشه فهمیدم که وقتی پیشته خوشحاله
و نمیخواستم این خوشحالی رو ازش بگیرم و از خودم گذشتم ولی ..
_ خوبه خودت میدونی با کارات چقدر اذیتش کردی چقدر با عث آزارش شدی
و خوبه که بلاخره سر عقل اومدی
ولی کاشکی قبل از اینکه اونکار ها رو کنی یکم فکر میکردی
مثلا وقتی پدرشو کشتی فکر نمیکردی که این کار باعث نابود شون نوئل میشه
_ این بحثش جداست تهیونگ و بهتر بگن یه بحث مفصل اون ماجرا ها بهتره یه وقت سر فرصت برات همشونو توضیح میدم ولی فکر نکنم الا وقتش باشه
_ نه مشکلی نیست میخوام همه چیز رو امروز بفهمم البته اگه مشکلی نباشه
_ اگه تو میخوای باشه
اما بگو از کجا میخوای بدونی
۸.۹k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.