فیک عشق شیشه ای فصل اول پارت ۲۰ شرط پارت بعد:۷ لایک.
بدنش خیلی گرم و نرم بود احساس امنیت داشتم خیلی حال میداد بخوابی
انقد خوابم میومد که نمیتونستم چشامو باز نگه دارم و کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد.
ویو تهیونگ:
اعصابم خورد بود...اصن به بدن ظریفش توجه نمیکردم و هی پاهاش و دستاشو فشار میدادم
قبل از اینکه بیام دنباله ا.ت اون دوستاشو دیدم که از ترس نمیدونستن چیکار کنن الآنم با چشمای گرد بهمون نگاه میکردن
دوستاشم مثل خودشن....
به ماشین رسیدیم...میخواستم ا.ت رو بزارم زمین که دیدم خوابش برده...فکر میکردم چون شکه شده تکون نمیخوره پس خواب بوده
دره ماشین رو باز کردم و ا.ت رو گذاشتم روی صندلی عقب که راحت بخوابه خودمم رفتم نشستم پشت فرمون
مونده بودم ببرمش خونه خودش یا خونه خودم
اگه ببرمش خونه خودش باباش فکر بدی میکنه تا الآنم قطعا آقا و خانوم پارک خیلی نگران شدن
پس تصمیم گرفتم برم پیشه دوستاش و از اونا بخوام به پدر و مادر ا.ت زنگ بزنن و بگن امشب خونه ی دوستاش میمونه
از ماشین پیاده شدمو دره ماشینو قفل کردم و رفتم پیشه دوستای ا.ت
مثل بز با دهن باز وایساده بودن و به هم نگاه میکردن تا منو دیدن سریع اومدن پیشم
ریوجین:آقا شما کی هستین هاااا
هه سو: هی دختر آروم باش...تو کی اییی مرتیکههه
ریوجین:....
تهیونگ:هعی...ببخشید بابت مزاحمت من یکی از دوستای ا.ت هستم
ریوجین و هه سو:دوست؟
ریوجین:چطور دوستی؟
تهیونگ:دوست معمولی در واقع مثل برادرش میمونم
ریوجین:آها خب مطمئن باشم؟
تهیونگ:اگه قصدم چیزه دیگه ای بود برای چی باید ا.ت رو از دست اون مرد نجات میدادم و خودم برش میداشتم
ریوجین:اممم خب راست میگی
تهیونگ: خب ازتون میخوام زنگ بزنین به اقا و خانوم پارک و بهشون بگین امشب ا.ت پیشه شما میمونه
هه سو:اوکی حله
زنگ زدن و با پدر و مادر ا.ت حرف زدن عمو میگفت نه باید بیاد خونه
دوستاشم اصرار میکردن که یه شبه دیگه
تا بالاخره عمو قبول کرد
ریوجین:خب حل شد ا.ت کجاس
تهیونگ:تو ماشین من...و قراره به خونه ی من بیاد
ریوجین و هه سو:چی؟
و بدون خداحافظی رفتم معلوم بود بازم چشاشون گرد شده
سوار ماشین شدمو حرکت کردم
ویو ا.ت:
سرم درد میکرد و میخواستم بازم بخوابم قل خوردمو پتو رو بغل کردم خمیازه کشیدم
ا.ت:وای چقدر خنکه چه جای گرم و نرمیییی...اینجا بهشته یا اتاق من؟
تهیونگ:هیچکدوم... اتاق من
با صدایی که اومد ترسیدم
ا.ت:کی تو اتاق منهههه
تهیونگ:اتاق تو؟
به دور و اطرافم نگاه کردم اینجا که اتاق من نیست
ا.ت:اتاقم کوووو من کجاممم
داشتم داد و بیداد میکردم که یکی از تو حموم اتاق اومد بیرون...اون تهیونگ بود...اونم با بالا ت.نه ی لخ.ت و یه حوله دور گردنششش
تهیونگ:آروم بگیر بچه
سریع رفتم زیر پتو
ا.ت:من کجام تو برای چی اینجایی
تهیونگ:تو توی اتاق منی منم چون اینجا اتاقمه تویه اتاقمم
انقد خوابم میومد که نمیتونستم چشامو باز نگه دارم و کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد.
ویو تهیونگ:
اعصابم خورد بود...اصن به بدن ظریفش توجه نمیکردم و هی پاهاش و دستاشو فشار میدادم
قبل از اینکه بیام دنباله ا.ت اون دوستاشو دیدم که از ترس نمیدونستن چیکار کنن الآنم با چشمای گرد بهمون نگاه میکردن
دوستاشم مثل خودشن....
به ماشین رسیدیم...میخواستم ا.ت رو بزارم زمین که دیدم خوابش برده...فکر میکردم چون شکه شده تکون نمیخوره پس خواب بوده
دره ماشین رو باز کردم و ا.ت رو گذاشتم روی صندلی عقب که راحت بخوابه خودمم رفتم نشستم پشت فرمون
مونده بودم ببرمش خونه خودش یا خونه خودم
اگه ببرمش خونه خودش باباش فکر بدی میکنه تا الآنم قطعا آقا و خانوم پارک خیلی نگران شدن
پس تصمیم گرفتم برم پیشه دوستاش و از اونا بخوام به پدر و مادر ا.ت زنگ بزنن و بگن امشب خونه ی دوستاش میمونه
از ماشین پیاده شدمو دره ماشینو قفل کردم و رفتم پیشه دوستای ا.ت
مثل بز با دهن باز وایساده بودن و به هم نگاه میکردن تا منو دیدن سریع اومدن پیشم
ریوجین:آقا شما کی هستین هاااا
هه سو: هی دختر آروم باش...تو کی اییی مرتیکههه
ریوجین:....
تهیونگ:هعی...ببخشید بابت مزاحمت من یکی از دوستای ا.ت هستم
ریوجین و هه سو:دوست؟
ریوجین:چطور دوستی؟
تهیونگ:دوست معمولی در واقع مثل برادرش میمونم
ریوجین:آها خب مطمئن باشم؟
تهیونگ:اگه قصدم چیزه دیگه ای بود برای چی باید ا.ت رو از دست اون مرد نجات میدادم و خودم برش میداشتم
ریوجین:اممم خب راست میگی
تهیونگ: خب ازتون میخوام زنگ بزنین به اقا و خانوم پارک و بهشون بگین امشب ا.ت پیشه شما میمونه
هه سو:اوکی حله
زنگ زدن و با پدر و مادر ا.ت حرف زدن عمو میگفت نه باید بیاد خونه
دوستاشم اصرار میکردن که یه شبه دیگه
تا بالاخره عمو قبول کرد
ریوجین:خب حل شد ا.ت کجاس
تهیونگ:تو ماشین من...و قراره به خونه ی من بیاد
ریوجین و هه سو:چی؟
و بدون خداحافظی رفتم معلوم بود بازم چشاشون گرد شده
سوار ماشین شدمو حرکت کردم
ویو ا.ت:
سرم درد میکرد و میخواستم بازم بخوابم قل خوردمو پتو رو بغل کردم خمیازه کشیدم
ا.ت:وای چقدر خنکه چه جای گرم و نرمیییی...اینجا بهشته یا اتاق من؟
تهیونگ:هیچکدوم... اتاق من
با صدایی که اومد ترسیدم
ا.ت:کی تو اتاق منهههه
تهیونگ:اتاق تو؟
به دور و اطرافم نگاه کردم اینجا که اتاق من نیست
ا.ت:اتاقم کوووو من کجاممم
داشتم داد و بیداد میکردم که یکی از تو حموم اتاق اومد بیرون...اون تهیونگ بود...اونم با بالا ت.نه ی لخ.ت و یه حوله دور گردنششش
تهیونگ:آروم بگیر بچه
سریع رفتم زیر پتو
ا.ت:من کجام تو برای چی اینجایی
تهیونگ:تو توی اتاق منی منم چون اینجا اتاقمه تویه اتاقمم
۱۲.۳k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.