◉َღ彡چند پآرتـی باکـوگو彡ღ◉
◉َღ彡چند پآرتـی باکـوگو彡ღ◉
༻ا/ت_باگوکو⚡💥
زنگ نهار که رسید همه خسته بودن ،ولی ا/ت شوق زیادی داشت چون میخواست به باکوگو بگه که...باکوگو رو دوست خودش میدونه و خواهش کنه دیگه باهاش اونجوری حرف نزنه،باکوگو رسید سر میز
ا/ت:باکوگو.... میخواستم بهت بگم که،با تمام احوالات از جمله که گفتی منو دوست خودت نمیدونی...من از همون بچگی برعکس تو تورو دوست خودم میدونستم و میخواس...
باکوگو:الان چیزی گفتی یا گوشام اشتباه شنید؟؟؟؟(عصبانیت)
ا/ت:گوش کن کاچا..باکوگو ازت میخوام دیگه انقد باهام بدرفتاری نکنی باشه؟
باکوگو:کاچان؟نه بابا راحت باش امر دیگه ؟
بعدشم باکوگو رفت.. و ا/تو نگه داشت تو همون وضعیت پریشون؛
ا/ت لبخند فیکی که همیشه رو صورتش بودو زد و از اونجا رفت.
ویو باکوگو:
اون دختره ی عوضی میخواد به من دستور بده نه؟کور خونده،تو خواب ببینه.
ولی نه اینکه بد جوابشو داده باشم نه...شاید باهاش بد صحبت کردم که اونم به ی معذرت خواهی می ارزید،اصلا هرچی امروز بهش میگم نزدیکم نشه و برای اینکه انقد بچه ننه نباشه ازش معذرت خواهی میکنم،همین خوبه
......................................
خلاصه زنگ خونه زدو ا/ت رفت خونه،به مادرش سلام کردو ترجیح داد امروزو براش تعریف نکنه
مادر ا/ت:امروز چطور بود؟خوش گذشت؟(لبخند)
ا/ت:خوب بود مامان،مثل همیشه(لبخند فیک)
ا/ت لباساشو عوض کرد و رفت تو حال خونه،داشت تلویزیون میدید که زنگ در خورد،رفت درو باز کرد که باکوگو رو دید تو حالتی که خشکش زد
باکوگو:ب.. بخشید ا/ت،بابت امروز ببخشید..
باکوگو گلو با دست راست و به سمت ا/ت گرفته بود خودشو نیمرخ کرد و دست چپش روی صورتش بود و این باعث میشد صداش بم تر باشه
گونه هاش به صورت خطی قرمز شده بودن و البته خیلی داغ کرده بود
......................................
اینم از پارت بعدیییی
پارت جدید؟حمایت
گوشیم مشکل پیدا کرده پس میبرمش ی جا که درستش کنن... پس تا چند روز نیستم
༻ا/ت_باگوکو⚡💥
زنگ نهار که رسید همه خسته بودن ،ولی ا/ت شوق زیادی داشت چون میخواست به باکوگو بگه که...باکوگو رو دوست خودش میدونه و خواهش کنه دیگه باهاش اونجوری حرف نزنه،باکوگو رسید سر میز
ا/ت:باکوگو.... میخواستم بهت بگم که،با تمام احوالات از جمله که گفتی منو دوست خودت نمیدونی...من از همون بچگی برعکس تو تورو دوست خودم میدونستم و میخواس...
باکوگو:الان چیزی گفتی یا گوشام اشتباه شنید؟؟؟؟(عصبانیت)
ا/ت:گوش کن کاچا..باکوگو ازت میخوام دیگه انقد باهام بدرفتاری نکنی باشه؟
باکوگو:کاچان؟نه بابا راحت باش امر دیگه ؟
بعدشم باکوگو رفت.. و ا/تو نگه داشت تو همون وضعیت پریشون؛
ا/ت لبخند فیکی که همیشه رو صورتش بودو زد و از اونجا رفت.
ویو باکوگو:
اون دختره ی عوضی میخواد به من دستور بده نه؟کور خونده،تو خواب ببینه.
ولی نه اینکه بد جوابشو داده باشم نه...شاید باهاش بد صحبت کردم که اونم به ی معذرت خواهی می ارزید،اصلا هرچی امروز بهش میگم نزدیکم نشه و برای اینکه انقد بچه ننه نباشه ازش معذرت خواهی میکنم،همین خوبه
......................................
خلاصه زنگ خونه زدو ا/ت رفت خونه،به مادرش سلام کردو ترجیح داد امروزو براش تعریف نکنه
مادر ا/ت:امروز چطور بود؟خوش گذشت؟(لبخند)
ا/ت:خوب بود مامان،مثل همیشه(لبخند فیک)
ا/ت لباساشو عوض کرد و رفت تو حال خونه،داشت تلویزیون میدید که زنگ در خورد،رفت درو باز کرد که باکوگو رو دید تو حالتی که خشکش زد
باکوگو:ب.. بخشید ا/ت،بابت امروز ببخشید..
باکوگو گلو با دست راست و به سمت ا/ت گرفته بود خودشو نیمرخ کرد و دست چپش روی صورتش بود و این باعث میشد صداش بم تر باشه
گونه هاش به صورت خطی قرمز شده بودن و البته خیلی داغ کرده بود
......................................
اینم از پارت بعدیییی
پارت جدید؟حمایت
گوشیم مشکل پیدا کرده پس میبرمش ی جا که درستش کنن... پس تا چند روز نیستم
۲.۶k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.