bloody revenge
part ¹⁰
میا: خب ببین سرو صدا ممنوعه همه باید ساعت ۹ شب خواب باشن و ۷ صبح بیدار بشن کسی تو اتاق ارباب نمیره از دستور احوما پیروی میکنی چون ارباب خیلی اجوما رو دوست داره هیچ کس تو عمارت چندش اور نیست و ارباب هرچی گفت میگی چشم بله حتما اوکی
کوک: اهوم فهمیدم
ته: اون خدمتکاره رو کشتی
میا: اره خب ببین هرکس سر پیچی کنه عاقبتش مرگه
جک: خب رسیدیم من وسیله هاتو میررم تو اتاقت
ته: پاشو بیا دنبالم
عین جوجه ایرکه پشت سرمامانش راه میره پشت سرش حرکت کردم
ته: تو به اون قانونا احتیاج نداری اوکی فقط نیا تو اتاق من همین
میا: به بقیه این خبرو میرسونم
ته: الو خوابی
کوک؛ نه خواب نیستم
رفتم تو و یکی بهم گفت اتاقم کجاست رفتم تو اتاقم وسیله هامو مرتب کردم و نشستم با گوشیم ور رفتم که یکی اوم. تو
دیا: جناب جئون چیزی میل ندارید
کوک: بگو کوک اینطوری راحت ترم نه چیزی نمیخوام
ته: من گفتم اینطوری صدات بزنن چون تو جزو برده ها نبودی
کوک: فهمیدم
که صدای پچ پچ شنیدم
یکی: انقدر بیشعوره جلوی ارباب بلند نمیشه
یکی ²: چه موهاش خوش رنگه
دیا: به حرفاشون توجه نکن اونا دیونن
ته: شما دوتا برید همونجایی که میدونید ۸ روز بهشون اب و غذا ندید
شروع کردن به تقلا کردن
ته: شما واسه چی بهش میگید بیشعور دلتون میخواد برید همون قبرستونی که بودید
اومد بزنتشون که بلند شدم دستشو گرفتم
کوک: شاید اونا دلیلی نداشته باشن ولی دلیل تو چیه برای زدن این دوتا
ته: تو چی میگی این وسط
کوک: تو خوشت میاد جلوت به خواهرت زور بگن شاید ایناهم خواهر چندنفر باشن.....
ته: بببن توله همین الان برو بتمرگ سرججات اوگی نیا برای من چرت و پرت بگو
کوک: یادمه دیشب بهم گفتی اگه من عدالت سرم نمیشه تو میشه خب اینم عدالت رو نشون میده پس الان عدالتت کو
ته: ببین کوچولو هرکاری میخوای بکنی بکن ولی اینجا نه
رفت تو اتاقش همه با تعجب بهم نگا میکردن
کوک: چیه
اجوما: تو کی هستی که اینطوری با ارباب رفتار میکنی؟
کوک: جونگکوک
رفتم تو اتاقم و درو هم بستم و خیای ریلکس گرفتم خوابیدم
ساعت ۹ و نیم شب
یه صدایی از اتاق تهیونگ شی میومد بلند شدم و رفتم تو اتاقش
کوک: ته شی ساکت باش ملتمیخوان بخوابن
ته: تو الان نباید خواب باشی
کوک: من همین الان بیدارشدم به لطف شما
ته: بیرونو دیدی
کوک: نچ ولی هوا سرده فکر کنم ررف اومده اهن فردا هم تعطیلیه منم شب میرم خونه هانول
ته؛ برو به من چه
♡ خونه هانول و یجی و تهیون "
کوک: سلام نونا من اومدم
هانول: سلام کوک پیش پات داشتیم میرفتیم بخوابیم
کوک: منم اومدم کنار تو بخوابم
تهیون: عمارت ته خوش نگذشت
کوک: نه
ته: پبر تو ماشین
کوک: هانوللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل
هانول: چی شد کوک
ته:....
میا: خب ببین سرو صدا ممنوعه همه باید ساعت ۹ شب خواب باشن و ۷ صبح بیدار بشن کسی تو اتاق ارباب نمیره از دستور احوما پیروی میکنی چون ارباب خیلی اجوما رو دوست داره هیچ کس تو عمارت چندش اور نیست و ارباب هرچی گفت میگی چشم بله حتما اوکی
کوک: اهوم فهمیدم
ته: اون خدمتکاره رو کشتی
میا: اره خب ببین هرکس سر پیچی کنه عاقبتش مرگه
جک: خب رسیدیم من وسیله هاتو میررم تو اتاقت
ته: پاشو بیا دنبالم
عین جوجه ایرکه پشت سرمامانش راه میره پشت سرش حرکت کردم
ته: تو به اون قانونا احتیاج نداری اوکی فقط نیا تو اتاق من همین
میا: به بقیه این خبرو میرسونم
ته: الو خوابی
کوک؛ نه خواب نیستم
رفتم تو و یکی بهم گفت اتاقم کجاست رفتم تو اتاقم وسیله هامو مرتب کردم و نشستم با گوشیم ور رفتم که یکی اوم. تو
دیا: جناب جئون چیزی میل ندارید
کوک: بگو کوک اینطوری راحت ترم نه چیزی نمیخوام
ته: من گفتم اینطوری صدات بزنن چون تو جزو برده ها نبودی
کوک: فهمیدم
که صدای پچ پچ شنیدم
یکی: انقدر بیشعوره جلوی ارباب بلند نمیشه
یکی ²: چه موهاش خوش رنگه
دیا: به حرفاشون توجه نکن اونا دیونن
ته: شما دوتا برید همونجایی که میدونید ۸ روز بهشون اب و غذا ندید
شروع کردن به تقلا کردن
ته: شما واسه چی بهش میگید بیشعور دلتون میخواد برید همون قبرستونی که بودید
اومد بزنتشون که بلند شدم دستشو گرفتم
کوک: شاید اونا دلیلی نداشته باشن ولی دلیل تو چیه برای زدن این دوتا
ته: تو چی میگی این وسط
کوک: تو خوشت میاد جلوت به خواهرت زور بگن شاید ایناهم خواهر چندنفر باشن.....
ته: بببن توله همین الان برو بتمرگ سرججات اوگی نیا برای من چرت و پرت بگو
کوک: یادمه دیشب بهم گفتی اگه من عدالت سرم نمیشه تو میشه خب اینم عدالت رو نشون میده پس الان عدالتت کو
ته: ببین کوچولو هرکاری میخوای بکنی بکن ولی اینجا نه
رفت تو اتاقش همه با تعجب بهم نگا میکردن
کوک: چیه
اجوما: تو کی هستی که اینطوری با ارباب رفتار میکنی؟
کوک: جونگکوک
رفتم تو اتاقم و درو هم بستم و خیای ریلکس گرفتم خوابیدم
ساعت ۹ و نیم شب
یه صدایی از اتاق تهیونگ شی میومد بلند شدم و رفتم تو اتاقش
کوک: ته شی ساکت باش ملتمیخوان بخوابن
ته: تو الان نباید خواب باشی
کوک: من همین الان بیدارشدم به لطف شما
ته: بیرونو دیدی
کوک: نچ ولی هوا سرده فکر کنم ررف اومده اهن فردا هم تعطیلیه منم شب میرم خونه هانول
ته؛ برو به من چه
♡ خونه هانول و یجی و تهیون "
کوک: سلام نونا من اومدم
هانول: سلام کوک پیش پات داشتیم میرفتیم بخوابیم
کوک: منم اومدم کنار تو بخوابم
تهیون: عمارت ته خوش نگذشت
کوک: نه
ته: پبر تو ماشین
کوک: هانوللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل
هانول: چی شد کوک
ته:....
۶.۵k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.