Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
شب)
ما قرار شد عروسی نگیریم و عروسمون همون عقد باشع ک عقد کردیم بیایم سر خونه زندگیمون ۶ ماه امیر میومد میرفت تا تونست منو راضی کنه ۶ ماه بعدی هم ک باهام دیگ بیرون میرفتیم اینا ک دیگ امروز بعد از یک سال عقد کردیم کلی مهمون خونمون بود
امیر:عشقم حتما خسته شدی
دریا:اره خسته شدم اینا کی میرن(اروم)
امیر:شامشون ک خوردن میرن
بعد یک ربعی مهمون ها رفتن منم رفتم لباس راحتی پوشیدم موهامو باز کردم
دریا:داشتم تو کت شلوار میمیردم
امیر:من ک اون موقع گفتم یک سایز بزرگ تر بگیر
دریا:خب میخواستم بگیرم میدونی باز گفتم ولش کن
رو تخت خودمو پرت کردم ک امیر امد کنارم
امیر:بیبی؟
دریا:جون دلم
امیر:یک چیزی بگم ناراحت نشی
از جام بلند شدم و خیز ورداشتم تو بغل امیر
دریا:جانم بگو؟
امیر:از این به بعد من دیگ شوهرتم خب پس میشه هیچی ولش کن
دریا:حرف کامیار نزنم؟
امیر:ولش کن بیا بخوابیم
دریا:باشه نمزنم
رو تخت دراز کشیدم ک امیر هم دراز کشید
(بقیش تو کامنت ها)
(دریا)
صبح با پا درد کمر درد بلند شدم صبحانه درست کردم ک امیر از پشت بغلم کرد
امیر:مگه من نگفتم تا یک هفته دست به سیاه سفید نزن؟
دریا:گفتی ولی خب شما یک خانوم بی طاقت گرفتی ک نمتونه یکجا بشینه
امیر:میخوای یک کاری کنم تا یک هفتع نتونی راه بری
دریا:نه دست شما درد نکنه
نشستیم صبحانه خوردیم
امیر:صبحانه رو ک خوردیم بریم سر قبر کامیار دلسا کمند
دریا:واقعا؟
امیر:اره
از جام بلند شدم و رفتم ک لباس هامو عوض کنم
امیر:حالا بیا صبحانتو بخور
دریا:خوردم پاشو
دوتایمون حاضر شدیم و رفتیم سر قبر اول دلسا و بعد کمند و در اخر کامیار،داشتیم فاتحه میخوندیم
امیر:کامیار قول میدم از کوکی شکلاتیت خوب مراقبت کنم و اینک تو اون یک سال ک باهام بودیم دستم هم بهش نخورد گذاشتم زنم بشه بعد
دریا:این چی حرف هایی؟
امیر:نمدونی کامیار روت غیرتی
دریا:کامیار دیگ خیالت راحت شد؟
امیر:از دریا خوب مراقبت میکنم نمزارم خم به ابروش بیاد هرچی بخواد براش فراهم میکنم نمزارم دیگ تنهایی سختی بکشه
شب)
ما قرار شد عروسی نگیریم و عروسمون همون عقد باشع ک عقد کردیم بیایم سر خونه زندگیمون ۶ ماه امیر میومد میرفت تا تونست منو راضی کنه ۶ ماه بعدی هم ک باهام دیگ بیرون میرفتیم اینا ک دیگ امروز بعد از یک سال عقد کردیم کلی مهمون خونمون بود
امیر:عشقم حتما خسته شدی
دریا:اره خسته شدم اینا کی میرن(اروم)
امیر:شامشون ک خوردن میرن
بعد یک ربعی مهمون ها رفتن منم رفتم لباس راحتی پوشیدم موهامو باز کردم
دریا:داشتم تو کت شلوار میمیردم
امیر:من ک اون موقع گفتم یک سایز بزرگ تر بگیر
دریا:خب میخواستم بگیرم میدونی باز گفتم ولش کن
رو تخت خودمو پرت کردم ک امیر امد کنارم
امیر:بیبی؟
دریا:جون دلم
امیر:یک چیزی بگم ناراحت نشی
از جام بلند شدم و خیز ورداشتم تو بغل امیر
دریا:جانم بگو؟
امیر:از این به بعد من دیگ شوهرتم خب پس میشه هیچی ولش کن
دریا:حرف کامیار نزنم؟
امیر:ولش کن بیا بخوابیم
دریا:باشه نمزنم
رو تخت دراز کشیدم ک امیر هم دراز کشید
(بقیش تو کامنت ها)
(دریا)
صبح با پا درد کمر درد بلند شدم صبحانه درست کردم ک امیر از پشت بغلم کرد
امیر:مگه من نگفتم تا یک هفته دست به سیاه سفید نزن؟
دریا:گفتی ولی خب شما یک خانوم بی طاقت گرفتی ک نمتونه یکجا بشینه
امیر:میخوای یک کاری کنم تا یک هفتع نتونی راه بری
دریا:نه دست شما درد نکنه
نشستیم صبحانه خوردیم
امیر:صبحانه رو ک خوردیم بریم سر قبر کامیار دلسا کمند
دریا:واقعا؟
امیر:اره
از جام بلند شدم و رفتم ک لباس هامو عوض کنم
امیر:حالا بیا صبحانتو بخور
دریا:خوردم پاشو
دوتایمون حاضر شدیم و رفتیم سر قبر اول دلسا و بعد کمند و در اخر کامیار،داشتیم فاتحه میخوندیم
امیر:کامیار قول میدم از کوکی شکلاتیت خوب مراقبت کنم و اینک تو اون یک سال ک باهام بودیم دستم هم بهش نخورد گذاشتم زنم بشه بعد
دریا:این چی حرف هایی؟
امیر:نمدونی کامیار روت غیرتی
دریا:کامیار دیگ خیالت راحت شد؟
امیر:از دریا خوب مراقبت میکنم نمزارم خم به ابروش بیاد هرچی بخواد براش فراهم میکنم نمزارم دیگ تنهایی سختی بکشه
۱۱.۱k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.