عشقی که بهم دادی
"part 6"
از بیمارستان زدم بیرون و سوار موتورم شدم و رسیدم محل کارم
*شرکت تکنولوژی چابک
من اینجا کار میکنم و یه برنامه نویسم
چرا تهیونگ از یادم نمیره...چرا بعد ۵ سال برگشته
چرا باید اینجا باشه...افکارمو بهم ریخته
(هانا دوست صمیمی ا.ت ×)
×سلاممممم بر تو ای دوست
+...
×سلام کردم
+...
یهو یکی مشت زد به بازوم...هانا بود
+هوی چته وحشی
×هوی و مرض...دوبار سلام کردم جواب ندادی
+خب سه بار میکردی
×اوکی ولش کن...من رفتم دفترم بای.
+بای
هانا هم مثل من برنامه نویسه اون مقامش از من بالا تره ولی این پروژه ای که داریم روش کار میکنیم و واسه بیمار های قلبیه من مسئولشم
رفتم اتاقم و از وقتی نشستم به کوب کار کردم
*ویو تهیونگ
امروز رفتم شرکت و متوجه شدم که دوتا شرکت برای ما رزومه شونو فرستادن
یکی شرکت تکنولوژی چابک و اون یکی هم شرکت تکنولوژی ام سی جی(همون شرکت آقای جانگ لعنتی)
داشتم رزومه ها رو چک میکردم که چشمم به یه اسم آشنا خورد
کیم ا.ت!!!
اون اینجا چیکار میکنه دیگه
ضربان قلبم بالا رفت که ساعت دستم ارور داد که ضربان قلبم بالا رفته
چرا هنوز وقتی حتی اسمتو میشنوم انقدر قلبم ضربانش میره بالا
پرونده رو پرت کردم اونور
که مدیر برنامه هام این وو اومد تو
(این وو !)
!رئیس رزومه ها رو دیدین؟
_آره...فقط همین دوتا شرکت قبول شدن؟
!بله رئیس
_خب به شرکت چابک اطلاع بده که من باهاشون به هیچ عنوان همکاری نمیکنم
!بله؟
_مگه نشنیدی چی گفتم...همین الان
!اما رئیس
_میری یا خودم هدایتت کنم!
!چشم رئیس
رفت بیرون
اصلا دلم نمیخواد به هیچ عنوان توی کاری بیوفتم که اونم داخلش باشه چه برسه به مدیریت پروژه
لیوان قهوه رو برداشتم و یکم ازش خوردم
از بیمارستان زدم بیرون و سوار موتورم شدم و رسیدم محل کارم
*شرکت تکنولوژی چابک
من اینجا کار میکنم و یه برنامه نویسم
چرا تهیونگ از یادم نمیره...چرا بعد ۵ سال برگشته
چرا باید اینجا باشه...افکارمو بهم ریخته
(هانا دوست صمیمی ا.ت ×)
×سلاممممم بر تو ای دوست
+...
×سلام کردم
+...
یهو یکی مشت زد به بازوم...هانا بود
+هوی چته وحشی
×هوی و مرض...دوبار سلام کردم جواب ندادی
+خب سه بار میکردی
×اوکی ولش کن...من رفتم دفترم بای.
+بای
هانا هم مثل من برنامه نویسه اون مقامش از من بالا تره ولی این پروژه ای که داریم روش کار میکنیم و واسه بیمار های قلبیه من مسئولشم
رفتم اتاقم و از وقتی نشستم به کوب کار کردم
*ویو تهیونگ
امروز رفتم شرکت و متوجه شدم که دوتا شرکت برای ما رزومه شونو فرستادن
یکی شرکت تکنولوژی چابک و اون یکی هم شرکت تکنولوژی ام سی جی(همون شرکت آقای جانگ لعنتی)
داشتم رزومه ها رو چک میکردم که چشمم به یه اسم آشنا خورد
کیم ا.ت!!!
اون اینجا چیکار میکنه دیگه
ضربان قلبم بالا رفت که ساعت دستم ارور داد که ضربان قلبم بالا رفته
چرا هنوز وقتی حتی اسمتو میشنوم انقدر قلبم ضربانش میره بالا
پرونده رو پرت کردم اونور
که مدیر برنامه هام این وو اومد تو
(این وو !)
!رئیس رزومه ها رو دیدین؟
_آره...فقط همین دوتا شرکت قبول شدن؟
!بله رئیس
_خب به شرکت چابک اطلاع بده که من باهاشون به هیچ عنوان همکاری نمیکنم
!بله؟
_مگه نشنیدی چی گفتم...همین الان
!اما رئیس
_میری یا خودم هدایتت کنم!
!چشم رئیس
رفت بیرون
اصلا دلم نمیخواد به هیچ عنوان توی کاری بیوفتم که اونم داخلش باشه چه برسه به مدیریت پروژه
لیوان قهوه رو برداشتم و یکم ازش خوردم
۳.۲k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.