تک پارتی عشق در نگاه اول
روی تختم نشسته بودم و داشتم به اینده ام فکر میکردم
اینده ای که چندان هم دور نبود نزدیکه خیلی نزدیک
چه کاری باید انجام بدم باید برای رسیدن به عشقی که سالهاست دارم چیکار کنم
از فکر کردن دست برمیدارم
به سمت دستشویی میرم
صورتمو اب میزنم و میام بیرون
با حوله صورتمو خشک میکنم
با احساس گرسنگی شدیدی که دارم به سمت اشپزخونه میرم تا برا خودم نودل درست کنم.
بعد از درست کردن نودل و خوردن غذا ضرفارو میشورم و برای اینکه حوصلم سر نره اهنگ پلی میکنم و چون به اهنگای بی تی اس علاقه دارم همراه با اهنگ میرقصم
اینقدر غرق در رقصیدن میشم که متوجه حضور برادر بزرگترم نمیشم
یهو با صداش برمیگردم
هعی کی اومدی ترسوندیم
شوگا-خواهر کوچولو تو هم مثل جیمین وقتی میرخصی غرقش میشی متوجه چیزی نمیشی!!!
چی تو گفتی جیمین؟
شوگا-اره جیمین
چرا رنگت پرید یهو و شکه شدی؟
لبخندی میزنم عا نه چیزی نیست داداشی
بشین برات غذا بیارم البته تا دست صورتتو بشوری منم اماده میکنم غذا رو
شوگا: باشه
سوشی میپزم و میزو میچینم منظر میمونم تا شوگا بیاد
با اومدنش ساعتو نگاه میکنم
امروز چرا زود اومدی؟
شوگا:تو برا کمپانی ادیشن داده بود
ا/ت:ارع چطورمگه؟
شوگا:خانومی قبول که شدی هیچ دل ی نفرو بد جور بردی
ا/ت:خب دل کیو
شوگا: جیمینو
ا/ت:و...و....وا...وا..واقعا
شوگا: چرا بال در اوری(خوب شوگا جان نزن تو ذوقش که 🥺)
فردا قراره هم بری کمپانی و هم با جیمین قرار داری
با یورا هم هماهنگ کردم بیاد پیشت باشه
ا/ت : باشه
ویو ا/ت
از شدت ذوق و خوشحالی نفهمیدم کی خوابم برد
از خواب با صدای یورا بلند شدم
یورا :سلام خانم خوابالو بلند شو
ا/ت:
از جام بلند شدم سریع ی نونی چیزی گذاشتم دهنم و به سمت کمپانی حرکت کردم
خلاصه بعد ی مدت رسیدم
رفتم که وارد کمپانی بشم یهو دیدم برقای شرکت خاموشع
لامپو روشن کردم و با تصویری که جلوم دیدم اشک تو چشمام جمع شد
اتاق رو با کلی بادکنک و ریسه تزیین کرده بودن که در همون حال چشامو بستن
و بعد اشاره ی نفر برف شادی رو سرم ریختن
که وقتی چشامو باز کردم
جلوم جیمینو دیدم که زانو زده بود و با ی حلقه طلا تو دستش ازم خواستگاری کرد و جواب مثبت دادم
این بود شروع زیبای زندگی منو جیمین
پایان...
امیدوارم خوشتون اومده باشه
نظر بدید به قعالیتم ادامه بدم یا نه ؟
اینده ای که چندان هم دور نبود نزدیکه خیلی نزدیک
چه کاری باید انجام بدم باید برای رسیدن به عشقی که سالهاست دارم چیکار کنم
از فکر کردن دست برمیدارم
به سمت دستشویی میرم
صورتمو اب میزنم و میام بیرون
با حوله صورتمو خشک میکنم
با احساس گرسنگی شدیدی که دارم به سمت اشپزخونه میرم تا برا خودم نودل درست کنم.
بعد از درست کردن نودل و خوردن غذا ضرفارو میشورم و برای اینکه حوصلم سر نره اهنگ پلی میکنم و چون به اهنگای بی تی اس علاقه دارم همراه با اهنگ میرقصم
اینقدر غرق در رقصیدن میشم که متوجه حضور برادر بزرگترم نمیشم
یهو با صداش برمیگردم
هعی کی اومدی ترسوندیم
شوگا-خواهر کوچولو تو هم مثل جیمین وقتی میرخصی غرقش میشی متوجه چیزی نمیشی!!!
چی تو گفتی جیمین؟
شوگا-اره جیمین
چرا رنگت پرید یهو و شکه شدی؟
لبخندی میزنم عا نه چیزی نیست داداشی
بشین برات غذا بیارم البته تا دست صورتتو بشوری منم اماده میکنم غذا رو
شوگا: باشه
سوشی میپزم و میزو میچینم منظر میمونم تا شوگا بیاد
با اومدنش ساعتو نگاه میکنم
امروز چرا زود اومدی؟
شوگا:تو برا کمپانی ادیشن داده بود
ا/ت:ارع چطورمگه؟
شوگا:خانومی قبول که شدی هیچ دل ی نفرو بد جور بردی
ا/ت:خب دل کیو
شوگا: جیمینو
ا/ت:و...و....وا...وا..واقعا
شوگا: چرا بال در اوری(خوب شوگا جان نزن تو ذوقش که 🥺)
فردا قراره هم بری کمپانی و هم با جیمین قرار داری
با یورا هم هماهنگ کردم بیاد پیشت باشه
ا/ت : باشه
ویو ا/ت
از شدت ذوق و خوشحالی نفهمیدم کی خوابم برد
از خواب با صدای یورا بلند شدم
یورا :سلام خانم خوابالو بلند شو
ا/ت:
از جام بلند شدم سریع ی نونی چیزی گذاشتم دهنم و به سمت کمپانی حرکت کردم
خلاصه بعد ی مدت رسیدم
رفتم که وارد کمپانی بشم یهو دیدم برقای شرکت خاموشع
لامپو روشن کردم و با تصویری که جلوم دیدم اشک تو چشمام جمع شد
اتاق رو با کلی بادکنک و ریسه تزیین کرده بودن که در همون حال چشامو بستن
و بعد اشاره ی نفر برف شادی رو سرم ریختن
که وقتی چشامو باز کردم
جلوم جیمینو دیدم که زانو زده بود و با ی حلقه طلا تو دستش ازم خواستگاری کرد و جواب مثبت دادم
این بود شروع زیبای زندگی منو جیمین
پایان...
امیدوارم خوشتون اومده باشه
نظر بدید به قعالیتم ادامه بدم یا نه ؟
۹۹۵
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.