♡pt: ³¹ ♡I never loved you
ا/ت: تیر خوردم
دکتر: پرستار برانکارد بیاررر
هوانگ: لطفا زود باشین
«دست دوتاشون خونی بود»
کوک: بدووو
دکتر: خون نیاز داره
دکتر: دختر جون
«حرفش رو قطع کرد»
ا/ت:«سرفه» **«بچها هر گروه خونی هستین همون»
هوانگ: من من هم گروه خونیم ** هستش
دکتر: سه کیسه خون میخام
هوانگ: البته
پرستار: از اینجا بیاین
(از زبان کوک)
یعنی الان خون هوانگ میره تو بدن ا/ت
ا/ت: جونگ کوک
کوک: جونمم
ا/ت: لطفا دعوا نکنین
کوک: هنوز به فکر دعوای ما هستی «عصبانی»
ا/ت: خوب
کوک:.... باشه دعوا نمیکنیم
ا/ت: ممنون.... اه دلم
دکتر: خوب بریم اتاق عمل
پرستار: چشم
ای خدا اگ ا/ت چیزیش بشه چی الان خیلی وقت نیست ک از بیمارستان برگشته
ولی واقعا ا/ت چرا خودش رو انداخت جلوی هوانگ نکنه تو رابطه جنسی از هوانگ خوشش امده
ولی من خوب *لمبه میزنم
چرا
«کوک نشست رو صندلی»
ولی من به ا/ت شلیک کردم
«بغض»
نه نه نه چرا اخه من انقدر احمقم
«گریه»
من بدون ا/ت زنده نمیمونم من تازه دارم عشق رو حس میکنم
«پنج دقیقه بعد»
هوانگ: ا/ت هنوز نیومده
کوک: هوانگ اون حرفایی که پشت گوشی زدی رو میدونی توان داره نه
هوانگ: برام مهم نیست «تکیه داد به دیوار»
کوک: تو به ا/ت دست زدی اره «مُشت کرده»
هوانگ: من باهاش س*س نکردم ولی کتکش زدم تا دلت بخواد... من خیلی احمقم که حرصم رو سر اون خالی کردم
هوانگ: هه ا/ت دوستت داره دیگ چی میخایی
کوک: چرا ا/ت خودش رو انداخت جلو
هوانگ: هه چونکه اون گفت میخواد برام....«گریه» جبران کنه
کوک: ع... عا جبران
هوانگ: هه گفت که بخاطر اینکه نداختیم بیرون و حداقل گذاشتی خونت بمونم
کوک:«اشکش سرازیر شد»
هوانک: بعد تو اشغال زن داری کوک بخدا این رو به ا/ت هم گفتم اگه نبودی من باهاش ازدواج میکردم و سعی میکردم ک خوشبختش کنم.... ولی کوک تو فقط داری باهاش خوش میگذرونی تو نباید زن داشته باشی
دکتر: ـــــــــــــ
کوک:«اشکش رو پاک کرد»
هوانگ:«اشکش رو پاک کرد»
هوانگ: اقای دکتر حالش خوبه
کوک: چی شده
دکتر: تیر رو در اوردیم ولی هنوز بی هوش هستن چون خون زیادی از دست دادن
هوانگ: خداروشکرررت
کوک: هوفففف به خیر گذشت
دکتر: ولی
دکتر: پرستار برانکارد بیاررر
هوانگ: لطفا زود باشین
«دست دوتاشون خونی بود»
کوک: بدووو
دکتر: خون نیاز داره
دکتر: دختر جون
«حرفش رو قطع کرد»
ا/ت:«سرفه» **«بچها هر گروه خونی هستین همون»
هوانگ: من من هم گروه خونیم ** هستش
دکتر: سه کیسه خون میخام
هوانگ: البته
پرستار: از اینجا بیاین
(از زبان کوک)
یعنی الان خون هوانگ میره تو بدن ا/ت
ا/ت: جونگ کوک
کوک: جونمم
ا/ت: لطفا دعوا نکنین
کوک: هنوز به فکر دعوای ما هستی «عصبانی»
ا/ت: خوب
کوک:.... باشه دعوا نمیکنیم
ا/ت: ممنون.... اه دلم
دکتر: خوب بریم اتاق عمل
پرستار: چشم
ای خدا اگ ا/ت چیزیش بشه چی الان خیلی وقت نیست ک از بیمارستان برگشته
ولی واقعا ا/ت چرا خودش رو انداخت جلوی هوانگ نکنه تو رابطه جنسی از هوانگ خوشش امده
ولی من خوب *لمبه میزنم
چرا
«کوک نشست رو صندلی»
ولی من به ا/ت شلیک کردم
«بغض»
نه نه نه چرا اخه من انقدر احمقم
«گریه»
من بدون ا/ت زنده نمیمونم من تازه دارم عشق رو حس میکنم
«پنج دقیقه بعد»
هوانگ: ا/ت هنوز نیومده
کوک: هوانگ اون حرفایی که پشت گوشی زدی رو میدونی توان داره نه
هوانگ: برام مهم نیست «تکیه داد به دیوار»
کوک: تو به ا/ت دست زدی اره «مُشت کرده»
هوانگ: من باهاش س*س نکردم ولی کتکش زدم تا دلت بخواد... من خیلی احمقم که حرصم رو سر اون خالی کردم
هوانگ: هه ا/ت دوستت داره دیگ چی میخایی
کوک: چرا ا/ت خودش رو انداخت جلو
هوانگ: هه چونکه اون گفت میخواد برام....«گریه» جبران کنه
کوک: ع... عا جبران
هوانگ: هه گفت که بخاطر اینکه نداختیم بیرون و حداقل گذاشتی خونت بمونم
کوک:«اشکش سرازیر شد»
هوانک: بعد تو اشغال زن داری کوک بخدا این رو به ا/ت هم گفتم اگه نبودی من باهاش ازدواج میکردم و سعی میکردم ک خوشبختش کنم.... ولی کوک تو فقط داری باهاش خوش میگذرونی تو نباید زن داشته باشی
دکتر: ـــــــــــــ
کوک:«اشکش رو پاک کرد»
هوانگ:«اشکش رو پاک کرد»
هوانگ: اقای دکتر حالش خوبه
کوک: چی شده
دکتر: تیر رو در اوردیم ولی هنوز بی هوش هستن چون خون زیادی از دست دادن
هوانگ: خداروشکرررت
کوک: هوفففف به خیر گذشت
دکتر: ولی
۹۶.۹k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.