دو پارتی از باجی ( پارت2 اخر)
اون شبو پیش باجی موندی و ی عبادت کوچولویی هم داشتین ی روز پیش دراکن بودی داشتین حرف میزدین که گوشیت زنگ میخوره باجی بود جواب میدی
ا/ت: الو
باجی: سلام بیب بیکاری؟
ا/ت: ارهههه
باجی: خب حاضر شو الان میام دنبالت بیای خونه من
ا/ت:باشهههه
تو حاضر شدی و اون دامن کوتاهی که باجی خودش برات خریده بود رو پوشیدی و ی کراپ تقریبا تنگ ی چند دقیقه گذشت د باجی امد دنبالت و توهم رفتی دم در
ا/ت: سلامم ببخشید دیر کردم
باجی: اشکال نداره
بعد باجی چشمش به لباست میخوره و میاد نزدیکت
باجی: اوه اوه بیبی چقدر خوشگل شدی
تا میخواست بوست کنه تو هولش میدی
ا/ت: باجی اینجا واسه این کارا مناسب نیستتت اگه دراکن ببینه
باجی میاد و گردنتو مک میزنه و میگه
باجی: خب ببینه مهم نیست چون تو الان دیگه دوست دخترمی حالا هم بیا بریم دیگه
سوار موتور باجی شدین و رفتین خونه باجی
باجی: خب الان دیگه میتونم راحت بوست کنم دیگه
ا/ت: ارهههه
باجی یهو میاد سمتت و لباتو میبوسه و محکم مک میزنه وقتی از هم جدا شدین تو گفتی
ا/ت: وایییییی باجی لبای خوشگلم کبود شددددددد باجیییی
باجی هم اروم دستشو رو لبات میکشه و اروم بوسشون میکنه
باجی: راستی یادمه گفتی از این لباسای کوتاه و تنگ بدت میاد خب چرا اینا رو پوشیدی
ا/ت: خب معلومه دیگه بخاطر تو
باجی میاد و ازت پشت بغلت میکنه و میگه
باجی: خیلی بهت میان خیلی سک*سی شدی
بعد که اینو گفت شروع کرد به لیس زدن گردنت و توهم خیلی سرخ شدیی و میخواستی ی جوری ازش جدا شی(از خدات هم باشهههه😐)
ا/ت: اممم من برم یکم خوراکی بیارم باهم بخوریم
باجی فهمید که تو داری از دستش فرار میکنی تو رفتی تو آشپزخونه باجی هم پشت سرت امد و تو داشتی خوراکی هارو میذاشتی تو ظرف که یهو یاجی براید استایل بغلت کرد و گفت
باجی: خب خب ی نفر داره از دست دوست پسرش فرار میکنه و اون ی نفر هم باید تنبیه بشه
ا/ت: نههههه ولم کننننننن
باجی تو رو برد تو حموم و لباساتو کامل در اورد لباس های خودشم در اورد
ا/ت: باجییی چیکار میکنییی
باجی: خب دارم با دوست دخترم میرم حموم
باجی رفت تو وان تورو هم بلند کرد و گذاشتت تو بغلش خب دیگه باهم حموم کردین بعد باجی نشسته بود روی مبل و تو هم تکیه داده بودی به دیوار
باجی: چرا نمیای اینجا بیا پیشم
تو رفتی سمتش و پریدی رو شکمش
باجی:هوی گفتم بشین پیشم کی گفت بشینی روم
تو چون از دستش عصبانی بودی بخاطر اینکه بردت تو حموم و..
میخواستی اذیتش کنی پس زانو هاتو فرو کردی تو شکمش
باجی: اینقدر زانوت رو فرو نکن تو شکمم
ا/ت: دارم تلافی کاری که تو حموم باهام کردی رو انجام میدم
باجی: خب خودت ی کاری میکنی که دلم میخواد باهات این کارا رو انجام بدم
چند ساعت بعد
ا/ت: باجییی با حرفات منو تحت تاثیر قرار بدهههه مخمو بزننن
باجی: که اینطور
ا/ت: لطفا لطفا
باجی:باشه هی... تو خیلی خوشگلی پوست صافت.... گونه های سرخت.. چشم هات که خیلی تکون میخورن همشون ....... دوست داشتنی ان:)
توهم سرخ شده بودی
باجی:اما جدا از هر چیزی..... چیزی که خیلی دوسش دارم... لباته:) لبات خیلی نرم و خوشمزن
تا باجی اینو گفت لباشو اروم گذاشت رو لبات و بوسید شون....
پایانننننننننننننننن (دستم جرررر خوردد)
ا/ت: الو
باجی: سلام بیب بیکاری؟
ا/ت: ارهههه
باجی: خب حاضر شو الان میام دنبالت بیای خونه من
ا/ت:باشهههه
تو حاضر شدی و اون دامن کوتاهی که باجی خودش برات خریده بود رو پوشیدی و ی کراپ تقریبا تنگ ی چند دقیقه گذشت د باجی امد دنبالت و توهم رفتی دم در
ا/ت: سلامم ببخشید دیر کردم
باجی: اشکال نداره
بعد باجی چشمش به لباست میخوره و میاد نزدیکت
باجی: اوه اوه بیبی چقدر خوشگل شدی
تا میخواست بوست کنه تو هولش میدی
ا/ت: باجی اینجا واسه این کارا مناسب نیستتت اگه دراکن ببینه
باجی میاد و گردنتو مک میزنه و میگه
باجی: خب ببینه مهم نیست چون تو الان دیگه دوست دخترمی حالا هم بیا بریم دیگه
سوار موتور باجی شدین و رفتین خونه باجی
باجی: خب الان دیگه میتونم راحت بوست کنم دیگه
ا/ت: ارهههه
باجی یهو میاد سمتت و لباتو میبوسه و محکم مک میزنه وقتی از هم جدا شدین تو گفتی
ا/ت: وایییییی باجی لبای خوشگلم کبود شددددددد باجیییی
باجی هم اروم دستشو رو لبات میکشه و اروم بوسشون میکنه
باجی: راستی یادمه گفتی از این لباسای کوتاه و تنگ بدت میاد خب چرا اینا رو پوشیدی
ا/ت: خب معلومه دیگه بخاطر تو
باجی میاد و ازت پشت بغلت میکنه و میگه
باجی: خیلی بهت میان خیلی سک*سی شدی
بعد که اینو گفت شروع کرد به لیس زدن گردنت و توهم خیلی سرخ شدیی و میخواستی ی جوری ازش جدا شی(از خدات هم باشهههه😐)
ا/ت: اممم من برم یکم خوراکی بیارم باهم بخوریم
باجی فهمید که تو داری از دستش فرار میکنی تو رفتی تو آشپزخونه باجی هم پشت سرت امد و تو داشتی خوراکی هارو میذاشتی تو ظرف که یهو یاجی براید استایل بغلت کرد و گفت
باجی: خب خب ی نفر داره از دست دوست پسرش فرار میکنه و اون ی نفر هم باید تنبیه بشه
ا/ت: نههههه ولم کننننننن
باجی تو رو برد تو حموم و لباساتو کامل در اورد لباس های خودشم در اورد
ا/ت: باجییی چیکار میکنییی
باجی: خب دارم با دوست دخترم میرم حموم
باجی رفت تو وان تورو هم بلند کرد و گذاشتت تو بغلش خب دیگه باهم حموم کردین بعد باجی نشسته بود روی مبل و تو هم تکیه داده بودی به دیوار
باجی: چرا نمیای اینجا بیا پیشم
تو رفتی سمتش و پریدی رو شکمش
باجی:هوی گفتم بشین پیشم کی گفت بشینی روم
تو چون از دستش عصبانی بودی بخاطر اینکه بردت تو حموم و..
میخواستی اذیتش کنی پس زانو هاتو فرو کردی تو شکمش
باجی: اینقدر زانوت رو فرو نکن تو شکمم
ا/ت: دارم تلافی کاری که تو حموم باهام کردی رو انجام میدم
باجی: خب خودت ی کاری میکنی که دلم میخواد باهات این کارا رو انجام بدم
چند ساعت بعد
ا/ت: باجییی با حرفات منو تحت تاثیر قرار بدهههه مخمو بزننن
باجی: که اینطور
ا/ت: لطفا لطفا
باجی:باشه هی... تو خیلی خوشگلی پوست صافت.... گونه های سرخت.. چشم هات که خیلی تکون میخورن همشون ....... دوست داشتنی ان:)
توهم سرخ شده بودی
باجی:اما جدا از هر چیزی..... چیزی که خیلی دوسش دارم... لباته:) لبات خیلی نرم و خوشمزن
تا باجی اینو گفت لباشو اروم گذاشت رو لبات و بوسید شون....
پایانننننننننننننننن (دستم جرررر خوردد)
۳۷۸
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.