•رویای شیرین •
•رویای شیرین •
پارت (۷)
جونگ کوک : آخه نداره بیا پایین و رفت
ا.ت : چرا این فقط با من اینجوری با همه خشن با من مهربون ولی مهم نیست بازم چیزی از خوشگلیش کم نمیکنه
ا.ت رفت پایین و سوار ماشین کوک شد
ا.ت : آدرس خونم...
تا اومد بقیش و بگه کوک گفت : میدونم کجاست ...
ا.ت : جانمممم؟؟
کوک: خوب تو تو شرکت من کار میکنی من وظیفه ام بدونم که آدرس خونه ی کارمندام کجاست
ا.ت : خوب پس اینطور یه سوال بپرسم؟؟
کوک : جونم .. عا یعنی بپرس
ا.ت : آقای تهیونگ دستش خوب شد؟؟
کوک : مگه دستش چی شده بود ؟؟
ا.ت : عه فکر کردم شما خبر دارید صبح گلدون شکست رفت توی دست آقای کیم
کوک : پس بزار بهش زنگ بزنم
تهیونگ : الووو ...
کوک : سلامت کو پسررر
تهیونگ : سلام حالا کارت و بگو
کوک : عه دستت خوبه ا.ت بهم گفت صبح ...
تهیونگ حرف کوک و قطع کرد و گفت : ا.ت؟؟
کوک : آره ا.ت پیش منه دارم میرسونمش خونه
تهیونگ : خنده ای کرد و گفت پس بهش بگو دستم خوبه لازم نیست نگران باشه و گوشی رو قطع کرد
کوک : قطع کرد
ا.ت : حالش خوب بود ؟؟ ( نگران )
کوک : آره حالش خوب بود
کوک : خوب مادمازل بفرمایید
ا.ت : مرسی قربان
کوک : بهم نگو قربان ( جدی)
ا.ت : ببخشید .. پس چی بگم
کوک : جونگ کوک بگی راحت ترم
ا.ت : آخه
کوک : آخه نداره
ا.ت : باشه شبتون بخیر
کوک : شب توام بخیر گوشی رو گرفتم به آدرین زنگ زدم
آدرین: اووو ببین کی زنگ زده بردارم جئون جونگ کوک
کوک : خونه ای؟؟
آدرین: آره تو چرا نیومدی ؟؟
کوک : ا.ت و رسوندم خونه اش
ویو آدرین
تهیونگ پیشم بود و داشتیم باهم صحبت میکردیم کا کوک زنگ زد روی ایفون بود که کوک گفت ا.ت و رسونده
تهیونگ : داشت انگور میخورد که پرید توی گلوش
آدرین: از روی ایفون در اورد و گفت خوب باشه داداش بیا خونه خدافظ
تهیونگ : من میرم آدرین کتشو برداشت و رفت رفت توی همون پارکی که ا.ت بهش گفت جدا شیم که دید ا.ت داره میاد سمتش تهینگ سریع کوتشو گرفت جلوی صورتش و خوابید روی صندلی
ا.ت داشت با گوشیش ور میرفت که یهو تهیونگ و دید
وایساد همونجا و تهیونگ و نگاه می کرد تهیونگ کت و کشید پایین و دید ا.ت داره نگاش میکنه سرع بلند شد و تک سرفه ای کرد ا.ت اومد نشست کنارش تهیونگ : چیکار میکنی برو دیگه ...
ا.ت : مگه اینجارو گرفتی میخوام بشینم
تهیونگ پس من میرم
ا.ت : تهیونگ ( داد)
تهیونگ : توی ذهنش گفت تهیونگ و خنده ای روی لبش اومد و خودشو جدی کرد و برگشت روبه ا.ت و گفت : تهیونگ ؟؟
ا.ت : آره تهیونگ...
تهیونگ : هنوز لجبازی رو نزاشتی کنار
ا.ت : آره نزاشتم کنار آقای کیم تو واقعا دوست داشتی از من جدا شی ؟؟
تهیونگ : چی میگی تو خودت گفتی ..
ا.ت : ساکت باش تهیونگ تو واقعا میخواستی ازم جداشی چون حتی نگفتی که چرا جداشیم
تهیونگ : پوزخندی زد و گفت تو حتی نزاشتی حرف بزنم بعد ...
پارت (۷)
جونگ کوک : آخه نداره بیا پایین و رفت
ا.ت : چرا این فقط با من اینجوری با همه خشن با من مهربون ولی مهم نیست بازم چیزی از خوشگلیش کم نمیکنه
ا.ت رفت پایین و سوار ماشین کوک شد
ا.ت : آدرس خونم...
تا اومد بقیش و بگه کوک گفت : میدونم کجاست ...
ا.ت : جانمممم؟؟
کوک: خوب تو تو شرکت من کار میکنی من وظیفه ام بدونم که آدرس خونه ی کارمندام کجاست
ا.ت : خوب پس اینطور یه سوال بپرسم؟؟
کوک : جونم .. عا یعنی بپرس
ا.ت : آقای تهیونگ دستش خوب شد؟؟
کوک : مگه دستش چی شده بود ؟؟
ا.ت : عه فکر کردم شما خبر دارید صبح گلدون شکست رفت توی دست آقای کیم
کوک : پس بزار بهش زنگ بزنم
تهیونگ : الووو ...
کوک : سلامت کو پسررر
تهیونگ : سلام حالا کارت و بگو
کوک : عه دستت خوبه ا.ت بهم گفت صبح ...
تهیونگ حرف کوک و قطع کرد و گفت : ا.ت؟؟
کوک : آره ا.ت پیش منه دارم میرسونمش خونه
تهیونگ : خنده ای کرد و گفت پس بهش بگو دستم خوبه لازم نیست نگران باشه و گوشی رو قطع کرد
کوک : قطع کرد
ا.ت : حالش خوب بود ؟؟ ( نگران )
کوک : آره حالش خوب بود
کوک : خوب مادمازل بفرمایید
ا.ت : مرسی قربان
کوک : بهم نگو قربان ( جدی)
ا.ت : ببخشید .. پس چی بگم
کوک : جونگ کوک بگی راحت ترم
ا.ت : آخه
کوک : آخه نداره
ا.ت : باشه شبتون بخیر
کوک : شب توام بخیر گوشی رو گرفتم به آدرین زنگ زدم
آدرین: اووو ببین کی زنگ زده بردارم جئون جونگ کوک
کوک : خونه ای؟؟
آدرین: آره تو چرا نیومدی ؟؟
کوک : ا.ت و رسوندم خونه اش
ویو آدرین
تهیونگ پیشم بود و داشتیم باهم صحبت میکردیم کا کوک زنگ زد روی ایفون بود که کوک گفت ا.ت و رسونده
تهیونگ : داشت انگور میخورد که پرید توی گلوش
آدرین: از روی ایفون در اورد و گفت خوب باشه داداش بیا خونه خدافظ
تهیونگ : من میرم آدرین کتشو برداشت و رفت رفت توی همون پارکی که ا.ت بهش گفت جدا شیم که دید ا.ت داره میاد سمتش تهینگ سریع کوتشو گرفت جلوی صورتش و خوابید روی صندلی
ا.ت داشت با گوشیش ور میرفت که یهو تهیونگ و دید
وایساد همونجا و تهیونگ و نگاه می کرد تهیونگ کت و کشید پایین و دید ا.ت داره نگاش میکنه سرع بلند شد و تک سرفه ای کرد ا.ت اومد نشست کنارش تهیونگ : چیکار میکنی برو دیگه ...
ا.ت : مگه اینجارو گرفتی میخوام بشینم
تهیونگ پس من میرم
ا.ت : تهیونگ ( داد)
تهیونگ : توی ذهنش گفت تهیونگ و خنده ای روی لبش اومد و خودشو جدی کرد و برگشت روبه ا.ت و گفت : تهیونگ ؟؟
ا.ت : آره تهیونگ...
تهیونگ : هنوز لجبازی رو نزاشتی کنار
ا.ت : آره نزاشتم کنار آقای کیم تو واقعا دوست داشتی از من جدا شی ؟؟
تهیونگ : چی میگی تو خودت گفتی ..
ا.ت : ساکت باش تهیونگ تو واقعا میخواستی ازم جداشی چون حتی نگفتی که چرا جداشیم
تهیونگ : پوزخندی زد و گفت تو حتی نزاشتی حرف بزنم بعد ...
۱.۵k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.