"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
🎁پارت 66🎁
ویو ا/ت
خلاصه حتی باهاشونم دعوا هم کردم.
بیخی مهم نیست.
از ماشینن پیاده شدیم پدر و مادر رو دیدمو دویدم سمتشون بغلشون کردم و بعد رفتیم داخل.
گشنم بود
رفتیم سر میز شام.همین که خدمتکار غذا رو اورد از بوش حالم بهم خوردو سریع رفتم توی دستشویی بالا اوردم.
مادر نگران اومد پیشم جونگکوک هم اومد.
همینجوری بالا میاوردمو سرفه میکردم.
وقتی به خودم اومدمو یکم بهتر شدم تمام اتفاقات رو کنار هم چنیدم.دیر از خواب بیدار شدن، پریود نشدنم، بالا اوردن بخاطر بوی غذا، زیاد هنس کردن چیزی و...
ا/ت: وایستا ببینم ن.نکنه م.من..من..
م/کوک: تو چی عزیزم؟*نگران*
نگاش کردم
ا/ت: فکنم مسموم شدم همین*لبخند ضایع*
کوک: مطمئنی؟میخوای بریم دک..
ا/ت: نه نههه
ا/ت: خوبم.چیزی نیست فقط قکنم مسموم شدم همین*لبخند زورکی*
کوک: باشه
پ/کوک: ا/ت برو یکم استراحت کن صبح هم احتیاج نیست زود بریم بعد از صبحونه میریم
کوک و م/کوک و ا/ت: باشه
رفتم توی یکی از اتاقا.چرا از اول متوجه نشده بودم.هعییی الان چجوری بگم بهشون؟
اگر بفهمن فکر میکنن بچه ی یکی دیگست.باید به جونگکوک بگم...
ا/ت: اره درسته باید به جونگکوک بگم
کوک: چیو باید بهم بگی؟*منگی*
ا/ت: خ.خبـ...چیزه جونگکوک
کوک: بله؟
ا/ت: من فکر کنم حامله ام*اروم*
کوک: شوخیه خوبی بود
ا/ت: شوخی نبود*جدی*
ا/ت: من حامله ام
کوک: چی؟*تعجب*
ا/ت: همون که شنیدی*رفت روی تخت دراز کشید*
ادامه دارد...
🎁پارت 66🎁
ویو ا/ت
خلاصه حتی باهاشونم دعوا هم کردم.
بیخی مهم نیست.
از ماشینن پیاده شدیم پدر و مادر رو دیدمو دویدم سمتشون بغلشون کردم و بعد رفتیم داخل.
گشنم بود
رفتیم سر میز شام.همین که خدمتکار غذا رو اورد از بوش حالم بهم خوردو سریع رفتم توی دستشویی بالا اوردم.
مادر نگران اومد پیشم جونگکوک هم اومد.
همینجوری بالا میاوردمو سرفه میکردم.
وقتی به خودم اومدمو یکم بهتر شدم تمام اتفاقات رو کنار هم چنیدم.دیر از خواب بیدار شدن، پریود نشدنم، بالا اوردن بخاطر بوی غذا، زیاد هنس کردن چیزی و...
ا/ت: وایستا ببینم ن.نکنه م.من..من..
م/کوک: تو چی عزیزم؟*نگران*
نگاش کردم
ا/ت: فکنم مسموم شدم همین*لبخند ضایع*
کوک: مطمئنی؟میخوای بریم دک..
ا/ت: نه نههه
ا/ت: خوبم.چیزی نیست فقط قکنم مسموم شدم همین*لبخند زورکی*
کوک: باشه
پ/کوک: ا/ت برو یکم استراحت کن صبح هم احتیاج نیست زود بریم بعد از صبحونه میریم
کوک و م/کوک و ا/ت: باشه
رفتم توی یکی از اتاقا.چرا از اول متوجه نشده بودم.هعییی الان چجوری بگم بهشون؟
اگر بفهمن فکر میکنن بچه ی یکی دیگست.باید به جونگکوک بگم...
ا/ت: اره درسته باید به جونگکوک بگم
کوک: چیو باید بهم بگی؟*منگی*
ا/ت: خ.خبـ...چیزه جونگکوک
کوک: بله؟
ا/ت: من فکر کنم حامله ام*اروم*
کوک: شوخیه خوبی بود
ا/ت: شوخی نبود*جدی*
ا/ت: من حامله ام
کوک: چی؟*تعجب*
ا/ت: همون که شنیدی*رفت روی تخت دراز کشید*
ادامه دارد...
۲.۷k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.