چهل و یکم

بعدش باهم راه افتادن سمت سوپر مارکت

کوک ـ سویونگ غیر از پاستیل شکری چیزی نمی خوای

سویونگ ـ چرا می خوام

کوک ـ چی

سویونگ ـ پاستیل ژله ای

کوک ـ خوب دیگه چی می خوای

سویونک ـ خوب من ابمیوه ی توت فرنگی می خوام با موچی

کوک ـ دیگه چی می خوای

سویونگ ـ بزار فکر کنم .......

هیچی

کوک ـ پس من همینا رو می خرم میام

سویونگ ـ بدو سری بدو که خیلی گشنمه

بعدش کوک رفت و چیز هایی که سویونگ می خواست رو خرید و برای خودش یه چای سرد خرید
بعدش نشستن و باهم خورد

سویونگ ـ فکر کنم بچه دختر باشه

کوک ـ از کجا می دونی

سویونگ ـ اخه هوس چیز های شیرین می کنم یه جا خوندم زمانی که زن باردار هوس چیز های شیرین می کنه بچش دختره

کوک ـ وای خدا من قربون این زن کتاب خونم بشم من

سویونگ ـ خوب بیا بریم

کوک ـ کی خوردی

سویونگ ـ الا

کوک ـ می گم سویونگ تونجایی که اینا رو خوردی چیزی راجب به اینکه اگه زن باردار خیلی سری غذاش رو می خوره یعنی چی

سویونگ ـ بله نوشته بود گفته بود که یعنی شوهرش خره

کوک ـ با من شوخی نکن حقیقت رو بگو

سویونگ ـ تو چی برای خودت می گی اصلا کی گفته من سری غذا می خورم

کوک ـ اها پس من توی یه ثانیه یه میز رو خوردم

سویونگ ـ من چه بدونم خودت برو تحقیق کن

کوک ـ باشه

سویونگ ـ چی باشه