وقتی عضو نهمی و هر دوشون...p1
وقتی عضو نهمی و هر دوشون...p1
#سونگمین #لینو #درخواستی #استری_کیدز
اروم و اهسته داشتی روی چمن های سرسبز زیرِ پات قدم برمیداشتی، یک قدم،دو قدم،سه قدم!
با لبخند پررنگی به اسمان ابیِ تمیز و همینطور زیبا نگاه میکردی
سرت را پایین هدایت کردی به قدم زدن های خودت نگاه میکردی
بعد از یک ماه تونسته بودید به یک سفر ۹ نفره برید
تنها توی جنگل سرسبز و ساکت برای خودت داشتی قدم میزدی هر قدمی که برمیداشتی بیشتر ریشه فکرات رشد میکرد!
بابت حرفی که سونگمین بهت زده بود هنوزم توی شوک بودی ... صداش .. حرفاش هنوزم توی نغزت اکو میشد!
حرف های دیشبش توی ماشین بدجوری درگیرت کرده بود،از حسی که بهت داشت مطمئن نبودی..شما دونفر زیاد باهمدیگه همکلام نمیشدین و این تعجب اور بود ..چهرت تغییر کرد حالا اون چهره خندون اخم داشت
به سمت سنگ های بزرگ رفتی و روی یکی از ان ها نشستی
به منظره زیبا و سرسبزت نگاه میکردی
= چرا..بین این همه ادم من؟
بدون هیچ تردیدی اروم گفتی ، نمیدونستی بهش چی بگی..اینکه قبولش کنی؟ یا نه؟
سرت را پایین انداختی و به پاهای برهنهُ همینطور سفیدت خیره شدی
اما کمی نگذشت که پاهای یک نفر رو هم ببینی تعجب کردی و زود سرت را بالا اوردی با دیدن مینهو که روبه روت ایستاده زود گفتی: اوه..لینو شی
×از صبح دنبالتم دختر
=چیزی شده؟
چند قدم نزدیک شد و روی زانو هاش خم شد،قدش تا سینه هات بود بخاطر همین مجبور شدی سرت را خم کنی و بهش نگاه کنی دست های لاغرت را توی دست های بزرگش قرار داد
×ا/ت...من باید یچیزیو بهت بگم!
=چی؟
سرش را پایین انداخت
× من..من..دوستت دارم!
مثل دیشب دوباره به شوک رفتی..الان بیشتر از قبل ذهنت مشغول شد!
سرش را بالا اورد و به تو نگاه کرد
×..از وقتی که عضوی از ما شدی..من..م..
= .. واقعا فکر کردین من خیلی سادم؟! واقعا ؟
از حرقت تعجب کرد زود گفت
×منظورت چیه ا/ت؟!
خنده مسخره امیزی کردی
= هه..دیشب سونگمین الانم تو! .. واقعا بازی با احساساتم براتون لذت بخشه!؟
از نظر تو اعتراف این دوتا برات یک شوخی بودند..اما این جور نبود!
دستات را از دست های لینو کشیدی بیرون و از سرجات بلند شدی
لینو به سنگ خیره شده بود..هظم این حرف براش سخت بود!
با عصبانیت به پشتت برگشتی که با دیدن سونگمین با اخم کل خشمت از بین رفت !
_ واقعا فکر میکنی احساساتم الکیه؟!
=سو..ن..گ..مین ( لکنت)
با قرار گرفتن صدای لینو نگاهتو دادی بهش
× هه..مطمئنی..*از زانو هاش بلند شد،و به سونگمین خیره شد* ا/ت تورو انتخاب میکنه؟!
باور این موضوع سخت بود
_ .. خودت چی؟!
=پسرا..لطفا..بسه..
سونگمین نگاهشو داد به تو
_خودت بگو ا/ت کدوم یکی از مارو انتخاب میکنی؟!
#سونگمین #لینو #درخواستی #استری_کیدز
اروم و اهسته داشتی روی چمن های سرسبز زیرِ پات قدم برمیداشتی، یک قدم،دو قدم،سه قدم!
با لبخند پررنگی به اسمان ابیِ تمیز و همینطور زیبا نگاه میکردی
سرت را پایین هدایت کردی به قدم زدن های خودت نگاه میکردی
بعد از یک ماه تونسته بودید به یک سفر ۹ نفره برید
تنها توی جنگل سرسبز و ساکت برای خودت داشتی قدم میزدی هر قدمی که برمیداشتی بیشتر ریشه فکرات رشد میکرد!
بابت حرفی که سونگمین بهت زده بود هنوزم توی شوک بودی ... صداش .. حرفاش هنوزم توی نغزت اکو میشد!
حرف های دیشبش توی ماشین بدجوری درگیرت کرده بود،از حسی که بهت داشت مطمئن نبودی..شما دونفر زیاد باهمدیگه همکلام نمیشدین و این تعجب اور بود ..چهرت تغییر کرد حالا اون چهره خندون اخم داشت
به سمت سنگ های بزرگ رفتی و روی یکی از ان ها نشستی
به منظره زیبا و سرسبزت نگاه میکردی
= چرا..بین این همه ادم من؟
بدون هیچ تردیدی اروم گفتی ، نمیدونستی بهش چی بگی..اینکه قبولش کنی؟ یا نه؟
سرت را پایین انداختی و به پاهای برهنهُ همینطور سفیدت خیره شدی
اما کمی نگذشت که پاهای یک نفر رو هم ببینی تعجب کردی و زود سرت را بالا اوردی با دیدن مینهو که روبه روت ایستاده زود گفتی: اوه..لینو شی
×از صبح دنبالتم دختر
=چیزی شده؟
چند قدم نزدیک شد و روی زانو هاش خم شد،قدش تا سینه هات بود بخاطر همین مجبور شدی سرت را خم کنی و بهش نگاه کنی دست های لاغرت را توی دست های بزرگش قرار داد
×ا/ت...من باید یچیزیو بهت بگم!
=چی؟
سرش را پایین انداخت
× من..من..دوستت دارم!
مثل دیشب دوباره به شوک رفتی..الان بیشتر از قبل ذهنت مشغول شد!
سرش را بالا اورد و به تو نگاه کرد
×..از وقتی که عضوی از ما شدی..من..م..
= .. واقعا فکر کردین من خیلی سادم؟! واقعا ؟
از حرقت تعجب کرد زود گفت
×منظورت چیه ا/ت؟!
خنده مسخره امیزی کردی
= هه..دیشب سونگمین الانم تو! .. واقعا بازی با احساساتم براتون لذت بخشه!؟
از نظر تو اعتراف این دوتا برات یک شوخی بودند..اما این جور نبود!
دستات را از دست های لینو کشیدی بیرون و از سرجات بلند شدی
لینو به سنگ خیره شده بود..هظم این حرف براش سخت بود!
با عصبانیت به پشتت برگشتی که با دیدن سونگمین با اخم کل خشمت از بین رفت !
_ واقعا فکر میکنی احساساتم الکیه؟!
=سو..ن..گ..مین ( لکنت)
با قرار گرفتن صدای لینو نگاهتو دادی بهش
× هه..مطمئنی..*از زانو هاش بلند شد،و به سونگمین خیره شد* ا/ت تورو انتخاب میکنه؟!
باور این موضوع سخت بود
_ .. خودت چی؟!
=پسرا..لطفا..بسه..
سونگمین نگاهشو داد به تو
_خودت بگو ا/ت کدوم یکی از مارو انتخاب میکنی؟!
۱۰.۹k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.