PART ❶❾
༒•My love•༒
جین: الان زمان مناسبی نیست هرچی باشه اون حاملس و هر شوکی که بهش وارد شه جدا از بچه داخل شکمش برای خودش خیلی خطرناکه .
راوی: نامجون نفسشو با حرص داد بیرون و روبه جین گفت.
نامجون: تنهام بزار
جین: میدونم ناراحتی ولی..
نامجون: تنهام بزار
جین ویو: از اتاقش اومدم بیرون ، خیلی برای نامی ناراحتم اون بعد از رفتن ا/ت خیلی داره به خودش سختی میده و این اذیتم میکنه هرچی باشه اون یکی از بهترین دوستامه من نمیخوام شاهد عذاب کشیدنش باشم.
هر اتفاقی که الان داره میوفته تقصیر جیمینه.
جین: جیمین تو کاری کردی که دوستیمون از هم به پاچه.
از پله ها پایین اومدم و رفتم پیش یونگی و هوسوک.
جیهوپ: گفتی بهش؟
جین: اوهوم.
یونگی: خب؟
جین: خیلی بهم ریخت
جیهوپ: جیمین ، جیمین ببین چیکار کردی آخهه
یونگی: آروم باش ، الان نامجون صداتو میشنوه
جیهوپ: اوکی
جین: بنظرتون چیکار کنیم که از این وضعیت در بیاد
یونگی: شاید این چیزی که میگم یکم مزخرف به نظر بیاد ولی...
جیهوپ: ولی؟
یونگی: باید به ا/ت بگیم که نامی حالش خیلی بده ، بیاد تا نامجون ا/تو ببینه.
جین: اگه جیمین بفهمه شر میشه.
یونگی: جیمین با نامجون مشکل داره نه با ما که ، ما هنوز باهاش دوستیم ، پس به نظرم اگه بریم خونش چیزی نمیشه.
جیهوپ: به امتحانش می ارزه
جین: اوکی
............
صبح.....
جیمین ویو: از خواب بیدار شدم که دیدم ا/ت هنوز خوابه.
موهاشو دادم پشت گوشش و پیشونیشو بوس کردم.
من هر روز بیشتر عاشقش میشم ولی اون یه حس عادی به من داره. این یوم اذیتم میکنه ولی مهم اینکه ا/ت مال منه.
بعد از یکم ور رفتن با ا/ت چشماشو باز کرد.
جیمین: سلام (:
ا/ت: سلام ، صبح بخیر.
جیمین: خوبی؟
ا/ت: اوهوم
راوی: جیمین دستشو گذاشت رو دل ا/ت و گفت
جیمین: فسقلی حالش چطوره.
ا/ت: *لبخند* عالی.
ا/ت ویو: الان ۱ ماهه که حاملم و از وقتی که حامله شدم جیمین خیلی مراقبمه.
داشتیم باهم صحبت میکردیم که یهو شکمم صدای قار و قور داد.
جیمین: خانمم گشنشه
ا/ت: اوهوم😊😂
جیمین: پس پاشو بریم صبونه بخوريم
•ادامه دارد•
▪︎عشق من▪︎
جین: الان زمان مناسبی نیست هرچی باشه اون حاملس و هر شوکی که بهش وارد شه جدا از بچه داخل شکمش برای خودش خیلی خطرناکه .
راوی: نامجون نفسشو با حرص داد بیرون و روبه جین گفت.
نامجون: تنهام بزار
جین: میدونم ناراحتی ولی..
نامجون: تنهام بزار
جین ویو: از اتاقش اومدم بیرون ، خیلی برای نامی ناراحتم اون بعد از رفتن ا/ت خیلی داره به خودش سختی میده و این اذیتم میکنه هرچی باشه اون یکی از بهترین دوستامه من نمیخوام شاهد عذاب کشیدنش باشم.
هر اتفاقی که الان داره میوفته تقصیر جیمینه.
جین: جیمین تو کاری کردی که دوستیمون از هم به پاچه.
از پله ها پایین اومدم و رفتم پیش یونگی و هوسوک.
جیهوپ: گفتی بهش؟
جین: اوهوم.
یونگی: خب؟
جین: خیلی بهم ریخت
جیهوپ: جیمین ، جیمین ببین چیکار کردی آخهه
یونگی: آروم باش ، الان نامجون صداتو میشنوه
جیهوپ: اوکی
جین: بنظرتون چیکار کنیم که از این وضعیت در بیاد
یونگی: شاید این چیزی که میگم یکم مزخرف به نظر بیاد ولی...
جیهوپ: ولی؟
یونگی: باید به ا/ت بگیم که نامی حالش خیلی بده ، بیاد تا نامجون ا/تو ببینه.
جین: اگه جیمین بفهمه شر میشه.
یونگی: جیمین با نامجون مشکل داره نه با ما که ، ما هنوز باهاش دوستیم ، پس به نظرم اگه بریم خونش چیزی نمیشه.
جیهوپ: به امتحانش می ارزه
جین: اوکی
............
صبح.....
جیمین ویو: از خواب بیدار شدم که دیدم ا/ت هنوز خوابه.
موهاشو دادم پشت گوشش و پیشونیشو بوس کردم.
من هر روز بیشتر عاشقش میشم ولی اون یه حس عادی به من داره. این یوم اذیتم میکنه ولی مهم اینکه ا/ت مال منه.
بعد از یکم ور رفتن با ا/ت چشماشو باز کرد.
جیمین: سلام (:
ا/ت: سلام ، صبح بخیر.
جیمین: خوبی؟
ا/ت: اوهوم
راوی: جیمین دستشو گذاشت رو دل ا/ت و گفت
جیمین: فسقلی حالش چطوره.
ا/ت: *لبخند* عالی.
ا/ت ویو: الان ۱ ماهه که حاملم و از وقتی که حامله شدم جیمین خیلی مراقبمه.
داشتیم باهم صحبت میکردیم که یهو شکمم صدای قار و قور داد.
جیمین: خانمم گشنشه
ا/ت: اوهوم😊😂
جیمین: پس پاشو بریم صبونه بخوريم
•ادامه دارد•
▪︎عشق من▪︎
۲۵.۸k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.