یادمه یه روز که از خواب پا شدم فهمیدم یه تار موی سفید توو
یادمه یه روز که از خواب پا شدم فهمیدم یه تار موی سفید توو سرم در اومده.عصرش که با هم بودیم و تو داشتی طبق معمول با چشمات چشمامو اذیت می کردی با خنده گفتم:تو چی از جون من میخوای!؟نگا موهام داره سفید میشه از دستت!
از اون روز به بعد جات هم توو دلم بود هم روو سرم!هر وقت دلتنگت می شدم میرفتم جلوی آینه و زل می زدم به اون یه تار موی سفید...!
روزا و شب گذشتن و من گمت کردم.اما هنوز اون یه تار مو وسط سرمه!هر روز که از خواب پا میشم قبل از اینکه جلوی آینه برم دعا می کنم تار موی سفید جدیدی اضافه نشده باشه!می ترسم.خیلی می ترسم.میترسم موهام سفید شه اونجا هم گمت کنم...!
از اون روز به بعد جات هم توو دلم بود هم روو سرم!هر وقت دلتنگت می شدم میرفتم جلوی آینه و زل می زدم به اون یه تار موی سفید...!
روزا و شب گذشتن و من گمت کردم.اما هنوز اون یه تار مو وسط سرمه!هر روز که از خواب پا میشم قبل از اینکه جلوی آینه برم دعا می کنم تار موی سفید جدیدی اضافه نشده باشه!می ترسم.خیلی می ترسم.میترسم موهام سفید شه اونجا هم گمت کنم...!
۵.۶k
۱۰ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.