عه دستم خورد
فیک:black fate2
پارت7
لیدون:و اون کیه
سونهی: پسرت..
=همه توی شوک بودن..چرا دروغ که این برنامه ی سونهی و لیدون بود
و چیزی بود که سوهو بهش فکر کرده که...یونجون بهترینه برای انیش و مطمئن بود که اگه انیش و یونجون ازدواج کنن دی بین تمام خاندان ها
قابل احترام میشن ،دوتا همسر بین خاندان چوی و یانگ این دو خاندان بزرگترین خاندان ها بودن و این بهترین کار برای هردو خاندان بود
یوری: میشه...وله اگه انیش راضی نشه
اونهی: راضی میشه فک کنم الان از فلیکس متنفر شده
سوهو:..لیدون مبارکه...
=لیدون که هم شوک شد و هم خوشحال...به نقشش رسیده بود...پسرش عاشق اون دختر شده بود و حالا که سوهو پیشنهاد کرده بود کار راحت تر میشد و اون پیر مرد و انیش رو نمیبرد ،
فقط خودش از تفکرای اون خرف خبر داشت
لیدون: خب مبارکه داداش...
سوهو: دیگه باید انیش رو راضی,کنم...
.
.
.
.
felix:
وویونگ: اومدم کاری داشتی...
=یه هفته بود وویونگ اومده بود و خیلی حرف زده بودن وویونگ دوست پسر سان بود وکیل بود، توی خاندان لی و گزارشگر مخفیه فلیکس
فلیکس: باید یه کاری کنیم
=وویونگ رفت و کنار پسر نشست
وویونگ: چه کاری
فلیکس: دارم...دیوونه میشم..پدرم گیر داده که با سوزی ازدواج کنم..نمیتونم برگردم کره انیش و ندارم
وویونگ: خودت میدونی با سوزی ازدواج نکنی چه اتفاقی میوفته
باید با سوزی ازدواج کنی تا برگردی کره و انیشم...نمیدونم
فلیکس: من بدون انیش نمیتونم...
وویونگ: این بهترین کاره...
فلیکس: دوسش دارم من عاشقشم
وویونگ: فلیکس اون فراموشت میکنه یادت نره چطور تنهاش گذاشتی
فلیکس: میدونم...چیکار کردم و نباید انتظار داشته باشم...
وویونگ: خوبه میدونی
فلیکس: ولی یه روش خوب پیدا کردم انتقام بگیرم
وویونگ: چطور؟
فلیکس: باند مافیایی خودمو میسازم...
وویونگ: چی....
فلیکس: اینطوری بهترین انتقامه با سونهی حرف زدم فک میکنی طرف بابامه اون فقط,دنبال پوله...و الان قراره بابانو نابود کنم میندازمش زندان و تمام واقعیت هارو...میدونم...فک میکنی قضیه دشمنی ته یانگ و سوهو پدراشونه...نه...یه چیزی این بینه که باید بدونم
ادامه دارد.
سلام خوشگلای مامی چطورید نظرتون رو ببینم بنظرتون دلیل دشمنیه ته یانگ و سوهو چیه ؟
راستی اصلا این فیک رو میخونید یا نه
امتحاناتم شروع شده خوب درس بخونید و مراقب باشید و تلاش تون رو بکنید 🫂🌊
پارت7
لیدون:و اون کیه
سونهی: پسرت..
=همه توی شوک بودن..چرا دروغ که این برنامه ی سونهی و لیدون بود
و چیزی بود که سوهو بهش فکر کرده که...یونجون بهترینه برای انیش و مطمئن بود که اگه انیش و یونجون ازدواج کنن دی بین تمام خاندان ها
قابل احترام میشن ،دوتا همسر بین خاندان چوی و یانگ این دو خاندان بزرگترین خاندان ها بودن و این بهترین کار برای هردو خاندان بود
یوری: میشه...وله اگه انیش راضی نشه
اونهی: راضی میشه فک کنم الان از فلیکس متنفر شده
سوهو:..لیدون مبارکه...
=لیدون که هم شوک شد و هم خوشحال...به نقشش رسیده بود...پسرش عاشق اون دختر شده بود و حالا که سوهو پیشنهاد کرده بود کار راحت تر میشد و اون پیر مرد و انیش رو نمیبرد ،
فقط خودش از تفکرای اون خرف خبر داشت
لیدون: خب مبارکه داداش...
سوهو: دیگه باید انیش رو راضی,کنم...
.
.
.
.
felix:
وویونگ: اومدم کاری داشتی...
=یه هفته بود وویونگ اومده بود و خیلی حرف زده بودن وویونگ دوست پسر سان بود وکیل بود، توی خاندان لی و گزارشگر مخفیه فلیکس
فلیکس: باید یه کاری کنیم
=وویونگ رفت و کنار پسر نشست
وویونگ: چه کاری
فلیکس: دارم...دیوونه میشم..پدرم گیر داده که با سوزی ازدواج کنم..نمیتونم برگردم کره انیش و ندارم
وویونگ: خودت میدونی با سوزی ازدواج نکنی چه اتفاقی میوفته
باید با سوزی ازدواج کنی تا برگردی کره و انیشم...نمیدونم
فلیکس: من بدون انیش نمیتونم...
وویونگ: این بهترین کاره...
فلیکس: دوسش دارم من عاشقشم
وویونگ: فلیکس اون فراموشت میکنه یادت نره چطور تنهاش گذاشتی
فلیکس: میدونم...چیکار کردم و نباید انتظار داشته باشم...
وویونگ: خوبه میدونی
فلیکس: ولی یه روش خوب پیدا کردم انتقام بگیرم
وویونگ: چطور؟
فلیکس: باند مافیایی خودمو میسازم...
وویونگ: چی....
فلیکس: اینطوری بهترین انتقامه با سونهی حرف زدم فک میکنی طرف بابامه اون فقط,دنبال پوله...و الان قراره بابانو نابود کنم میندازمش زندان و تمام واقعیت هارو...میدونم...فک میکنی قضیه دشمنی ته یانگ و سوهو پدراشونه...نه...یه چیزی این بینه که باید بدونم
ادامه دارد.
سلام خوشگلای مامی چطورید نظرتون رو ببینم بنظرتون دلیل دشمنیه ته یانگ و سوهو چیه ؟
راستی اصلا این فیک رو میخونید یا نه
امتحاناتم شروع شده خوب درس بخونید و مراقب باشید و تلاش تون رو بکنید 🫂🌊
۵۰۲
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.