پارت۱۷
ویو سومی
جان: میدونم میخوای برگردی پیش شوگا پس برات بلیط گرفتم فردا میتونی بری و اینکه اینم گوشیت هر وقت رسیدی روشنش کن خودشون میان پیدات میکنن
+ممنون
گوشی و از دستش گرفتم
+میشه یه سوالی بپرسم
جان:بپرس
+چرا منو دزدیدی ولی حالا میخوای منو برگردونی
جان: چون فکر میکردم تو هم توی این چند سال منو دوست داشتی و تو رو دزدیدم ولی الان که میبینم تو شوگا رو بیشتر از من دوست داری و من خوشحالی تو رو میخوام حتی اگه خودم آسیب ببینم برای همین میخوام بری پیش کسی که دوسش داری ولی بدون هروقت خواستی من هستم
+ببخشید که دارم قلبت و میشکنم تو واقعا آدم خیلی خوبی هستی
جان:اشکالی نداره استراحت کن
+انقدر استراحت کردم حوصلم سر رفت
جان:بازم باید استراحت کنی مگه اون وروجک و یادت رفته
+راست میگی باشه پس بهتره من الان بخوابم
جان: منم میرم بیرون اگه چیزی خواستی صدام کن
+باشه
بعد از اینکه از اتاق خارج شد پتو رو روی خودم کشیدم و به خواب فرو رفتم
پرش زمانی ۸ صبح
از خواب بیدار شدم لباسم و عوض کردم آبی به صورتم زدم یکم آرایش کردم و به سمت فرودگاه حرکت کردم چون لباسهای زیادی نداشتم پس فقط اون لباسی که پوشیده بودم و با خودم بردم وارد فرودگاه شدم و بعد از اینکه از جان خداحافظی کردم سوار هواپیما شدم بعد از اینکه رسیدم گوشیم و روشن کردم و......
ویو نامجون
یونگی هنوز خواب بود چون قرصی که بهش دادم قوی بود داشتم دنباله سیگنال گوشی سومی میگشتم که دیدم داره از فروشگاه سیگنال میده چون یونگی حالش بد بود پس خودم راننده و برداشتم و به سمت فرودگاه رفتم وقتی رسیدم دیدم سومی توی پارک کنار فرودگاه نشسته به سمتش رفتم که
نامجون:حالت خوبه میدونی چقدر نگران شدیم
+آره حالم خوبه ولی یونگی کجاست
نامجون:میخواست بیاد دنبالت که بهش قرص دادم راستی توی کدوم کشور بودی
+فرانسه یعنی الان یونگی خوابه
نامجون:آره بیا سوار شو بریم خونه از دیروز انقد نگران بود بزور جلوش و گرفتم نیاد دنبالت
سوار ماشین شدم .........یعنی به یونگی بگم که حامی...له ام یا صبر کنم بعدن بهش بگم داشتم فکر میکردم که
نامجون:رسیدیم
از ماشین پیاده شودم و به سمت اتاق یونگی رفتم وقتی در و باز کردم خواب بود به سمتش رفتم و کنار تخت نشستم موهای که روی صورتش بود و کنار زدم و به صورت خوشگله اش نگاه کردم آروم دستم و روی موهاش میکشیدم و کنارش دراز کشیدم و خوابم برد
ویو یونگی
..........
ادامه دارد
جان: میدونم میخوای برگردی پیش شوگا پس برات بلیط گرفتم فردا میتونی بری و اینکه اینم گوشیت هر وقت رسیدی روشنش کن خودشون میان پیدات میکنن
+ممنون
گوشی و از دستش گرفتم
+میشه یه سوالی بپرسم
جان:بپرس
+چرا منو دزدیدی ولی حالا میخوای منو برگردونی
جان: چون فکر میکردم تو هم توی این چند سال منو دوست داشتی و تو رو دزدیدم ولی الان که میبینم تو شوگا رو بیشتر از من دوست داری و من خوشحالی تو رو میخوام حتی اگه خودم آسیب ببینم برای همین میخوام بری پیش کسی که دوسش داری ولی بدون هروقت خواستی من هستم
+ببخشید که دارم قلبت و میشکنم تو واقعا آدم خیلی خوبی هستی
جان:اشکالی نداره استراحت کن
+انقدر استراحت کردم حوصلم سر رفت
جان:بازم باید استراحت کنی مگه اون وروجک و یادت رفته
+راست میگی باشه پس بهتره من الان بخوابم
جان: منم میرم بیرون اگه چیزی خواستی صدام کن
+باشه
بعد از اینکه از اتاق خارج شد پتو رو روی خودم کشیدم و به خواب فرو رفتم
پرش زمانی ۸ صبح
از خواب بیدار شدم لباسم و عوض کردم آبی به صورتم زدم یکم آرایش کردم و به سمت فرودگاه حرکت کردم چون لباسهای زیادی نداشتم پس فقط اون لباسی که پوشیده بودم و با خودم بردم وارد فرودگاه شدم و بعد از اینکه از جان خداحافظی کردم سوار هواپیما شدم بعد از اینکه رسیدم گوشیم و روشن کردم و......
ویو نامجون
یونگی هنوز خواب بود چون قرصی که بهش دادم قوی بود داشتم دنباله سیگنال گوشی سومی میگشتم که دیدم داره از فروشگاه سیگنال میده چون یونگی حالش بد بود پس خودم راننده و برداشتم و به سمت فرودگاه رفتم وقتی رسیدم دیدم سومی توی پارک کنار فرودگاه نشسته به سمتش رفتم که
نامجون:حالت خوبه میدونی چقدر نگران شدیم
+آره حالم خوبه ولی یونگی کجاست
نامجون:میخواست بیاد دنبالت که بهش قرص دادم راستی توی کدوم کشور بودی
+فرانسه یعنی الان یونگی خوابه
نامجون:آره بیا سوار شو بریم خونه از دیروز انقد نگران بود بزور جلوش و گرفتم نیاد دنبالت
سوار ماشین شدم .........یعنی به یونگی بگم که حامی...له ام یا صبر کنم بعدن بهش بگم داشتم فکر میکردم که
نامجون:رسیدیم
از ماشین پیاده شودم و به سمت اتاق یونگی رفتم وقتی در و باز کردم خواب بود به سمتش رفتم و کنار تخت نشستم موهای که روی صورتش بود و کنار زدم و به صورت خوشگله اش نگاه کردم آروم دستم و روی موهاش میکشیدم و کنارش دراز کشیدم و خوابم برد
ویو یونگی
..........
ادامه دارد
۳.۰k
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.