(تکپارتیه کوکی)رقصیدن با تو...
میتونستی نگاه های سنگینی رو روی خودتون حس کنی....مجبور بودید تمام اون کوچه ی خلوت و تاریک رو تا آخر برید کوچه ای که بعید میدونستی تموم بشه با صدای کشیده شدن ماشه سرجات ایستادی.....اونا اونجا بودن با گفتن یه کلمه ی لعنت بهش به جئون جونگ کوک رئیسی که بیشتر از همه ی کارمنداش به تو اطمینان داشت نگاهی انداختی که شروع به حرف زدن کرد.
کوک:تانگو بلدی؟
ا.ت:آ...آره چطور؟
کوک:فقط همراهیم کن.
با هر حرکتی که از رقص میرفتید کوک چند تا از آدمای دور و برش رو میکشت حالا چه با اسلحه چه با ضربات پاهاش تو هم کم کم گرم شدی و تفنگتو در آوردی و بعد از کشتن آخرین فرد از نفوذی ها آسمون غرید و قطرات کوچیک آب به سر و صورتتون خوردن و بارون شروع به باریدن کرد.
ا.ت:بلاخره تموم شد.
کوک:درسته ممنونم افسر ارشد کیم ا.ت.
ا.ت:کاری نکردم قربان وظیفه ام البته برای این اومده بودم که بهتون شک نکن و حمله نکن ولی انگاری فقط کناره شما ایستادن کافی نبود.
کوک:درسته برای همین میخوام بیای نزدیک تر.
ا.ت:قربان حالتون خوبه؟
کوک:از تمام لحظات زندگیم بهترم الان دقیقا من خودمم.
ا.ت:متوجه نمیشم قربان.
کوک:کیم ا.ت تو به عشق اعتقاد داری؟(یاد دیالوگه جی چانگ ووک تو صدای جادو افتادم تو به جادو اعتقاد داری؟😂😂😂)
ا.ت:قربان من فقط یه افسر ساده ام(لپاش گل انداخته)
کوک:ا.ت برای بار دوم میپرسم اگه جواب ندی از راه خودم وارد عمل میشم.
ا.ت:خب راستش من نمیدونستم معنیه واقعیه عشق چیه و وقتی شما رو دیدم تازه فهمیدم عاشق بودن یعنی چی.
کوک:پس یه طرفه نبوده.
ا.ت:نه نبوده.
کوک کیس کوچیکی از لب پایین ا.ت میگیره:نظرت چیه امشب شبی پرشور بسازیم و معنیه واقعی عشق رو درک کنیم؟
ا.ت:رئیس شمایید.
کوک ا.ت رو براید بغل میکنه:شب خوبی در انتظارته شاهزاده خانوم جئون ا.ت.
کوک:تانگو بلدی؟
ا.ت:آ...آره چطور؟
کوک:فقط همراهیم کن.
با هر حرکتی که از رقص میرفتید کوک چند تا از آدمای دور و برش رو میکشت حالا چه با اسلحه چه با ضربات پاهاش تو هم کم کم گرم شدی و تفنگتو در آوردی و بعد از کشتن آخرین فرد از نفوذی ها آسمون غرید و قطرات کوچیک آب به سر و صورتتون خوردن و بارون شروع به باریدن کرد.
ا.ت:بلاخره تموم شد.
کوک:درسته ممنونم افسر ارشد کیم ا.ت.
ا.ت:کاری نکردم قربان وظیفه ام البته برای این اومده بودم که بهتون شک نکن و حمله نکن ولی انگاری فقط کناره شما ایستادن کافی نبود.
کوک:درسته برای همین میخوام بیای نزدیک تر.
ا.ت:قربان حالتون خوبه؟
کوک:از تمام لحظات زندگیم بهترم الان دقیقا من خودمم.
ا.ت:متوجه نمیشم قربان.
کوک:کیم ا.ت تو به عشق اعتقاد داری؟(یاد دیالوگه جی چانگ ووک تو صدای جادو افتادم تو به جادو اعتقاد داری؟😂😂😂)
ا.ت:قربان من فقط یه افسر ساده ام(لپاش گل انداخته)
کوک:ا.ت برای بار دوم میپرسم اگه جواب ندی از راه خودم وارد عمل میشم.
ا.ت:خب راستش من نمیدونستم معنیه واقعیه عشق چیه و وقتی شما رو دیدم تازه فهمیدم عاشق بودن یعنی چی.
کوک:پس یه طرفه نبوده.
ا.ت:نه نبوده.
کوک کیس کوچیکی از لب پایین ا.ت میگیره:نظرت چیه امشب شبی پرشور بسازیم و معنیه واقعی عشق رو درک کنیم؟
ا.ت:رئیس شمایید.
کوک ا.ت رو براید بغل میکنه:شب خوبی در انتظارته شاهزاده خانوم جئون ا.ت.
۲.۱k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.