My abortive love P5
یونا:الان دقیقا چه غلطی کردی؟؟ (با داد)
ها جونگ:فک کنم حسش کردی دیگه لازم نیس تکرار کنم(با داد)
الان از خونه من گمشو بیرون
یونا:من میرم ولی مطمئنم پشیمون میشی
ها جونگ*
نشستم رو مبل این اتفاق خیلی کفریم کرده بود من که چیزی براش کم نذاشتم یعنی واقعا منو دوست نداشت که اینکارو کرد
اگه دوسم نداشت میتونست بهم بگه تا دست از سر زندگیش بردارم حتی اگه سخت بود
همینجوری توی فکر بودم که با صدای وحشتناکی به خودم اومدم صدای در بود
میخواست بهم بفهمونه من دارم میرم خب به جهنم اون خودش اینکارو کرد
یونا*
بعد اون لحظه سریع به سمت اتاق رفتم و کاپشنمو پوشیدم گوشیمو گذاشتم تو جیبم و از اتاق اومدم بیرون دیدم روی مبل نشسته با بی اعتنایی از پیشش رد شدم و به سمت در رفتم بازش کردم و اومدم بیرون و در رو به نشانه این که من دارم میرم مکمل بستم و صدای وحشتناکی دادم.
رفتم تو خیابون میخواستم تاکسی بگیرم ولی کیفمو نیاورده بودم فقط گوشیمو برداشته بودم ولی خوبه خونه مامانم اینا به خونمون نزدیکه میتونم پیاده هم برسم.
توی راه سعی میکردم گریمو بند بیارم ولی هر کاری میکردم نه تنها کم نمیشد بلکه بیشتر هم میشد.
اون بخاطر یه عکس جعلی کل اعتمادشو نسبت به من از دست داد اون باید میدونست که من واقعا عاشقشم و تا روزی که زندم قرار نیست از اون دل بکنم ولی چیکار کرد،بخاطر یه عکس کل عشقی که بهم داشت کل اعتمادی که بهم داشت رو زیر پاش له کرد.
به خودم اومدم دیدم که رسیدم جلوی در واقعا خودمم نمیدونستم چطور رسیدم
اشکامو پاک کردم ولی چشام هنوزم پف کرده و قرمز بود و جای دست ها جونگ روی گونم به چشم میخورد کلاه کاپشنم رو گذاشتم حوری که فقط لب و بینیم دیده میشد و زنگ و زدم...
اوپا:کیهههههه؟؟؟؟؟
(صداشو صاف کرد)
یونا:اوپااااا منمممممم زودباش یخ زدممممم
اوپا:اومدم
به به خانم کیم
یونا:ععع اذیتم نکن
اوپا:چیه
یونا:دارم یخ میزنم بااااا بزار بیام تووو
×:کیههههه
اوپا:دختر در دونت اومده
خانم کیم از این به بعد باید برا دیدنتون وقت بگیریم.
یونا:مسخره نکن😑😑
اوپا:شوهر عزیزت کجاست پس
یونا:تو خونه
اوپا:چطور ازش دل کندی تنهایی اومدی😂😂
یونا:اگه سوالاتت تموم شد میخوام برم بشینم
اوپا:بله بله بفرمایین
×:آخه گفتی امروز نمیام چیشد
یونا:مامان جان الان که اومدم میشه بزارین برسم بعد سوال پیچم کنینننن
اوپا:چته وحشی خو سوال پرسید دیگه
تو بچه دارم بشی هنوز خودت بچه ای
یونا:زر اضافی ممنوع
اوپا:خانم کیم نمیخوای کلاهتو برداری صورتتو ببینیم کم کم داره فراموشم میشه صورتت چطوری بوداااا
×:راس میگه کلاهتو بردار
یونا:ایشششش من چطوری کلاهمو در بیارم آخههههه(تو مغزش)
یه لحظه
اوپا:مامان الان من خودم انجام میدم خانم کیم خجالت میکشه...
ها جونگ:فک کنم حسش کردی دیگه لازم نیس تکرار کنم(با داد)
الان از خونه من گمشو بیرون
یونا:من میرم ولی مطمئنم پشیمون میشی
ها جونگ*
نشستم رو مبل این اتفاق خیلی کفریم کرده بود من که چیزی براش کم نذاشتم یعنی واقعا منو دوست نداشت که اینکارو کرد
اگه دوسم نداشت میتونست بهم بگه تا دست از سر زندگیش بردارم حتی اگه سخت بود
همینجوری توی فکر بودم که با صدای وحشتناکی به خودم اومدم صدای در بود
میخواست بهم بفهمونه من دارم میرم خب به جهنم اون خودش اینکارو کرد
یونا*
بعد اون لحظه سریع به سمت اتاق رفتم و کاپشنمو پوشیدم گوشیمو گذاشتم تو جیبم و از اتاق اومدم بیرون دیدم روی مبل نشسته با بی اعتنایی از پیشش رد شدم و به سمت در رفتم بازش کردم و اومدم بیرون و در رو به نشانه این که من دارم میرم مکمل بستم و صدای وحشتناکی دادم.
رفتم تو خیابون میخواستم تاکسی بگیرم ولی کیفمو نیاورده بودم فقط گوشیمو برداشته بودم ولی خوبه خونه مامانم اینا به خونمون نزدیکه میتونم پیاده هم برسم.
توی راه سعی میکردم گریمو بند بیارم ولی هر کاری میکردم نه تنها کم نمیشد بلکه بیشتر هم میشد.
اون بخاطر یه عکس جعلی کل اعتمادشو نسبت به من از دست داد اون باید میدونست که من واقعا عاشقشم و تا روزی که زندم قرار نیست از اون دل بکنم ولی چیکار کرد،بخاطر یه عکس کل عشقی که بهم داشت کل اعتمادی که بهم داشت رو زیر پاش له کرد.
به خودم اومدم دیدم که رسیدم جلوی در واقعا خودمم نمیدونستم چطور رسیدم
اشکامو پاک کردم ولی چشام هنوزم پف کرده و قرمز بود و جای دست ها جونگ روی گونم به چشم میخورد کلاه کاپشنم رو گذاشتم حوری که فقط لب و بینیم دیده میشد و زنگ و زدم...
اوپا:کیهههههه؟؟؟؟؟
(صداشو صاف کرد)
یونا:اوپااااا منمممممم زودباش یخ زدممممم
اوپا:اومدم
به به خانم کیم
یونا:ععع اذیتم نکن
اوپا:چیه
یونا:دارم یخ میزنم بااااا بزار بیام تووو
×:کیههههه
اوپا:دختر در دونت اومده
خانم کیم از این به بعد باید برا دیدنتون وقت بگیریم.
یونا:مسخره نکن😑😑
اوپا:شوهر عزیزت کجاست پس
یونا:تو خونه
اوپا:چطور ازش دل کندی تنهایی اومدی😂😂
یونا:اگه سوالاتت تموم شد میخوام برم بشینم
اوپا:بله بله بفرمایین
×:آخه گفتی امروز نمیام چیشد
یونا:مامان جان الان که اومدم میشه بزارین برسم بعد سوال پیچم کنینننن
اوپا:چته وحشی خو سوال پرسید دیگه
تو بچه دارم بشی هنوز خودت بچه ای
یونا:زر اضافی ممنوع
اوپا:خانم کیم نمیخوای کلاهتو برداری صورتتو ببینیم کم کم داره فراموشم میشه صورتت چطوری بوداااا
×:راس میگه کلاهتو بردار
یونا:ایشششش من چطوری کلاهمو در بیارم آخههههه(تو مغزش)
یه لحظه
اوپا:مامان الان من خودم انجام میدم خانم کیم خجالت میکشه...
۱۶.۲k
۲۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.