وقتی عاشق مدیرت میشی پارت9
آقا بیهوش شده...
سریع به بادیگارد گفتم که آقا رو ببره بیمارستان ..
یون جی ویو
هر چقدر به کوک زنگ زدم جواب نداد... خیلی نگرانم یهو دیدم که کوک بهم زنگ زد.. سریع
جواب دادم اما کوک خیلی آروم و بی حال
حرف میزد
کوک:سلام عشقم
یون جی:سلام کوک من چیشده چرا زنگ میزدم جواب نمیدادی
کوک:بهت میگم......(بی حال)
یون جی:حالا.. اشکال نداره خودت خوبی..
کوک:آره خوبم ...
یون جی:باش... خدافظ
کوک:خدافظ عشقم
مامان کوک ویو
وقتی که کوک اون مدلی رفتار کرد من تو شک
بودم... ولی خب من براش یه دختر اشرافی در
نظر گرفتم نمیشه که الکی با یه دختر ازدواج کنه.... بعد دیدم گوشیم داره زنگ میخوره
کوک بود.. سریع جواب دادم
مامان:سلام پسرم خوبی
کوک: سلام مامان(بی حال)
مامان:چیشده پسرم چرا بی حالی
کوک:بی حالم ها فکر کردی وقتی اونجوری بهم گفتی حالم خوب میمونه هاااا
و بعد کوک قطع کرد
کوک ویو
رسیدیم خونه و من خوابیدم ... ولی باورم نمیشه چجوری به یون جی عشقم بگم
قلبش میشکنه... داشت چشما گرم میشد که یهو .....
کپی ممنوع❌
دوتایی نوشتیم ولی کوتاه
شرط۱۳ لایک و ۶ کامنت
@m.n.bts
سریع به بادیگارد گفتم که آقا رو ببره بیمارستان ..
یون جی ویو
هر چقدر به کوک زنگ زدم جواب نداد... خیلی نگرانم یهو دیدم که کوک بهم زنگ زد.. سریع
جواب دادم اما کوک خیلی آروم و بی حال
حرف میزد
کوک:سلام عشقم
یون جی:سلام کوک من چیشده چرا زنگ میزدم جواب نمیدادی
کوک:بهت میگم......(بی حال)
یون جی:حالا.. اشکال نداره خودت خوبی..
کوک:آره خوبم ...
یون جی:باش... خدافظ
کوک:خدافظ عشقم
مامان کوک ویو
وقتی که کوک اون مدلی رفتار کرد من تو شک
بودم... ولی خب من براش یه دختر اشرافی در
نظر گرفتم نمیشه که الکی با یه دختر ازدواج کنه.... بعد دیدم گوشیم داره زنگ میخوره
کوک بود.. سریع جواب دادم
مامان:سلام پسرم خوبی
کوک: سلام مامان(بی حال)
مامان:چیشده پسرم چرا بی حالی
کوک:بی حالم ها فکر کردی وقتی اونجوری بهم گفتی حالم خوب میمونه هاااا
و بعد کوک قطع کرد
کوک ویو
رسیدیم خونه و من خوابیدم ... ولی باورم نمیشه چجوری به یون جی عشقم بگم
قلبش میشکنه... داشت چشما گرم میشد که یهو .....
کپی ممنوع❌
دوتایی نوشتیم ولی کوتاه
شرط۱۳ لایک و ۶ کامنت
@m.n.bts
۱۲.۵k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.