بلک رز part 32
ذوق زده از جاش بلند شد و سفت بغلم کرد.
بعدش دوباره خودشو رو تخت پرت کرد سمت چمدونم رفتم و یه دست لباس راحتی ازش بیرون کشیدم و پوشیدم ، بعدش رفتم و خودمو کنار جنی جا دادم .
_ تهیونگ چی بهت گفته که اینطوری خر ذوق شدی.
+ گفت میخواد مخمو بزنه و بعدش گفت که من دختر مورد علاقشم
_ اففف پسره میمون خوب بلده لاس بزنه
+ بهش فحش ندههه
_ باشه بابا
+ تو کجا بودی؟
_ من ؟
+ مگه جز تو ، خر دیگه ای هم اینجاس ؟
با فکر امروز لبخند پهنی رو لبام نشست ، گردنبند خوشگلم ،غذا و بستنی مجانی، دور دور با ماشین جیمین تو سئول...
_ اصلا انقدر بهم خوش گذشته که نگو
+ عههه خوشگذرونی بدون من ؟ خیلی نامردی، حالا بگو ببینم کجا رفتی که بهت ساخته ؟
_ رستوران، رودخانه هان، دور دور تو خیابونای سئول تازه گردنبند رز سیاهم گرفتم
بلند شد و با تعجب بهم نگاه کرد
+ تو که کارتا بانکیتو تو کافه جاگذاشتی من اوردمشون ،چطور این همه ول خرجی کردی ؟
_ جیمین
+ جیمین؟
_ اره اونو دیدم مجبورش کردم منو ببره دور دور و کلی خوراکی واسم بگیره
پوزخند زد
+ بیاااا ، بعد هی بگو از جیمین بدم میاد
_ من کی گفتم از جیمین بدم میاد، گفتم فقط باهاش حال نمی کنم
+ آره مشخصه چقدر باهاش حال نمیکنی
_ خب بابا حالا یکم حال میکنم
+ یکم ؟
_ خفنه شو
قیافش تغییر کرد و لبخندش کامل محو شد
+ رزی
_ هوم ؟
+ تهیونگ امروز حرف های عجیبی میزد
_ چی میگفت؟
+ هیچی فقط میگفت درباره تو کنجکاوه و یه چیزای از جیمین گفت ولی متوجه نشدم ازش پرسیدم بحثو عوض کرد ...
خودمو به بیخیالی زدم ...
_ تهیونگ کلا کسشعر زیاد میگه گوش نکن بچه
+ یاااا با ته ته من فحش ندههه
نگاه پوکرمو تحویلش دادم و بعد پتو رو کشیدم رو خودم .
_ دیگه حرف نزن میخوام بخوابم
هیچ جوابی نداد منم بیخیال چشمامو بستم
قیافه جیمین مدام جلوی چشمام بود ...
نگاهش،
خیلی عجیب بود حس عجیبی رو بهم منتقل میکرد . چشماش مرموز بود منو میترسوند انگار کلی حرف توش بود ، لبخند کم رنگش که بیشتر به پوزخند شبیه بود دیونه وار جذابش میکرد . و بدتر از همه اینا اون سیب گلو فاکیش برای منی که فیتیش گردن داشتم دیونه کننده بود .
لعنتی از دوره دبیرستان تا الان خیلی تغییر کرده بود ....
لبخند پهنی زدم زیر پتو با این افکار منحرفانه خیس عرق شده بودم ، پتو رو کنار زدم و نفس عمیقی کشیدم با دست خودمو باد زدم که خنک شم .
خاک تو سرت رزی که اینقدر منحرف و هَوَلی ،
دارم به کی فکر میکنم خدایاااا ، پارک جیمین؟ واقعا؟ عقلتو از دست دادی دختر آخه جیمین کیه که بخوای اصلا بهش فکر کنی یه بچه سوسول که نمیتونه دماغ
خودشو بالا بکشه
* * * *
بچهها واقعا شرمنده که دیر گذاشتم 🥺🙏
راستی بچه ها حمایت و انرژی بدین که قراره فیکمون هیجان انگیز تر بشه .... 🙈🙈💫💫
بعدش دوباره خودشو رو تخت پرت کرد سمت چمدونم رفتم و یه دست لباس راحتی ازش بیرون کشیدم و پوشیدم ، بعدش رفتم و خودمو کنار جنی جا دادم .
_ تهیونگ چی بهت گفته که اینطوری خر ذوق شدی.
+ گفت میخواد مخمو بزنه و بعدش گفت که من دختر مورد علاقشم
_ اففف پسره میمون خوب بلده لاس بزنه
+ بهش فحش ندههه
_ باشه بابا
+ تو کجا بودی؟
_ من ؟
+ مگه جز تو ، خر دیگه ای هم اینجاس ؟
با فکر امروز لبخند پهنی رو لبام نشست ، گردنبند خوشگلم ،غذا و بستنی مجانی، دور دور با ماشین جیمین تو سئول...
_ اصلا انقدر بهم خوش گذشته که نگو
+ عههه خوشگذرونی بدون من ؟ خیلی نامردی، حالا بگو ببینم کجا رفتی که بهت ساخته ؟
_ رستوران، رودخانه هان، دور دور تو خیابونای سئول تازه گردنبند رز سیاهم گرفتم
بلند شد و با تعجب بهم نگاه کرد
+ تو که کارتا بانکیتو تو کافه جاگذاشتی من اوردمشون ،چطور این همه ول خرجی کردی ؟
_ جیمین
+ جیمین؟
_ اره اونو دیدم مجبورش کردم منو ببره دور دور و کلی خوراکی واسم بگیره
پوزخند زد
+ بیاااا ، بعد هی بگو از جیمین بدم میاد
_ من کی گفتم از جیمین بدم میاد، گفتم فقط باهاش حال نمی کنم
+ آره مشخصه چقدر باهاش حال نمیکنی
_ خب بابا حالا یکم حال میکنم
+ یکم ؟
_ خفنه شو
قیافش تغییر کرد و لبخندش کامل محو شد
+ رزی
_ هوم ؟
+ تهیونگ امروز حرف های عجیبی میزد
_ چی میگفت؟
+ هیچی فقط میگفت درباره تو کنجکاوه و یه چیزای از جیمین گفت ولی متوجه نشدم ازش پرسیدم بحثو عوض کرد ...
خودمو به بیخیالی زدم ...
_ تهیونگ کلا کسشعر زیاد میگه گوش نکن بچه
+ یاااا با ته ته من فحش ندههه
نگاه پوکرمو تحویلش دادم و بعد پتو رو کشیدم رو خودم .
_ دیگه حرف نزن میخوام بخوابم
هیچ جوابی نداد منم بیخیال چشمامو بستم
قیافه جیمین مدام جلوی چشمام بود ...
نگاهش،
خیلی عجیب بود حس عجیبی رو بهم منتقل میکرد . چشماش مرموز بود منو میترسوند انگار کلی حرف توش بود ، لبخند کم رنگش که بیشتر به پوزخند شبیه بود دیونه وار جذابش میکرد . و بدتر از همه اینا اون سیب گلو فاکیش برای منی که فیتیش گردن داشتم دیونه کننده بود .
لعنتی از دوره دبیرستان تا الان خیلی تغییر کرده بود ....
لبخند پهنی زدم زیر پتو با این افکار منحرفانه خیس عرق شده بودم ، پتو رو کنار زدم و نفس عمیقی کشیدم با دست خودمو باد زدم که خنک شم .
خاک تو سرت رزی که اینقدر منحرف و هَوَلی ،
دارم به کی فکر میکنم خدایاااا ، پارک جیمین؟ واقعا؟ عقلتو از دست دادی دختر آخه جیمین کیه که بخوای اصلا بهش فکر کنی یه بچه سوسول که نمیتونه دماغ
خودشو بالا بکشه
* * * *
بچهها واقعا شرمنده که دیر گذاشتم 🥺🙏
راستی بچه ها حمایت و انرژی بدین که قراره فیکمون هیجان انگیز تر بشه .... 🙈🙈💫💫
۹.۲k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.