۶۶
۶۶
بوران: ببخشید دلم برای بابا تنگ شده بود
تهیونگ: قربونت بشم منم دلم برات تنگ شده بود خوشگلم
ا/ت: بوران بیا بریم باید برم کار دارم میبرمت پیش مامان جون
بوران:باشه اخجون
بوران پرید بغل تهیونگ بوسش کرد
بوران: خدافظ بابا
تهیونگ: خدافظ مراقب خودتون باشید
ا/ت: خدافظ
نیم ساعت بعد
ا/ت: بوران خوشگلم رسیدیم برو پیش مامان جون من سرم شلوغه شاید شب اومدم دنبالت
بوران: مامان میشه امشب اونجا بمونم
ا/ت: پس من چی میشه تنها بخوابم؟
بوران: توهم بیا
ا/ت: نه عزیزم
بوران: باشه خدافظ
ا/ت: خدافظ
بوران
بوران: سلام مامانجون
م.ت: سلام خوشگلم
بوران: باباجون
پ.ت: دخترخوشگلم اومد بیا عزیزم
بوران: تازه رفته بودم پیش بابا
پ.ت: افرین
بوران: باباجون میشه شب بریم اسباب بازی بخریم؟
پ.ت: باشه
بوران: اخجون
تهجون: مامان
م.ت: جانم
بوران: مامانجون چرا این اقا بهت گفت مامان
م.ت: چون پسرمه
بوران: پسر باباجون هم هست
م.ت: اره
بوران: داداش بابامه
م.ت: اره
بوران: یعنی عمو من
م.ت: اره
بوران: اسمش چیه؟
م.ت: تهجون
بوران:عمو تهجون
تهجون:مامان دختر همسایست
م.ت: نه نومه
تهجون: تهمین ازدواج کرده؟
م.ت: دیووانه مگه نگفت عمو دختر تهیونگه
تهجون: تهیونگ ازدواج کرده؟
م.ت: اره
تهجون: وایی فدات بشم عمو خوبی
بوران: عمو منو میبری عروسک بخرم
تهیجون: اره قربونت بشم بیا بریم
بوران: بریم
شب
تق تق تق
م.ت: اومدم
ا/ت: سلام مامان
م.ت: سلام عزیزم
ا/ت: لطف میکنید به بوران بگید بیاد
م.ت: خوابه
ا/ت: میام ببرمش
م.ت: نه خودتو اذیت نکن بیا داخل بشین تا بیدار بشه
بوران: مامان
ا/ت: جانم
بوران: میشه امشب اینجا بخوابیم
م.ت: اره بمونید تهیونگ که نیست بیا داخل
ا/ت: باشه بریم
بوران: اخجون
رفتم داخل
بوران: عمو
تهجون: جانم
بوران: منو مامانم اینجا میخوابیم
تهجون: اومدم
صداش اشنا بود یعنی با کیه میگه عمو اومد
تهجون: سلام زن داداش ا/ت تویی؟
#فیک
#سناریو
بوران: ببخشید دلم برای بابا تنگ شده بود
تهیونگ: قربونت بشم منم دلم برات تنگ شده بود خوشگلم
ا/ت: بوران بیا بریم باید برم کار دارم میبرمت پیش مامان جون
بوران:باشه اخجون
بوران پرید بغل تهیونگ بوسش کرد
بوران: خدافظ بابا
تهیونگ: خدافظ مراقب خودتون باشید
ا/ت: خدافظ
نیم ساعت بعد
ا/ت: بوران خوشگلم رسیدیم برو پیش مامان جون من سرم شلوغه شاید شب اومدم دنبالت
بوران: مامان میشه امشب اونجا بمونم
ا/ت: پس من چی میشه تنها بخوابم؟
بوران: توهم بیا
ا/ت: نه عزیزم
بوران: باشه خدافظ
ا/ت: خدافظ
بوران
بوران: سلام مامانجون
م.ت: سلام خوشگلم
بوران: باباجون
پ.ت: دخترخوشگلم اومد بیا عزیزم
بوران: تازه رفته بودم پیش بابا
پ.ت: افرین
بوران: باباجون میشه شب بریم اسباب بازی بخریم؟
پ.ت: باشه
بوران: اخجون
تهجون: مامان
م.ت: جانم
بوران: مامانجون چرا این اقا بهت گفت مامان
م.ت: چون پسرمه
بوران: پسر باباجون هم هست
م.ت: اره
بوران: داداش بابامه
م.ت: اره
بوران: یعنی عمو من
م.ت: اره
بوران: اسمش چیه؟
م.ت: تهجون
بوران:عمو تهجون
تهجون:مامان دختر همسایست
م.ت: نه نومه
تهجون: تهمین ازدواج کرده؟
م.ت: دیووانه مگه نگفت عمو دختر تهیونگه
تهجون: تهیونگ ازدواج کرده؟
م.ت: اره
تهجون: وایی فدات بشم عمو خوبی
بوران: عمو منو میبری عروسک بخرم
تهیجون: اره قربونت بشم بیا بریم
بوران: بریم
شب
تق تق تق
م.ت: اومدم
ا/ت: سلام مامان
م.ت: سلام عزیزم
ا/ت: لطف میکنید به بوران بگید بیاد
م.ت: خوابه
ا/ت: میام ببرمش
م.ت: نه خودتو اذیت نکن بیا داخل بشین تا بیدار بشه
بوران: مامان
ا/ت: جانم
بوران: میشه امشب اینجا بخوابیم
م.ت: اره بمونید تهیونگ که نیست بیا داخل
ا/ت: باشه بریم
بوران: اخجون
رفتم داخل
بوران: عمو
تهجون: جانم
بوران: منو مامانم اینجا میخوابیم
تهجون: اومدم
صداش اشنا بود یعنی با کیه میگه عمو اومد
تهجون: سلام زن داداش ا/ت تویی؟
#فیک
#سناریو
۱.۵k
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.