فیک اجبار پارت سوم
💜پارت سوم💜
♒فیک اجبار♒
درو بستمو از اون شرکت لعنتی زدم بیرون داشتم دیوونه میشدم الان باید چیکار کنم خداااا
اگه کار پیدا نکنم مامان بابام مجبورم میکنن برگردم خونه بعدشم شوهرم میدن باید کار پیدا کنم وگرنه بدبختم😭😭😭😭😭😭
سه ساعت بعد:
رفتم خونه و دوش گرفتم و همه چیو واسه میسا تعریف کردم اونم بجا اینکه بشینه گریه کنه نشست مثه باب اسفنجی واسم قه قهه زد🙄😒
دیگه واقعا مغزم نمیکشه فردا صب میرم همه جارو زیرورو میکنم دیگه یه شرکت پیدا میشه که بهم کار بدههه
اوووف خداااا
فردا:
صب بلند شدم و دوش گرفتم الان باید واسه مساحبه ی کاری میرفتم شرکتAD خب اون جز شرکتای پایین شهر فک کنم منو قبول کنن دیگه شرکت بدتر از این تو دنیا نیست مطمئنم اینجا قبولم میکنن😶😑(هعیی روزگار از کجا رسیدیم به کجا)
رفتم داخل و منتظر شدم تا صدام کنن
منشی:خانم کیم لونا؟
تو:بله خودم هستم
×بفرمایین داخل منتظرتونن
_چشم ممنون
+خوش اومدین خانم کیم
_متشکرم رئیس
+خب ما رزومه ی کاریه شما رو برسی کردیم خوب بود ........ولی شما نمیتونین تو این شرکت کار کنین ....متاسفم
_ولی...ولی برای چی؟؟
+جناب آفای جئون جونگ کوک دستو دادن به شما کار ندیم
با این حرفش دیگه کاملا زبونم بند اومده بود نمیدونستم چی یگم بدونه این که حرفی بزنم از شرکت اومدم بیرون در حدی عصبی بودم که دلم میخواست دیوار رو گاز بگیرم با عصبانیت سمت شرکت اون پسره از خود راضی رفتم...............
#Milla
#FICEJBAR
♒فیک اجبار♒
درو بستمو از اون شرکت لعنتی زدم بیرون داشتم دیوونه میشدم الان باید چیکار کنم خداااا
اگه کار پیدا نکنم مامان بابام مجبورم میکنن برگردم خونه بعدشم شوهرم میدن باید کار پیدا کنم وگرنه بدبختم😭😭😭😭😭😭
سه ساعت بعد:
رفتم خونه و دوش گرفتم و همه چیو واسه میسا تعریف کردم اونم بجا اینکه بشینه گریه کنه نشست مثه باب اسفنجی واسم قه قهه زد🙄😒
دیگه واقعا مغزم نمیکشه فردا صب میرم همه جارو زیرورو میکنم دیگه یه شرکت پیدا میشه که بهم کار بدههه
اوووف خداااا
فردا:
صب بلند شدم و دوش گرفتم الان باید واسه مساحبه ی کاری میرفتم شرکتAD خب اون جز شرکتای پایین شهر فک کنم منو قبول کنن دیگه شرکت بدتر از این تو دنیا نیست مطمئنم اینجا قبولم میکنن😶😑(هعیی روزگار از کجا رسیدیم به کجا)
رفتم داخل و منتظر شدم تا صدام کنن
منشی:خانم کیم لونا؟
تو:بله خودم هستم
×بفرمایین داخل منتظرتونن
_چشم ممنون
+خوش اومدین خانم کیم
_متشکرم رئیس
+خب ما رزومه ی کاریه شما رو برسی کردیم خوب بود ........ولی شما نمیتونین تو این شرکت کار کنین ....متاسفم
_ولی...ولی برای چی؟؟
+جناب آفای جئون جونگ کوک دستو دادن به شما کار ندیم
با این حرفش دیگه کاملا زبونم بند اومده بود نمیدونستم چی یگم بدونه این که حرفی بزنم از شرکت اومدم بیرون در حدی عصبی بودم که دلم میخواست دیوار رو گاز بگیرم با عصبانیت سمت شرکت اون پسره از خود راضی رفتم...............
#Milla
#FICEJBAR
۳۳.۶k
۲۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.