عشق جذاب من پارت 2
عشق جذاب من پارت 2
که یهو لبام گذاشتم روی لباش و اون همراهیم می کرد وقتی خواستم ازش جدا بشم مانع این کارم شد و منو به خودش نزدیک کرد و به کارمون ادامه داد...
بعد از اینکه هردو نفس کم آوردیم جدا شدیم و بهش گفتم
ا/ت: دوستت دارم از همون اول عاشقت بودم
کوک: من دوستت ندارم
ا/ت: یعنی چی؟
کوک: من عاشقتم
وقتی این حرف هارو شنیدم احساس کردم گونه هام دارن سرخ میشن بخاطر همین سرویس بهداشتی ترک کردم و کوک بلافاصله پشت سرم دراومد و دستمو گرفت
ا/ت: چیکار میکنی؟
کوک: دارم دست عشقم میگیرم کار بدی که نکردم الانم جلوی همه عشقمو بهت اعتراف میکنم
ا/ت: ن نباید اینکار بکنی بزار یک موقع دیگ
کوک: متاسفم ولی نمی تونم تحمل کنم ( پوزخند)
وقتی رسیدیم سر میز صندلی برام عقب کشید و منم نشستم تا سرم بلند کردم دیدم همه زل زدن به من و کوک
ا/ت: چتونه چرا اینجوری به ما نگاه می کنید ؟
یونا: الان چیشد جونگ کوک صندلی برای تو عقب کشید؟
کوک: بله من کشیدیم عقب و الان می خوام یک چیزی بهتون بگم
همه داشتن کوک نگاه میکردن که گفت
کوک: من به ا/ت علاقه دارم و میخوام اونو به عنوان دوست دخترم بهتون معرفی کنم و هرکسی هم که بهش چیزی بگه مطمئن باشه دیگ زنده نمی مونه چون ما هردو عاشق هم هستیم
همه نزدیک بود چشاشون از حدقه بزنه بیرون که جونگ کوک گفت
کوک: بسه دیگ الان تموم میشم بعدشم هیچی برای عشقم نمی مونه
همه بعد از کلی سوال پیچ کردنمون بالاخره غذامون خوردیم بعد از اتمام غذا رفتیم برای خرید وقتی داشتم راه می رفتم یک لباس خیلی خوشگل منو به خودش جذب کرد و هی بهش نگاه می کردم که یک دفعه...
که یهو لبام گذاشتم روی لباش و اون همراهیم می کرد وقتی خواستم ازش جدا بشم مانع این کارم شد و منو به خودش نزدیک کرد و به کارمون ادامه داد...
بعد از اینکه هردو نفس کم آوردیم جدا شدیم و بهش گفتم
ا/ت: دوستت دارم از همون اول عاشقت بودم
کوک: من دوستت ندارم
ا/ت: یعنی چی؟
کوک: من عاشقتم
وقتی این حرف هارو شنیدم احساس کردم گونه هام دارن سرخ میشن بخاطر همین سرویس بهداشتی ترک کردم و کوک بلافاصله پشت سرم دراومد و دستمو گرفت
ا/ت: چیکار میکنی؟
کوک: دارم دست عشقم میگیرم کار بدی که نکردم الانم جلوی همه عشقمو بهت اعتراف میکنم
ا/ت: ن نباید اینکار بکنی بزار یک موقع دیگ
کوک: متاسفم ولی نمی تونم تحمل کنم ( پوزخند)
وقتی رسیدیم سر میز صندلی برام عقب کشید و منم نشستم تا سرم بلند کردم دیدم همه زل زدن به من و کوک
ا/ت: چتونه چرا اینجوری به ما نگاه می کنید ؟
یونا: الان چیشد جونگ کوک صندلی برای تو عقب کشید؟
کوک: بله من کشیدیم عقب و الان می خوام یک چیزی بهتون بگم
همه داشتن کوک نگاه میکردن که گفت
کوک: من به ا/ت علاقه دارم و میخوام اونو به عنوان دوست دخترم بهتون معرفی کنم و هرکسی هم که بهش چیزی بگه مطمئن باشه دیگ زنده نمی مونه چون ما هردو عاشق هم هستیم
همه نزدیک بود چشاشون از حدقه بزنه بیرون که جونگ کوک گفت
کوک: بسه دیگ الان تموم میشم بعدشم هیچی برای عشقم نمی مونه
همه بعد از کلی سوال پیچ کردنمون بالاخره غذامون خوردیم بعد از اتمام غذا رفتیم برای خرید وقتی داشتم راه می رفتم یک لباس خیلی خوشگل منو به خودش جذب کرد و هی بهش نگاه می کردم که یک دفعه...
۳.۵k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.