مافیای یونگی پارت 57
یونگی:میخواستم جوابش بدم با در خوردن سمتش برگشتم با دیدن دکتر پیش اجوما پاشدم رفتم سمتش
اجوما:ارباب دکتر اومدن
دکتر:به معنی احترام تعظیم کردم
یونگی:خوش اومدین
ا/ت:گیج بهش نگا میکردم چه مرگشونه
دکتر:میتونین بگین دقیق چیشده
یونگی:همسرم بالا آورده امروز وقتی بوی غذا با صورتش خورده و همچنین حال نداره رنگش پریده
ا/ت:همسرم گف وات فاک این چه مرگشه حالش خوبه
دکتر:فهمیدم الان معاینه میکنم
ا/ت:نه نه بهم دس نمیزنی
یونگی:شش بیب آروم باش چیزی نمیکنه فقط معاینه میکنه
ا/ت:نمیخوام(نسبتا صدای بلند
یونگی:کلافه نگاش کردم رفتم جلوش دستاش گرفتم میترسی؟
ا/ت:پوکر فیس نگاش کردم دستام کشیدم بیرون اولن من بچه نیستم بترسم دومن نمیخوام میفهمی چی میگم یا خری
یونگی:عصبی نگاش کردم ا/ت مسخره بازی در نیار فقط معاینه میکنه
ا/ت:عصبی نگاش کردم فک نکن ازت میترسم حتی یه قدم بیاد نزدیکم قول نمیدم نکشم
یونگی:سمت دکتر چرخیدم بهش اشاره کردم بهش نزدیک بشه کارشو بکنه
ا/ت:خودت خواستی پاشدم موهای دکتره رو گرفتم محکم میکشیدم دستش محکم گاز گرفتم
یونگی:در اوج شک بهش نگا کردم زود خودم جمع کردم
ا/تتتت داری چیکار میکنی؟؟
دکتر:اییییی موهامممم داشتم تقلا میکردم
یونگی:زود ا/ت رو ازش جدا کردم داری چه غلطی میکنی(داد
ا/ت:گفته بودم نباید بزاری نزدیکم بشه فهمیدی(داد
یونگی:دیگه کلافه شده بودم به دکتر اشاره کردم بره بیرون
ا/ت:زبونم بهش در آوردم
یونگی:چشم غره رفتم بهش
ا/ت:شونه هام انداختم به معنی به چپمم نیس رفتم جام دراز کشیدم
حالا برو بیرون مزاحم خوابم شدی میخوام بخوابم
یونگی:از دست تو یه روز میمیرم
ا/ت:وای اون روز خوب کی اتفاق میفته از دستت راحت شم
یونگی:ایش میرم بیرون باشه حالا رفتم سمت در
ا/ت:یونگی
یونگی:با فکر اینکه میخواد چیزی بگه بهم لبخند برگشتم سمتش جانم؟
ا/ت:درم ببند لحاف کشیدم روم چشام بستم
یونگی:باشه(حرصی
رفتم بیرون
ا/ت:خندم گرف بعد رفتنش خوشحال بودم یونگی برگشته و نگرانم هس همه اون حرف هایی که زده بود از ته دلش نبود خوشحال شدم لبخند زدم جام دراز کشیدم خیال راحت خوابیدم
اجوما:نذاش مگه نه(خنده
یونگی:دلم میخواد پارش کنم اینقد حرصم میوه
اجوما:عب نداره درس میشه(خنده
یونگی:پوفی کشیدم رفتم سمت اتاق کارم به منشیم زنگ زدم همه چیو اوکی کنه چند دقیقه بعد رفتم سمت اتاقش یه دوش بگیرم کنارش بخوابم
یونگی:رفتم تو بهش نگا کردم کیوت خوابیده بود آروم سمتش رفتم کنار تختش زانو زدم خم شدم گونش ببوسم با حرفش ثابت موندم
ا/ت:نزدیکم بکشی اونقد موهات میکشم که دیگه حتی یه بارم رشد نشه چشام باز کردم چشم غره رفتم
یونگی:مگه تو خواب نبودی؟؟
ا/ت:به لطف تو نه برو اتاق خودت کسی اینجا نبس بخوای نقش بازی کنی کنارم بخوابی زود باش بیبینم
یونگی:ولی....
ا/ت:پریدم زود حرفش زود باش بیبینم خستمه ها دو بار ریدی خوابم
یونگی:چشام حرصی بستم نفس عمیق کشیدم پاشدم
باشه میرم
ا/ت:ممنون باز دراز کشیدم چشام بستم ریز خندیدم
یونگی:رفتم اتاق خودم حرصی لباس هام در میومدم یه طرف گوشه اتاق پرت میکردم رفتم حموم زود دوش گرفتم اومدم بیرون لباس هام پوشیدم دراز کشیدم بخوابم
پرش به صبح
یونگی:پاشدم دست صورتم شستم لباس هام عوض کردم رفتم بیرون ا/ت رو بیدار کنم برا صبحانه
در زدم ولی جواب نداد نگرانش شدم اینکه چیزی بشه زود رفتم تو با دیدن اتاق خالی و تخت مرتب گیج شدم رفتم پایین از اجوما بپرسم
ا/ت:خیلی وقته بیدار شده بودم رفتم پایین پیش اجوما داشتم آب میخوردم تا برم سمت سفره
یونگی:اجوما ا/ت میدونی کجاس؟(نگران
ا/ت:دنبال منی
یونگی:برگشتم سمتش نفس عمیق کشیدم هوم چقد زود بیدار شدی
ا/ت:دلم خواس ببخشید حتما باید ازت اجاره میگرفتم
یونگی:باشه باشه بیا بریم سر سفره سر صبحی دعوا نکنیم
ا/ت:بهتره ازش جلوتر رفتم جام نشستم
یونگی:خودمم نشستم شروع کردم خوردن
ا/ت:بوی تخم مرغ حالم بهم میزد سمت یونگی برگشتم
یونگی
یونگی:جانم؟
ا/ت:از تخم مرغ بو میاد بو کن سمتش گرفتم
یونگی:بو کردم سوالی نگاش کردم نه بوی خوبی میده بد نیس خراب نشده
ا/ت:ولی بوی فاسد رو میده
یونگی:نا عزیزم چیزی نیس بخور
ا/ت:برا اینکه مطمئن باشم بازم بو کردم ولی اینبار واقعا حالم بدتر شد دستم گذاشتم جلو دهنم بدو بدو رفتم دستشویی و روشویی بالا آوردم
یونگی:نگران پشت سرش رفتم در میزدم
بیب حالت خوبه؟؟
ا/ت:خوبم الان میام بیرون
یونگی:نگران شده بودم با باز شدن در صورت رنگ پریدش دیدم بغلش کردم زود
حالت خوب نیس چرا اینقد لج میکنی برا دکتر بریم
ا/ت:هوم ولی اگه سرم زدن میکشمت نزار سرم بزنن خب؟
یونگی:لبخند زدم به کیوتیش باشه
ا/ت:قول؟؟
یونگی:قول پیشونیش بوسیدم دستش گرفتم سمت ماشین بردم سوارش کردم خودمم سوار شدم روندم
کاتتتت
شرط ۶۵ لایک
اجوما:ارباب دکتر اومدن
دکتر:به معنی احترام تعظیم کردم
یونگی:خوش اومدین
ا/ت:گیج بهش نگا میکردم چه مرگشونه
دکتر:میتونین بگین دقیق چیشده
یونگی:همسرم بالا آورده امروز وقتی بوی غذا با صورتش خورده و همچنین حال نداره رنگش پریده
ا/ت:همسرم گف وات فاک این چه مرگشه حالش خوبه
دکتر:فهمیدم الان معاینه میکنم
ا/ت:نه نه بهم دس نمیزنی
یونگی:شش بیب آروم باش چیزی نمیکنه فقط معاینه میکنه
ا/ت:نمیخوام(نسبتا صدای بلند
یونگی:کلافه نگاش کردم رفتم جلوش دستاش گرفتم میترسی؟
ا/ت:پوکر فیس نگاش کردم دستام کشیدم بیرون اولن من بچه نیستم بترسم دومن نمیخوام میفهمی چی میگم یا خری
یونگی:عصبی نگاش کردم ا/ت مسخره بازی در نیار فقط معاینه میکنه
ا/ت:عصبی نگاش کردم فک نکن ازت میترسم حتی یه قدم بیاد نزدیکم قول نمیدم نکشم
یونگی:سمت دکتر چرخیدم بهش اشاره کردم بهش نزدیک بشه کارشو بکنه
ا/ت:خودت خواستی پاشدم موهای دکتره رو گرفتم محکم میکشیدم دستش محکم گاز گرفتم
یونگی:در اوج شک بهش نگا کردم زود خودم جمع کردم
ا/تتتت داری چیکار میکنی؟؟
دکتر:اییییی موهامممم داشتم تقلا میکردم
یونگی:زود ا/ت رو ازش جدا کردم داری چه غلطی میکنی(داد
ا/ت:گفته بودم نباید بزاری نزدیکم بشه فهمیدی(داد
یونگی:دیگه کلافه شده بودم به دکتر اشاره کردم بره بیرون
ا/ت:زبونم بهش در آوردم
یونگی:چشم غره رفتم بهش
ا/ت:شونه هام انداختم به معنی به چپمم نیس رفتم جام دراز کشیدم
حالا برو بیرون مزاحم خوابم شدی میخوام بخوابم
یونگی:از دست تو یه روز میمیرم
ا/ت:وای اون روز خوب کی اتفاق میفته از دستت راحت شم
یونگی:ایش میرم بیرون باشه حالا رفتم سمت در
ا/ت:یونگی
یونگی:با فکر اینکه میخواد چیزی بگه بهم لبخند برگشتم سمتش جانم؟
ا/ت:درم ببند لحاف کشیدم روم چشام بستم
یونگی:باشه(حرصی
رفتم بیرون
ا/ت:خندم گرف بعد رفتنش خوشحال بودم یونگی برگشته و نگرانم هس همه اون حرف هایی که زده بود از ته دلش نبود خوشحال شدم لبخند زدم جام دراز کشیدم خیال راحت خوابیدم
اجوما:نذاش مگه نه(خنده
یونگی:دلم میخواد پارش کنم اینقد حرصم میوه
اجوما:عب نداره درس میشه(خنده
یونگی:پوفی کشیدم رفتم سمت اتاق کارم به منشیم زنگ زدم همه چیو اوکی کنه چند دقیقه بعد رفتم سمت اتاقش یه دوش بگیرم کنارش بخوابم
یونگی:رفتم تو بهش نگا کردم کیوت خوابیده بود آروم سمتش رفتم کنار تختش زانو زدم خم شدم گونش ببوسم با حرفش ثابت موندم
ا/ت:نزدیکم بکشی اونقد موهات میکشم که دیگه حتی یه بارم رشد نشه چشام باز کردم چشم غره رفتم
یونگی:مگه تو خواب نبودی؟؟
ا/ت:به لطف تو نه برو اتاق خودت کسی اینجا نبس بخوای نقش بازی کنی کنارم بخوابی زود باش بیبینم
یونگی:ولی....
ا/ت:پریدم زود حرفش زود باش بیبینم خستمه ها دو بار ریدی خوابم
یونگی:چشام حرصی بستم نفس عمیق کشیدم پاشدم
باشه میرم
ا/ت:ممنون باز دراز کشیدم چشام بستم ریز خندیدم
یونگی:رفتم اتاق خودم حرصی لباس هام در میومدم یه طرف گوشه اتاق پرت میکردم رفتم حموم زود دوش گرفتم اومدم بیرون لباس هام پوشیدم دراز کشیدم بخوابم
پرش به صبح
یونگی:پاشدم دست صورتم شستم لباس هام عوض کردم رفتم بیرون ا/ت رو بیدار کنم برا صبحانه
در زدم ولی جواب نداد نگرانش شدم اینکه چیزی بشه زود رفتم تو با دیدن اتاق خالی و تخت مرتب گیج شدم رفتم پایین از اجوما بپرسم
ا/ت:خیلی وقته بیدار شده بودم رفتم پایین پیش اجوما داشتم آب میخوردم تا برم سمت سفره
یونگی:اجوما ا/ت میدونی کجاس؟(نگران
ا/ت:دنبال منی
یونگی:برگشتم سمتش نفس عمیق کشیدم هوم چقد زود بیدار شدی
ا/ت:دلم خواس ببخشید حتما باید ازت اجاره میگرفتم
یونگی:باشه باشه بیا بریم سر سفره سر صبحی دعوا نکنیم
ا/ت:بهتره ازش جلوتر رفتم جام نشستم
یونگی:خودمم نشستم شروع کردم خوردن
ا/ت:بوی تخم مرغ حالم بهم میزد سمت یونگی برگشتم
یونگی
یونگی:جانم؟
ا/ت:از تخم مرغ بو میاد بو کن سمتش گرفتم
یونگی:بو کردم سوالی نگاش کردم نه بوی خوبی میده بد نیس خراب نشده
ا/ت:ولی بوی فاسد رو میده
یونگی:نا عزیزم چیزی نیس بخور
ا/ت:برا اینکه مطمئن باشم بازم بو کردم ولی اینبار واقعا حالم بدتر شد دستم گذاشتم جلو دهنم بدو بدو رفتم دستشویی و روشویی بالا آوردم
یونگی:نگران پشت سرش رفتم در میزدم
بیب حالت خوبه؟؟
ا/ت:خوبم الان میام بیرون
یونگی:نگران شده بودم با باز شدن در صورت رنگ پریدش دیدم بغلش کردم زود
حالت خوب نیس چرا اینقد لج میکنی برا دکتر بریم
ا/ت:هوم ولی اگه سرم زدن میکشمت نزار سرم بزنن خب؟
یونگی:لبخند زدم به کیوتیش باشه
ا/ت:قول؟؟
یونگی:قول پیشونیش بوسیدم دستش گرفتم سمت ماشین بردم سوارش کردم خودمم سوار شدم روندم
کاتتتت
شرط ۶۵ لایک
۴۰.۷k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.