تک پارتی هوپی:🐿️
تک پارتی هوپی:🐿️
جیهوپ تازه از همسرش جدا شده بودند که اسم همسرش پارک ا،ت بود البته تازه فامیلیه خودشو کنار اسمش آورده بود:
فلش بک به زمان قبل طلاق:
ا،ت: جیهوپ
جیهوپ:جانم
ا،ت: باید ما جدا بشیم
جیهوپ:چرااا؟کاره بدی کردم؟
ا،ت:نه کار بدی نکردی فقط باید جدا بشیم
جیهوپ:آما ا،ت من عاشقتم
ا،ت: اما من دوست ندارم دیگه(دروغ میگه حالا میفهمید چرا)
جیهوپ:ا،ت لطفاااااا(با گریه)
ا،ت: وسایلامو جمع کردمو رفتم بیرون
واقعا که من زندگی خوبی داشتم تا اینکه ساسنگ فن های جیهوپ بهم پیام دادند اونا گفتند که باید از جیهوپ جدا بشی تا نکشنش منم چون عاشق هوپی بودم و این برام خیلی سخت بود
زمان حال:
هوپی ما دیگه شاد نبود بلکه افسرده شده بود ا،ت ماهم کم از اون نداشت تا اینکه دوست ا،ت زنگ زد و گفت:(دوست ا،ت:لینا)
لینا: سلام ا،ت جونمممم
ا،ت:همم سلام(سرد)
لینا:ای بابا هنوز داری به جیهوپ فکر میکنی بابا اگر باهاش میموندی الان اون مرده بود
ا،ت:خودم میدونم حالا کار داشتی زنگ زدی؟(کل حرفاش سرده)
لینا:ا،ت بیا بریم بار
ا،ت:نه ممنونم
لینا:هعیییی نمیشه که همش توی خونه باشی ساعت ۸میام دنبالت خداحافظ
ا،ت:لینا.....قطع کرد ......
ا،ت ویو:
الان ساعت ۵ بود پس رفتم حمام و کارامو کردم
هوپی ویو:
جیمین بهم زنگ زد و گفت که بریم بار منم چون حالم خوب نبود گفتم باشه بریم و منم رفتم حمام و دوش گرفتم
ا،ت:اومدم بیرون و شروع به آرایش کردن کردم لباسمم پوشیدم(لباسشو میزارم)
ا،ت:بقیه خیلی بهم میگفتند که لاغر شدم الانم دارم میبینم خیلی لاغر شدم داشتم با خودم حرف میزدم که صدای بوق ماشین لینا اومد منم رفتم پایین و سوار ماشینش شدم:
لینا:اوووووو خانم جذابو ببینننن
ا،ت:مسخره بازی در نیار و راه بیوفت
لینا و ا،ت رسیدند بار و همون موقع هم جیمین و هوپی رسیدند اما این دو هنوز همو ندیده بودند تا اینکه جیهوپ چشمش به همسره سابقش افتاد و قلبش دوباره تند تند میزند آخه ا،ت ماجرای ما خیلی کراش شده بود اما هوپی ناراحت شد که چرا عشقش اینقدر لاغر شده توی همین فکرا بود که دید ا،ت به سمت دشویی رفت پس فرصت خوبی برای دوباره بدست آوردنش بود
ا،ت ویو:
رفتم دستشویی و اومدم بیرون که یک نفر منو گرفت و جای دیوار حبسم کرد یکم دقت کردم که دیدم اون فرد جیهوپ بود اونقدر بغض داشتم که نفهمیدم کی اشکام اومدن پایین که هوپی گفت:
جیهوپ:عشقم چرا گریه میکنی
ا،ت:باید بری جیهوپ
جیهوپ:چرا تا نگی چرا ازم جدا نشدی و فراموشم کردی نمیرم!
ا،ت:من فراموشت نکردم من برای زنده موندنت اینکارو کردم(با گریه)
جیهوپ:چی؟
ا،ت:ساسنگ فنا تحدیدم کرده بودند که......
حرف ا،ت کامل گفته نشده بود که لباش توسطه جیهوپ بوسه شد و این بوسه های عمیقو عمیق تر میشد تا اینکه از هم جدا شدند اما ا،ت دست هوپی رو گرفت و برد داخل دستشویی و دوباره اونو بوسید اما این بوسه شروع کننده ا،ت بود و برای جیهوپ لذت بخش بود و این دو بعد از کیسشون از هم جدا شدند و با نفس نفس با عشق به هم نگاه میکردند که هوپی گفت:
جیهوپ:ا،ت منتظر امشب باش
ا،ت:حتما با کمال میل آقای جانگ
و این دو هم دوباره ازدواج کردند و شب ا،ت ما پاره شد و .....😈♥️
اسلاید اول:لباس ا،ت توی بار
اسلاید دوم: لباس جیهوپ توی بار
جیهوپ تازه از همسرش جدا شده بودند که اسم همسرش پارک ا،ت بود البته تازه فامیلیه خودشو کنار اسمش آورده بود:
فلش بک به زمان قبل طلاق:
ا،ت: جیهوپ
جیهوپ:جانم
ا،ت: باید ما جدا بشیم
جیهوپ:چرااا؟کاره بدی کردم؟
ا،ت:نه کار بدی نکردی فقط باید جدا بشیم
جیهوپ:آما ا،ت من عاشقتم
ا،ت: اما من دوست ندارم دیگه(دروغ میگه حالا میفهمید چرا)
جیهوپ:ا،ت لطفاااااا(با گریه)
ا،ت: وسایلامو جمع کردمو رفتم بیرون
واقعا که من زندگی خوبی داشتم تا اینکه ساسنگ فن های جیهوپ بهم پیام دادند اونا گفتند که باید از جیهوپ جدا بشی تا نکشنش منم چون عاشق هوپی بودم و این برام خیلی سخت بود
زمان حال:
هوپی ما دیگه شاد نبود بلکه افسرده شده بود ا،ت ماهم کم از اون نداشت تا اینکه دوست ا،ت زنگ زد و گفت:(دوست ا،ت:لینا)
لینا: سلام ا،ت جونمممم
ا،ت:همم سلام(سرد)
لینا:ای بابا هنوز داری به جیهوپ فکر میکنی بابا اگر باهاش میموندی الان اون مرده بود
ا،ت:خودم میدونم حالا کار داشتی زنگ زدی؟(کل حرفاش سرده)
لینا:ا،ت بیا بریم بار
ا،ت:نه ممنونم
لینا:هعیییی نمیشه که همش توی خونه باشی ساعت ۸میام دنبالت خداحافظ
ا،ت:لینا.....قطع کرد ......
ا،ت ویو:
الان ساعت ۵ بود پس رفتم حمام و کارامو کردم
هوپی ویو:
جیمین بهم زنگ زد و گفت که بریم بار منم چون حالم خوب نبود گفتم باشه بریم و منم رفتم حمام و دوش گرفتم
ا،ت:اومدم بیرون و شروع به آرایش کردن کردم لباسمم پوشیدم(لباسشو میزارم)
ا،ت:بقیه خیلی بهم میگفتند که لاغر شدم الانم دارم میبینم خیلی لاغر شدم داشتم با خودم حرف میزدم که صدای بوق ماشین لینا اومد منم رفتم پایین و سوار ماشینش شدم:
لینا:اوووووو خانم جذابو ببینننن
ا،ت:مسخره بازی در نیار و راه بیوفت
لینا و ا،ت رسیدند بار و همون موقع هم جیمین و هوپی رسیدند اما این دو هنوز همو ندیده بودند تا اینکه جیهوپ چشمش به همسره سابقش افتاد و قلبش دوباره تند تند میزند آخه ا،ت ماجرای ما خیلی کراش شده بود اما هوپی ناراحت شد که چرا عشقش اینقدر لاغر شده توی همین فکرا بود که دید ا،ت به سمت دشویی رفت پس فرصت خوبی برای دوباره بدست آوردنش بود
ا،ت ویو:
رفتم دستشویی و اومدم بیرون که یک نفر منو گرفت و جای دیوار حبسم کرد یکم دقت کردم که دیدم اون فرد جیهوپ بود اونقدر بغض داشتم که نفهمیدم کی اشکام اومدن پایین که هوپی گفت:
جیهوپ:عشقم چرا گریه میکنی
ا،ت:باید بری جیهوپ
جیهوپ:چرا تا نگی چرا ازم جدا نشدی و فراموشم کردی نمیرم!
ا،ت:من فراموشت نکردم من برای زنده موندنت اینکارو کردم(با گریه)
جیهوپ:چی؟
ا،ت:ساسنگ فنا تحدیدم کرده بودند که......
حرف ا،ت کامل گفته نشده بود که لباش توسطه جیهوپ بوسه شد و این بوسه های عمیقو عمیق تر میشد تا اینکه از هم جدا شدند اما ا،ت دست هوپی رو گرفت و برد داخل دستشویی و دوباره اونو بوسید اما این بوسه شروع کننده ا،ت بود و برای جیهوپ لذت بخش بود و این دو بعد از کیسشون از هم جدا شدند و با نفس نفس با عشق به هم نگاه میکردند که هوپی گفت:
جیهوپ:ا،ت منتظر امشب باش
ا،ت:حتما با کمال میل آقای جانگ
و این دو هم دوباره ازدواج کردند و شب ا،ت ما پاره شد و .....😈♥️
اسلاید اول:لباس ا،ت توی بار
اسلاید دوم: لباس جیهوپ توی بار
۱۷.۶k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.