وقتی یادت رفت مهربان باشی،وقتی بغض پنجه بر گلویم داشت،وقت
وقتی یادت رفت مهربان باشی،وقتی بغض پنجه بر گلویم داشت،وقتی اشک میخواست که آوار شود.
نسیمی خنک همراه با عطر شببو ها از میانِ توریِ خاک گرفتهی پنجره پوستم را به نوازشی خواستنی میهمان کرد و من یادم رفت که مهربان نیستی و بغض یادش رفت که پنجه بر گلویم داشته و اشک یادش رفت که آوار شود!
تو رسیدی،وجلو آمدی،با شاخه های رز بودم .
من،محو تماشایت و حواسم نیست!
خار های رز را،تا مرزِ جنون،فشردم.
نسیمی خنک همراه با عطر شببو ها از میانِ توریِ خاک گرفتهی پنجره پوستم را به نوازشی خواستنی میهمان کرد و من یادم رفت که مهربان نیستی و بغض یادش رفت که پنجه بر گلویم داشته و اشک یادش رفت که آوار شود!
تو رسیدی،وجلو آمدی،با شاخه های رز بودم .
من،محو تماشایت و حواسم نیست!
خار های رز را،تا مرزِ جنون،فشردم.
۱.۲k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳