عاشق شدن part⁷
گف که بستنی نعنایی میخواد برام جالب بود که تهیونگ هم بستی نعنایی دوس داشت
رفتیم سمت میز و بچه ها صندلی هامونو کنار هم گذاشته بودن رفتیم و نشستیم بستنی هامونو خوردیم و رفتیم سمت ماشینمون که شینا گفت با نایون میره خونه و ماشینم با خودش میبره بچه های دیگه هم با دوس پسراشون رفتن
ویو تهیونگ
دوستای ا.ت رفتن و ا.ت موند تو پارکینگ و من ا.ت خداحافظی کرد و میخواست پیاده بره که بهش گفتم
تهیونگ:ا.ت واقعا میخوای پیاده بری اونوقت شب اونم تنها
ا.ت:اوهوم
تهیونگ:نه نمیشه خودم میرسونم
ا.ت:باش
سوار ماشین شد و رفتیم تو ماشین سکوت بود که ا.ت گف
ا.ت:چرا اسرار کردی من میتونم از خودم محافظت کنم
تهیونگ:نمیتونم دوس دخترمو تنها ول کنم تو خیابونا که* خنده😂
ا.ت:😁😅
تهیونگ:چرا به دوستت نگفتی که دوس پسرداری هاا😁
ا.ت:خب راستش وقت نشد *خنده😆🙂
خلاصه کلی مسخره بازی درآوردیم تا رسیدیم
ا.ت:بای
تهیونگ:بای
خیلی دختر کیوتی بود ولی تو چشاش یه غمی بود و انگار همه خنده هاش یه ماسک که روی ناراحتیش زده
تصمیم گرفتم بیشتر بشناسمش پس به جین زنگ زدم اون کمکم کرد که همه چیز ا.تو بدونم و وقتی فهمیدم انقدر سختی کشیده دلیل غم تو چشاش رو فهمیدم تصمیم گرفتم باهاش صمیمی تر بشم پس دوباره رفتم به اون کافی شاپی که ا.ت توش کار میکرد
ویو ا.ت رفتم خونه پسر پایه و بانمکی بود و دوس داشتم که باهم صمیمی تر بشیم چون حس میکردم که همو درک میکنی و علایقمون یکیه اما نه آدرسی ازش داشتم نه شماره ای که یهو زنگ در به صدا در اومد درو باز کردم شینا بود تعجب کردم
ویو شینا
رفتیم خونه نایون که با خانوادش زندگی میکرد کا دیدم دایی و زند دایی و پسر دایی نایون اومدن من از جونگ کوک پسردایی نایون خوشم نمیومد خیلی کراش بودا ولی نایون میگفت پسر خوبی نیس نمیدونم چرا اینجوری میکف ولی به نایون اعتماد داشتم پس تصمیم گرفتم برم خونه پیش ا.ت به نایون گفتم و رفتم خونه ا.ت درو باز کرد و ازم پرسید
ویوا.ت
ا.ت:چرا اومدی که قرار بود پیش نایون بمونی آدم فروش
شینا قضیرو برام تعریف کرد
شینا:راستی چرا نگفتی دوس پسر داری چن وقته باهاش دوستی هااااا؟
گفتم
لایک و کامنت یادتون نره 😘😘😘😘
.
.
.
.
حمایت نکنی شب میام تو خوابت😈😈👺👻
رفتیم سمت میز و بچه ها صندلی هامونو کنار هم گذاشته بودن رفتیم و نشستیم بستنی هامونو خوردیم و رفتیم سمت ماشینمون که شینا گفت با نایون میره خونه و ماشینم با خودش میبره بچه های دیگه هم با دوس پسراشون رفتن
ویو تهیونگ
دوستای ا.ت رفتن و ا.ت موند تو پارکینگ و من ا.ت خداحافظی کرد و میخواست پیاده بره که بهش گفتم
تهیونگ:ا.ت واقعا میخوای پیاده بری اونوقت شب اونم تنها
ا.ت:اوهوم
تهیونگ:نه نمیشه خودم میرسونم
ا.ت:باش
سوار ماشین شد و رفتیم تو ماشین سکوت بود که ا.ت گف
ا.ت:چرا اسرار کردی من میتونم از خودم محافظت کنم
تهیونگ:نمیتونم دوس دخترمو تنها ول کنم تو خیابونا که* خنده😂
ا.ت:😁😅
تهیونگ:چرا به دوستت نگفتی که دوس پسرداری هاا😁
ا.ت:خب راستش وقت نشد *خنده😆🙂
خلاصه کلی مسخره بازی درآوردیم تا رسیدیم
ا.ت:بای
تهیونگ:بای
خیلی دختر کیوتی بود ولی تو چشاش یه غمی بود و انگار همه خنده هاش یه ماسک که روی ناراحتیش زده
تصمیم گرفتم بیشتر بشناسمش پس به جین زنگ زدم اون کمکم کرد که همه چیز ا.تو بدونم و وقتی فهمیدم انقدر سختی کشیده دلیل غم تو چشاش رو فهمیدم تصمیم گرفتم باهاش صمیمی تر بشم پس دوباره رفتم به اون کافی شاپی که ا.ت توش کار میکرد
ویو ا.ت رفتم خونه پسر پایه و بانمکی بود و دوس داشتم که باهم صمیمی تر بشیم چون حس میکردم که همو درک میکنی و علایقمون یکیه اما نه آدرسی ازش داشتم نه شماره ای که یهو زنگ در به صدا در اومد درو باز کردم شینا بود تعجب کردم
ویو شینا
رفتیم خونه نایون که با خانوادش زندگی میکرد کا دیدم دایی و زند دایی و پسر دایی نایون اومدن من از جونگ کوک پسردایی نایون خوشم نمیومد خیلی کراش بودا ولی نایون میگفت پسر خوبی نیس نمیدونم چرا اینجوری میکف ولی به نایون اعتماد داشتم پس تصمیم گرفتم برم خونه پیش ا.ت به نایون گفتم و رفتم خونه ا.ت درو باز کرد و ازم پرسید
ویوا.ت
ا.ت:چرا اومدی که قرار بود پیش نایون بمونی آدم فروش
شینا قضیرو برام تعریف کرد
شینا:راستی چرا نگفتی دوس پسر داری چن وقته باهاش دوستی هااااا؟
گفتم
لایک و کامنت یادتون نره 😘😘😘😘
.
.
.
.
حمایت نکنی شب میام تو خوابت😈😈👺👻
۸.۲k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.